در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

يكشنبه, ۷ بهمن ۱۴۰۳، ۰۸:۴۹ ق.ظ

پایان من

از نظر من خیلی وقته دوره ی من در این محیط تموم شد

منظورم از دوره ، اقبال داشتن نیست... منظورم کارایی خودم از نظر خودم هست...

 

نشانه اش؟!!

حوصله و توان و تمرکز و وقتِ گفتگوی مکاتبه ای رو ندارم دیگه...

و وقتی گفتگو و دیالوگ حذف بشه، به نظر من مونولوگ گویی اثر خاصی نداره...

 

جدای از این که دیگه آدم مناسبی برای برقرار کردن گفتگوی مکاتبه ای نیستم، حتی آدم مناسبی برای بیان باورهام هم به صورت مکاتبه ای نیستم...

مثلا چند روزه دارم به کشف جدیدم فکر میکنم:

تفاوت عمیق تبلیغ بیانی و گفتاری با تبلیغ عملی...

ولی در حد گدازه ی 3 تونستم بیان کنم...

 

از نظر خودم من دیگه تمام شدم و کارایی ندارم...

و البته به این معنا نیست که دیگه نمی نویسم...

بلکه به این معناست که بدونید وارد چه مرحله ای شدم...

۱۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲ ۰۷ بهمن ۰۳ ، ۰۸:۴۹
ن. .ا
شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۹:۱۲ ب.ظ

تعصبات زیبا و نازیبا

داشتم دلیل اینکه چرا روی بعضی از دارایی های که به ارث رسیده بهم، اینقدر پافشاری میکنم و حاضر نیستم بفرشمشون و تبدیل به کالاهای مصرفی بکنم برای رفاه زندگیمون، با همسرم صحبت میکردم...

و میگفتم این بچه هامون در ده پانزده سال آینده نیاز به سرمایه دارن برای زندگی و ان شاالله اهدافشون...

و گاهی انتقاد خانمم به اینکه حال رو نباید فدای آینده کرد و... می‌شنیدم و..

آخرش گفتم یه چیزی میگم می‌دونم باور میکنی:

من برای آینده ی بچه هام نه از این جهت که فرزند خونی من هستن، حساسم و دوست دارم دستشون رو پر کنم...

بلکه چون شیعه هستن... چون محبت اهل بیت تو دلشونه، دوست دارم دستشون پر باشه...

گفتم یکی از تلخ ترین خبرهای این چند ماه اخیر برای من، آواره شدن علوی های سوریه بود... نسبت به اینها و رزمنده های حزب الله و یمن و بقیه جبهه مقاومت، واقعا حس خویشاوندی و برادری دارم.

و برای همین واقعا از خدا توقع دارم عمر بیهوده بهم نده... و توفیق بده تا بتونم برای این جبهه موثر باشم

من به تمام دارایی های این برادرها و خواهرانم حساسم...

و از هدر رفتن دارایی هاشون واقعا ناراحت میشم...

اگر تو مسیر باشیم، خدا خودش از ما انسانهای موثری میسازه برای این جبهه...

دوستان عزیز، تحول زمانه سرعت زیادی داره...

مبادا تعصبات زیبا و نازیبا، ما رو از قافله عقب بندازه...

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۲ ۲۸ ارديبهشت ۰۴ ، ۲۱:۱۲
ن. .ا
جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۹:۴۲ ب.ظ

طلیعه

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۷ ارديبهشت ۰۴ ، ۲۱:۴۲
ن. .ا
چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۹:۳۹ ق.ظ

گل بی خار

شاید این هشدار میرداماد به ملاصدرا رو همه خونده یا شنیده باشند که بهش گفته بود اگر میخوای در کلاس فلسفه شرکت کنی بدان که این راه به دو نتیجه ختم میشه، یا به اله می‌رسی یا به الحاد ( نقل به مضمون)

 

حالا چرا با وجود استاد الهی مثل میرداماد، باز هم ممکنه ملاصدرا به الحاد برسه بماند و باید در موردش حرف بزنیم.

