در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

يكشنبه, ۷ بهمن ۱۴۰۳، ۰۸:۴۹ ق.ظ

پایان من

از نظر من خیلی وقته دوره ی من در این محیط تموم شد

منظورم از دوره ، اقبال داشتن نیست... منظورم کارایی خودم از نظر خودم هست...

 

نشانه اش؟!!

حوصله و توان و تمرکز و وقتِ گفتگوی مکاتبه ای رو ندارم دیگه...

و وقتی گفتگو و دیالوگ حذف بشه، به نظر من مونولوگ گویی اثر خاصی نداره...

 

جدای از این که دیگه آدم مناسبی برای برقرار کردن گفتگوی مکاتبه ای نیستم، حتی آدم مناسبی برای بیان باورهام هم به صورت مکاتبه ای نیستم...

مثلا چند روزه دارم به کشف جدیدم فکر میکنم:

تفاوت عمیق تبلیغ بیانی و گفتاری با تبلیغ عملی...

ولی در حد گدازه ی 3 تونستم بیان کنم...

 

از نظر خودم من دیگه تمام شدم و کارایی ندارم...

و البته به این معنا نیست که دیگه نمی نویسم...

بلکه به این معناست که بدونید وارد چه مرحله ای شدم...

۱۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۳ ۰۷ بهمن ۰۳ ، ۰۸:۴۹
ن. .ا
دوشنبه, ۱۰ تیر ۱۴۰۴، ۰۹:۴۶ ق.ظ

هر چه در این راه، نشانت دهند!!

وقتی بخواید از خیال به سمت واقعیت سفر کنید...

تازه شیطان خودش رو بهت نشون میده...

خط و نشون نمی‌کشه برات... بهت التماس می‌کنه...به دست و پات می افته...

شیطان درون...

اما اگر در میدان کهربایی واقعیت قرار بگیریم، التماس های شیطان که خیلی ها رو زمینگیر میکنه، زمین گیرت نخواهد کرد...

 

بین واقعیت و ابدیت ارتباطات مستحکمی هست...

بین خیال زدگی و فنا و فانی بودن و موقت بودن هم ارتباطات مستحکمی هست...

 

اما هم در واقعیت، عشق وجود داره، هم در خیال...

تا همت ما بر کدام تعلق بگیرد!!!

این تفاوت آدمهاست...

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۰۴ ، ۰۹:۴۶
ن. .ا
شنبه, ۸ تیر ۱۴۰۴، ۰۶:۲۳ ب.ظ

قدم اول_ نترسیدن

خدا ترس رو در وجود انسان قرار داد تا شاهد زیبایی پناه آوردن بنده به خودش باشه...

اما شیطان ترس درونی انسان رو جوری مدیریت میکنه که خروجی انسانها میشه پناه بردن به مخلوقات خدا...

 

اوج زیبایی و شکوه و اقتدار انسان اونجایی هست که تماما به حق پناه میبره...

و این انسان چه انسان قدرتمندی میشه!!!

 

و حسرت و حس خسرانش روز قیامت برای کسانی هست که بابت ترس هاشون به خلق پناه میبردن...

چون اونجا به وضوح میبینیم که تمام اون چیزهایی که ازش میترسیدیم خیلی حقیر بودن...

مثل دشمن...

روز قیامت برامون آشکار میشه اینا چقدر نادان بودن...

فرض کنید خدا میخواد به واسطه ی جنگ با اسرائیل و امریکا، ایران رو و قدرت ایرانی رو به جهانیان نشون بده و به همه اثبات کنه ابرقدرت یعنی کی و یعنی چی؟ بعد ما از اینکه اونها نابودمون کنن میترسیدیم...

 

نادانی رو ببینید!!

طرف قبل از حمله کردن به ایران در یک وضعیت رسانه ای مطلوبی بوده

همه میگفتن: سوریه سقوط کرد، حشد الشعبی محدود شد، حزب الله محدود شد... غزه به شدت ضعیف شد...