اما در عصر ما هم روش بعضی بزرگان عرفان و فلسفه در تدریس فلسفه و عرفان همین بوده... مثلاً از یکی از شاگردان مطرح علامه حسن زاده شنیدم که ایشون وقتی میرسیدن به مباحث حرکت جوهری ملاصدرا، میگفتن اگر تا الان به شهود نرسیدید باید درس رو تعطیل کرد و تعطیل میکردندو مخالف صرفا بحث نظری در مسائلی بودن که از حرکت جوهری به بعد مطرح می‌شد.

 

یکی از دلایلی که خودم هنوز نرفتم سمت فصوص و کتبی در این سطح هم همین بوده :)))

 

واقعیت اینه که دروس معقولات اندیشه ورزی هست و اندیشه وقتی عرصه درکش افزایش پیدا می‌کنه اما صاحب اندیشه اش اهلیت پیدا نکنه اثرات بدی می‌ذاره...

 

چه مثالی بزنم؟!!!

فرض کنید کسی درخت پرتقال رو پرورش بده و میوه اش رو هم ببینه اما هیچ وقت خوردنش رو تجربه نکنه...

بدنش از فقر ویتامین این میوه رنج میبره، و داره دچار بیماری میشه ولی نهایت رهاورد این پرورش دادن اینه که میوه های درخت رو میفروشه و باهاش مثلاً اسباب بازی میخوره برای بچه اش...

بیماری کمبود ویتامین هم هر روز بیشتر میشه... و آخرش هم از پا درش میاره...



فضای مجازی، از همین وبلاگ گرفته تا بقیه پلتفرمها، مثل فلسفه میمونه...

می‌تونه به اله برسونه... می‌تونه به الحاد برسونه...

بزرگترین خلاى مجازی اینه که بخشی از واقعیته... تمام واقعیت توش بروز نداده...

فلسفه هم وقتی صرفا جهد تئوریک داشته باشید همین بلا رو سر انسان در میاره، کم کم از رئالیستی بودنش فاصله میگیره، و این مبدا بسیاری از انحرافات خواهد شد...

مخصوصا اگر سخت میتونید با واقعیت های زندگیتون ارتباط بگیرید، حضور مجازیتون رو کمرنگ کنید...

بزرگترین آسیبی که مجازی می‌تونه بزنه اینه که ارتباط شما رو با واقعیت‌های زندگیتون کمرنگ و ضعیف کنه...

 

کلا هر جا گل بی خار دیدید، بدونید خطر خیال زده شدن شما وجود داره...

چون در عالم واقعیت گل بی خار وجود ندارد... حتی امام زمان که گل سرسبد هستی هستن، خارشون همین غیبته...

 

 

۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۹:۳۹
ن. .ا
دوشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۲:۲۱ ب.ظ

لطف دختر داشتن برای قوام خانواده

باید اعتراف کنم خدا وقتی به زوجی فرزند دختر بده خیییلی به مادر خونه امداد کرده، لطف کرده، با رسم شکل به مادر خونه نشون داده که حواسم خیلی بهت بود...

دختر تمام ویژگی ها و تفاوتهای روحیاتی جنس زن رو برای پدر با رسم شکل اثبات میکنه...

 

مثلا پسرهای من هیچ وقت قهر نمیکردن و نمیکنن، با چیزی مشکل داشته باشن یا اعتراض میکنن یا مطالبه میکنن یا درگیر میشن... حالا یا مطلوبشون حاصل میشه یا نمیشه... اما گاهی که حواسم به دخترم نبوده و واکنشی داشتم که مناسب روحیات جنس زن نبوده، دخترم میرنجید و خودش رو از من پنهان میکرد (قهر میکرد)

 

مردها در زمان مجردی از ریحانه بودن زن، شاید یک تصوری داشته باشن و درک محدودتری داشته باشن... در زمان متاهلی اون درک 10 الی 15 درصدی شاید تا 50 الی 60 درصد رشد کنه... اما در زمانی که خدا بهشون دختر بده میتونه این درک تا صددرصد رشد کنه...

 

هر چی زنها از مرد زندگی شون (پدر و همسر) توجهات واقعی تر و عینی تری بگیرن، حقیقتا به لحاظ روحی سالم تر و ولایتمدارتر بار میان...

نمیدونم باید با این صراحت بگم یا نه...

ولی واقعیت اینه که خانمها نیاز به توجه بیشتر ندارن... بلکه نیاز دارن در توجه واقعی مرد زندگی شون غرق باشن...

در این خانواده، زن حتی حاضره برای زندگیش جان هم بده... و فداکاریشون از مردها بیشتر هم خواهد بود...

 

 

 

۱۳ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۳ ۲۳ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۴:۲۱
ن. .ا
چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۹:۴۶ ق.ظ

از خوبی های تو (9)

چه زمانی که بچه ها نبودن چه حالا که بچه ها هستن، هر وقت کیکی، شیرینی ای ، بستنی ای، هر چیز تفننی ای درست میکنه، حتما سهم منو کنار میذاره، حالا هر وقت که بیام خونه، سهمم محفوظه...

حتی برای اینکه بچه ها دوباره سهم خودم رو مطالبه نکنن از من، مثلاً میگه برو تو آشپزخونه خودت بخور، بچه ها خوردن...

چند ماه پیش بعد از این همه سال، بابت همین یه اخلاقش، ازش تشکر ویژه کردم و گفتم جا داره حتی بابت این اخلاقت، یه مراسم مجزا بگیرم...



دیشب دیگه خودش شاکی شد که تو چرا مدتهاست سمت کتاب نمیری؟!!!

گفتم صبح و شبم به هم دوخته شده... نمی‌رسم...

گفت صبح ها زودتر پاشو، کتاب بخون و..‌.

گفتم بعد از این همه مدت، دوری از کتاب، دلم میخواد با شاهنامه شروع کنم...

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۹:۴۶
ن. .ا
يكشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۲۶ ق.ظ

از موطن زمینی به موطن ابدی

تو زمانی که درگیر موسیقی بودم یکی از آرشیوهایی که جمع میکردم آرشیو موسیقی های اصیل نواحی ایران بوده...

مثلاً موسیقی های اصیل و قدیمی دشتی، از لرها...

موسیقی های محلی و اصیل آذری ها

از نواحی خراسان، شرق و غرب و جنوب... انگار قومیت های کشور رو با آوازهای سنتی شون می‌شناختیم...

الان دلم که برای خودم تنگ میشه یکی از آوازهایی که تسکینم میده آواز سنتی مازنی هاست...

کتولی یکی از سنتی ترین گوشه های آوازی مازندران هست...

مخصوصا وقتی با نی نواخته میشه... که تو مازندرانی به اون نی خاص میگن: لله وا یا Laleva

 

الآنم دوست دارم از موطن زمینی خودم به سمت موطن آسمانی خودم برم

مثلاً با این آواز:

https://www.aparat.com/v/aWM07

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۸:۲۶
ن. .ا
چهارشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۱:۲۱ ق.ظ

در اتمام حجت، احتیاط کنیم

تو وضعیت واتساپم نوشتم:

انسانهایی که برای خدا کاری انجام میدهند، آزاده و رها هستند

انسانهایی که برای منافع دنیا کاری انجام میدهند، نیازمند و معذور هستند

اما انسان ه‍ای که برای خوش آمد اهل دنیا کاری انجام میدهند، مستعمره هستند.

و وای از گروه سوم چون خسران زده ترین و ناراضی ترین گروه در بین مردم این گروه هستند.

 

تقریبا بیشترین تاییدی بود که در بین وضعیتهای واتساپم گرفتم، مخاطبانی واتساپم مثل وبلاگم نیستن که غالبا مذهبی باشند... اونها غالبا تاجر و بازاری و کاسب هستن... 



داشتم فکر میکردم چقدر مهمه بلد باشیم ارتباط بگیریم با طیف های مختلف مردم...

با زبان خودشون باهاشون حرف بزنیم...

متن بالا یه متن مذهبی بود ولی ادبیاتش خیلی دینی نبود.‌‌

مثلاً من در یک خط تقوا رو تعریف کردم

در یک خط اهل دنیا رو

و در یک خط نفاق رو...

اگر می‌نوشتم تقوا داشته باشید و از نفاق دوری کنید همینقدر حرفم رو میفهمیدن؟!!!