از طرفی همین جو رسانه ای اونقدر کشورهای عربی رو از اقتدار امریکا مطمئن کرده بود که در یک سفر ترامپ کلی پول مردمشون رو ریختن در چاه ویل امریکایی ها...

ناگهان با حمله به ایران، جوری توسط نیروهایی مسلح ایران لگد مال میشن که تمام جهان حیرت میکنن از این همه آسیب پذیری این صهیونیستا... امریکا هم حمله میکنه... دوباره ایران مقتدرانه پاسخ میده...

در عرض 12 روز کلا فضای رسانه معکوس میشه و اسرائیل و امریکا در موضع ضعف قرار میگیرن و ایران و ایرانی مورد توجه جهان قرار میگیرن...

 

با همیچین احمق هایی طرف هستیم...

هم احمق و هم کینه توز...

 

تازه بابت حماقت اینا، خدا از قبل خبر داده بود...

 

هر چقدر اونها از طریق حماقتشون سقوط میکنن...

ما از طریق شجاعت و بصیرتمون رشد میکنیم...



شجاعت از کجا شروع میشه؟

شجاعت از ترس از خدا شروع میشه؟

یا از نترسیدن از دشمنان خدا؟

 

به این سوال فکر کنید... نکات خوبی براتون باز میشه

شجاعت در سیر تکاملی ماها که قراره هر روز کاملتر بشیم، از نترسیدن از دشمنان خدا شروع میشه... و در معنای عامش، از نترسیدن از خلق شروع میشه...

ترس از خدا یک مرتبه ی بالاتری هست...

و کسی که از دشمنان خدا میترسه اصلا معرفت و بصیرت رو هیچ وقت تجربه نمیکنه...

هیچ وقت...

 

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۰۴ ، ۱۸:۲۳
ن. .ا
پنجشنبه, ۶ تیر ۱۴۰۴، ۰۵:۳۲ ب.ظ

از خودم ناراضی هستم

یکی از اتهامات دوستان من به من اینه:

تو در زمان تصمیم گیری delay داری

راست میگن... غالبا زمانی که از من میخوان که تصمیمی بگیرم، همون لحظه چیزی نمیگم...

توی خونه هم این اخلاقم روی مخ همسرم هست...

همسرم گاهی میگه تو مسائل برات مهم نیستن.... برای همین هی موکول میکنی به آینده...

من شاید حدود 12 سال هست که اینطورم...

میخوام اعتراف کنم اخیرا یک بار در شلوغی عجیب و عدم تمرکز و زیر آفتاب داغ، دوستی زنگ زد و از من خواست بابت یک موضوعی تصمیم بگیرم و تایید یک کاری رو بهش بدم...

و چون منو میشناخت که اهل سریع پاسخ دادن نیستم، به من گفت نگران نباش... در مورد این موضوع تمام تبعاتش با خودم هست... از تو فقط اسمی وسط باشه کافیه...

نمیدونم چرا گفتم باشه... برو جلو...

حدود 1 ساعت بعدش که سرم خلوت شد و بهش فکر کردم پشیمون شدم...

اما قول داده بودم...

ولی خطراتش رو به دوستم تذکر دادم...

ایشون دوباره خیلی محکم گفت نگران نباش... همه اش پای من...

ولی بازم دلم نپذیرفت ، ما در حدود 40 روز فرصت داشتیم... توی اون چهل روز شاید حدود 5 بار دیگه تذکر دادم که مراقبت کن...

هر بار محکم تر از قبل گفت، نگران نباش...

و روز موعود... تمام مسئولیت هاش کمانه کرد روی دوش من...

چیزی که در ظرفیت من نبود...

الان از این دوست سبک سر اصلا ناراحت نییستم...

چون با تمام هوش بالاش، هیچ وقت مدیریتش رو قبول نداشتم...

اما از خودم ناراحتم که چرا ثباتی که 12 سال روی تصمیم گیری هام داشتم رو به هم زدم...

از خودم ناراحتم...

البته اینم یه نقطه ضعف هست که توی شرایط پر ازدحام و شلوغ و پر تنش، ضریب خطام میره بالا...

مطلقا باید در اون لحظات هیچ تصمیمی نگیرم...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲ ۰۶ تیر ۰۴ ، ۱۷:۳۲
ن. .ا
چهارشنبه, ۵ تیر ۱۴۰۴، ۰۹:۴۵ ق.ظ

رفتار مشکوک پزشکیان

من دیروز گفتم شاید الان وقت انتقاد به دولت نباشه، اما گفتگوی پزشکیان با بن سلمان و حرفهایی که پزشکیان زده، خیلی تاسف باره...

و حتی جا داره مردم بابتش بریزند تو خیابونا، و این به خیابون ریختن، نه تنها ناامنی نمیاره بلکه موجب بالا رفتن امنیت میشه...

 

پزشکیان در گفتگو با بن سلمان گفته: ما حاضریم مسائلمون رو با آمریکا حل و فصل کنیم... و صحبت از مذاکره با آمریکا کردن...

آقای پزشکیان ببخشید از این کلمه استفاده میکنم اما معنای این کار « دیوث» بودن هست...

لطفا عاقل باشید و از طرف خودتون برای سرنوشت یک ملت تصمیم نگیرید...

این یک خیانت بزرگ هست به کل اسلام...

 

 

۱۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۰۴ ، ۰۹:۴۵
ن. .ا
سه شنبه, ۴ تیر ۱۴۰۴، ۰۶:۱۰ ب.ظ

چالش آتش بس

توی شرایط فعلی شاید به صلاح نباشه بین دولتی ها و نظامی ها با اظهار نظرمون گسست ایجاد کنیم...

حداقل الان وقتش نیست... شاید یک هفته دیگه باید این ملاحظات رو کنار گذاشت... اما به نظرم الان وقتش نیست...

 

من روز اول جنگ نوشتم همراه بودن مردم یک نعمت الهی خواهد بود...

اما امروز میخوام بگم تقابل دولت و نیروهای مسلح یکی از بزرگترین تهدیدهاست برای ادامه ی این مسیری که آغاز شده...

 

اما کاری که الان باید کرد، اولا خوب فهم کردن فرمایشات رهبریست... عقب نمونیم... جلو نزنیم...

ثانیا تحلیل ارائه بدیم... تحلیلهایی به دور از هیجان زدگی...

جنگ خیلی شبیه به بازی شطرنج هست...

زمانی که امریکا مستقیم به جنگ ورود پیدا کرد... من چند مشتری صادراتی داشتم که بحث میکردن که واکنش ایران چه خواهد بود...

نظر من این بود که در این مرحله بعیده تنگه هرمز رو ببنده یا محدودیت ایجاد کنه... اونها اما میگفتن این محتمل ترین واکنش ایران هست... و دیدیم که کاری با تنگه نداشتن...

 

این اتفاقی که در مورد آتش بس افتاد باید اول از همه بدونیم که خود نتانیاهو اعلام کرد ما در این جنگ وجودی هستیم...

پس یقین داشته باشید این درگیری 12 روزه بازدارندگی ایجاد نکرده... چون اون همچنان درگیر این نبرد وجودی هست... و این آتش بس مخصوصا که از طرف اونها هم اعلام شده... یک تاکتیک جنگی هست...

و خیلی محتمل هست که موقت باشه...

ایرادی هم نداره... اگر اون میره خودش رو بازسازی کنه... ایران هم بیکار نخواهد نشست...

ولی مراقب عملیات روانی در این مدت باشید...

 

من نمی خوام بگم پذیرش این آتش بس درست ترین کاری بوده که ایران کرده... اما میخوام بگم چون بازی ادامه داره، میشه این رو جزو فراز و نشیب های این بازی شطرنج دونست...

اگر پذیرش آتش بس اشتباه بوده، گذر زمان به ما ثابت خواهد کرد... و اگر درست بوده هم همین طور...

اما بدانیم وقتی در یک جنگ وجودی با دشمن صهیونیستی قرار گرفتیم، کار به همین جا تمام نخواهد شد...

خودمون رو برای روزهای بعد آماده کنیم...

 

 

 

۱۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۰۴ تیر ۰۴ ، ۱۸:۱۰
ن. .ا
سه شنبه, ۴ تیر ۱۴۰۴، ۰۱:۲۵ ق.ظ

ترس از احمق

خدا در دو مسئله، اول به انسان اطمینان میده که من خودم حامی تو هستم و تنهات نمیذارم، و بعد از انسان انتظار داره اعتماد کنه و نترسه...

یکی موضوع رزق هست

دیگری تقابل با دشمنان خدا و دین...

در اولی روایات متعدد داریم که خدا میفرمایند رزق دست منه تا بنده به خاطر رزق بیشتر ،خود فروشی نکنه...

در دومی هم میفرمایند دشمنان شما از احمق ها هستند...

قبل از ورود به تقابل با دشمن خبرش رو به مومنین میده...

میگه اونا احمق هستن... چرا؟!!!

برای اینکه مومن نترسه... و بر اساس ترس از دشمن تدبیر و تحلیل نکنه...

آزادی اش رو در اندیشه و برنامه ریزی از دست نده...



دوستان وقتی زمان بکذره، حماقت دشمن بیشتر آشکار میشه...

الان ببینید که صهیونیست‌ها چطور مثل خر تو گل گیر کردن...

خب چطور این احتمال رو ندادن؟!!

قرآن میگه چون احمق هستن...

آمریکا چرا حمله کرد؟!!

به زودی متوجه میزان حیرت انگیز حماقتشون میشیم...

 

بچه ها ما با احمق ها طرفیم...

مبادا فکر کنیم اونا خیلی دقیق و حساب شده عمل میکنن!!!

احمق، هر چی سرمایه و یال و کوپال داشته باشه، به خاطر حماقتش، از دستش میده...

مثلا آمریکا این همه تکنولوژی هایتک داره... بعد اگر سلاح نفروشه و جنگ افروزی نکنه اقتصادش پنج سال هم دوام نمیاره...

چرا؟!!!

چون احمقن...

 

بعد چقدر خدا ناراحت میشن وقتی از احمق ها بترسیم...

چرا ناراحت میشن؟!!

چون باید بلاهت و ... رو یکجا داشته باشیم تا از احمق بترسیم...

 

خدایا ما رو از دایره مومنین بیرون نینداز...

 

۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۰۴ ، ۰۱:۲۵
ن. .ا
سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۴، ۱۰:۲۱ ب.ظ

ترسوها را در شجاعت خودتان هضم کنید

زنگ زد و گفت: خانواده تو و خانواده خودم بهم میگن من و بچه ها بمونیم شمال...

از طرفی خودم خسته شدم، دوست دارم بیام کاشان، از طرف دیگه اینا زیر دل آدم رو خالی میکنن...

به نظر نو کار درست چیه؟!!

 

من که خیلی خودم رو کنترل میکردم تا خشمم رو بروز ندم... یاد گریه روز اول جنک پسرم افتادم...

و هی فکر میکردم که چی شد که روحیه اش رو ببازه...

ناگهان انگار نوری توی دلم روشن شد که همسر و بچه هام، در سمی ترین جو ممکن قرار دارن...

در جایی بسیار امن... اما با دلی پر از استرس و ترس...

علتش چیه؟!!

آدمای اطرافش، اغلب ترسو هستن...

پسر بزرگم گوشی رو گرفته بود و ازم سوالی در مورد اسرائیل پرسید که فهمیدم از روی ترسش از این دشمنه...

جوابش رو ندادم و پرسیدم بابا یه سوال ازت بپرسم خوب فکر میکنی و جوابم رو میدی؟!!

گفت آره

پرسیدم: وقتی با من حرف میزنی، ترست از اسرائیل کمتر میشه یا بیشتر؟!!

گفت: کمتر میشه...

گفتم: وقتی پیش خاله و عمه و اینا در مورد اسرائیل حرف میزنی، ترست بیشتر میشه یا کمتر؟!!

گفت: ترسم بیشتر میشه...

گفتم: میدونی چرا اینجوریه؟!

گفت چرا؟!

گفتم: چون من در مورد اسرائیل واقعیت ها رو بهت میگم و ضعیف بودنشون رو صادقانه بهت میگم

اما خاله اینا خودشون رو فریب دادن و فکر فریب خورده خودشون در مورد اسرائیل رو بهت میگن...

و تو فکر میکنی اینا راست میگن...

اینا چون خودشون ترسو هستن، تو رو میترسونن... سعی کن زیاد اعتنا نکنی به حرفاشون...



به همسرم هم گفتم، اصلا به صلاح نیست اونحا بمونی... آخر هفته میام، همه تون رو برمیگردونم...

ترس از دشمن هیچ پشتوانه ای نداره جز خلا ایمان و جولان شیطان...

 

امروز کار اداری ام کمی طول کشید، تا برسم شرکت، فهمیدم نیروهای اداری، از ترس آژانس گرفتن و برگشتن توی شهر...

حالا چرا؟!

یه صدای خیلی ضعیفی توی شهرک شنیده شد... اونم نصف بچه ها اصلا نشنیدن... نصفشون شنیدن...

نیم ساعت بعدش هم چون زنگ زدن، سپاهی ها اومدن... یه دوری تو شهرک زدن و دیدن خبری نیست رفتن... اینا هم ترسیدن و د فرار...

علتش چی بود؟!!

چون یک نفر شجاع بینشون نبود...

اگر یک نفر شجاع اونجا بود، این ترفند شیطان رو باطل میکرد...

یکی از مهمترین جاهایی که باید از انسان ترسو فاصله بگیرید و حتی هم کلام نشید باهاشون، وقتهایی هست که قرار هست انتخاب کنید و تصمیم بگیرید...

خیلی مهمه بزرگواران...

طبیعی هست که ممکنه اتفاقات تلخ بیفته تو جامعه... در زمان جنگ...

حتما مراقب کنید که توی چنین شرایطی، به آدمی که شجاعت داره خودتون رو برسونید...

حتی اگر در واقعی نشد، در مجازی...

ترسوها در چنین وقتهایی بزرگترین سم هستن

۴ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۰۴ ، ۲۲:۲۱
ن. .ا
سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۴، ۰۲:۲۹ ق.ظ

ظهور قهرمانان جدید از دل جنگ

برادرم راننده ماشین سنگین هست...

مادرم باهاش تماس میگیره که این روزها سرویس نرو... خطر داره...

میگه: مامان اگه تمام راننده های سنگین بخوان از ترس این چیزا بمونن خونه هاشون، بعد یه هفته مایحتاج اصلی تون هم تو بازار گیر نمیاد... نمیشه... ما باید باشیم تو میدون!!!

 

باریک الله داداش...

بهت افتخار کردم... 

( ایشون همونی هستن که عکس ممدرضا شا رو تو پروفایلاشون میذاشتن... و به رهبری عزیز هم فحاشی میکردن)



همسر در یک اقدامی عجیب، از من میخواد آخر هفته برگردم شمال، با تمام مدارکمون...

میپرسم چرا با مدارک؟!!

میگه: فعلا تا مدتی برنگردیم کاشان، ما که اینجا (شمال) خونه زندگی داریم!!!

با تعحب میگم: تو خودتی؟!! چرا همچین چیزی گفتی؟!!!

میگه: نیروگاه نزدیکت هست... میگن اگر اتفاقی بیفته خیلی خطرناکه...

با شوخی بهش میگم: تو همونی هستی که استاد تو عید غدیر بهت گفت: تو الگویی برای بچه های کلاس... همیشه تو رو براشون مثال میزنم... واقعا تو جهاد واقعی میکنی، بدون هیچ کمکی و آشنایی سه تا بچه آوردی و ...

میگه: خب مگه خطر نداره؟!! تو همیشه هر تقاضایی من میکنم، خیلی سخت میکنی همه چیز رو... اینقدر سخت نگیر... برگرد خدا بزرگه...

من خنده ام میگیره... میگم: پس شوهر سالم و ور دل خانواده اما بی برکت و بی خاصیت میخوای...

من تازه میخواستم بگم ما باید خودمون و بچه هامون رو با زندگی با شرایط جنگی وفق بدیم...

گفت: حالا تو مدارک رو با خودت بیار...

گفتم: میام دنبالتون، برتون میگردونم کاشان... سالها منتظر این روزها بودیم... حالا ول کنیم بریم گوشه ی امن؟!!

خداحافظی کردیم و یه ساعت بعد پیامش دادم:

ترسیدی؟

میگه آره

گفتم: ما باورمون اینه که مرگ و زندگی دست خداست...

در نهایت پذیرفت که نباید از جنگ فرار کنیم...



مادرم هم زنگ زد که چقدر با نیروگاه فاصله داری؟ :)))

گفتم: خیلی زیاده مامان...

میگه: مادر، من که نمیتونم بگم کار و زندگیتون رو ول کنید، هم تو هم برادرت رو سپردم به خدا...

خدا خودش حفظتون کنه... شما فقط مراقب باشید...



قاعدتا توی جنگ، هر اتفاقی ممکنه بیفته... همین امروز پدافند در دفع حمله صهیونیستا از نیروگاه، یه شهید هم داد، اما خوشبختانه به خیر گذشت...

تو شهرک صنعتی ما هم لاستیک آتیش زدن و دود سیاه بلند شد...

اتش نشانی اومد، دید چیزی نبوده فقط خواستن با ایجاد دود، رعب ایجاد کنن...

ما باید باور کنیم داریم یک پیچ بزرگی رو در تاریخ بشریت رد میکنیم...

شاید روزهای سخت تری هم بیاد...

توی این سختی ها، یکی یکی قهرمانهای ما خودنمایی خواهند کرد...

کسانی که تا دیروز شاید کسی فکرش رو نمیکرد که میتونن قهرمان باشن...

مثل همین خانم امامی...

این خاصیت جنگ هست...

۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۰۴ ، ۰۲:۲۹
ن. .ا
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۵۶ ق.ظ

اوضاع من

همسر و بچه هات ازت دور باشند...

دل تنگشون شده باشی...

بعد وسط این گرما، سرما هم خورده باشی و دل پیچه رهات نکنه...

بعد ساعت ۳ صبح یه دفعه بیدار بشی ببینی از ساعت ۱۲ شب با برقهای روشن خوابت برده بوده...

میرم سراغ داروها... بله، دارو تموم شده...

پاشی بری یه نگاه به خبرا بندازی و بعدش نماز و بعدش دعای ۱۴ صحیفه سجادیه بخونی...

و با هر خطش از مضمون دعا غرق در لذت بشی و کسالتت رو فراموش کنی...

 

این وضع این روزهای منه...



درک امروز من از دعای ۱۴ صحیفه:

اگر امروز، طاعتی که خدا ازت میخواد، کمک به جبهه ی حق باشه ( چه با لسان چه با اعمالی و چه مسائلی مثل خواندن دعا) و تو مشغول طاعتهای دیگه ای باشی، اون طاعتهای دیگه عقیم و بی برکت خواهد شد.

 

۳ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۰۴ ، ۰۴:۵۶
ن. .ا
شنبه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ۱۱:۲۱ ب.ظ

اتحاد مردم... شکست دشمن صهیونیستی

وقتی رضا رشیدپور میگه من خلبانی خواندم و با دو روز آموزش میتونم پروازهای جنگی که ریسک جانی داره رو انجام بدم برای ایران...

یعنی خدا در این برهه اراده کرده مردم بر سر پشیمان کردن استکبار از غلطی که کرد متحد بمونن...

مائیم و نوای بی نوایی

بسم الله، اگر حریف مایی

۱۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۰۴ ، ۲۳:۲۱
ن. .ا