و البته نکته ی دوم:

هیچ وقت برای هیچ کس، فهمیدن دلیل محکمی برای عمل کردن نخواهد بود...

اما فهمیدن حتما اتمام حجت خواهد بود...

و یکی از نشانه های خامی انسانها اینه که اصرار دارن به هر طریقی حجت تمام کنن... هر وقت چنین آدمایی دیدید سعی کنید فاصله بگیرید... اتمام حجت موضوع خیلی مهمی هست... سعی کنید به راحتی بر کسی حجت رو تمام نکنید...



راستی برای اینکه اینجا ثبت بشه می‌نویسم:

یکی از انسانهای مورد علاقه ام در عالم سیاست و نظامی دریادار سیاری هست.

شاید توی نظامی ها که متاخر تر هستن، بعد از حاج قاسم، ایشون محبوب ترین چهره ای هستن که دوست دارم بیشتر بشناسمش.

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۱:۲۱
ن. .ا
شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۴۹ ق.ظ

و خدایی که جبار است

خیلی توی بازار مرسوم شده که مثلاً اگر پولی رو از کسی قرض کردی و دیرتر از موعد تحویلش بدی، دیرکردش رو هم ازت میگیرن...

بدون روتوش، همون ربا هست ولی نقل مجلس هست و غالبا تو بازار مرسومه...

 

بعضاً تو محاوراتشون میگن، برات جبرانش کردم، یا میگن برامون جبران کن...

این جبران کردن، همون پرداخت کردن ضرر این چند وقته هست... که خب البته این مدلش حرامه واقعا...

البته سازوکار دینی هم داره این جبران کردن که الان محل بحث نیست.



ما هم یه وقتایی تو زندگیمون آسیبهایی میبینیم... شاید خودمون هم در اون آسیب نقشی نداشتیم... اما آسیب دیدیم...

این آسیبها رو خدا می‌تونه جبران کنه... و وقتی خدا جبران کنه دیرکردش رو هم با درصدی بالا پرداخت می‌کنه...

فقط باید زمینی که توش بازی میکنیم رو بشناسیم... خودمون رو نبازیم... ابتکار عمل از دستمون خارج نشه... تمام اتفاقهای خوب در حرکت می افته... در سکون و در رکود، رویشی نیست...

 

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۶:۴۹
ن. .ا
يكشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۹:۰۶ ق.ظ

مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشه

چقدر این ضرب المثلی که توی عنوان نوشتم قرآنی و عرفانی هست...

چقدر میزان و معیار توش نهفته شده...

چقدر حِکمی هست...



موضوع بحث در این ضرب المثل نسبت بین ایمان و تجربه هست...

یعنی کسی که تجربه ها براش چراغ راه نمیشن و موجب هدایت و بصیرتش نمیشن، اهل ایمان نیست...

امیرالمومنین که با صراحت بیشتری مطرح کردن که هر کسی "تجربه" رو زیر پا بذاره "شقی" هست...

پس اون مومن نبودن، میتونه به معنای شقاوت هم باشه...



براتون سوال نیست که چرا "تجربه" اینقدر سنگ محک مهمی هست؟!!

و درس نگرفتن از تجربه نشانه شقاوت و خارج بودن از دایره ایمان هست؟!!

 

تجربه چه خمیر مایه ای داره که زیرپا گذاشتن اون نشانه ی شقاوت هست؟

 

راستی اصلا شقاوت یعنی چی؟

یکی از معنای شقی بودن سخت و خشک و جمود غیر قابل انعطاف بودن هست...

انسان شقی سخت فهمی داره... خشک فهمی داره... لطافت نداره...

 

یک انسان شقی مثال بزنم:

عمروعاص

این ملعون اونقدر زیرکی داشت که توی پر استرس ترین شرایط جنگی که لحظه ی فرارسیدن مرگش بود و امیرالمومنین اسدالله با ذوالفقار و اون همه هیمنه به سمتش حمله ور شد تا به درک واصلش کنه، بلافاصله راه نجات از مرگ رو میفهمه و خودش رو عریان میکنه در ملاعام...

 

اما همین انسان زیرک، سخت فهمه... خشک مغزه... لطافت در درک نداره...

پس شقاوت به قوه ی واهمه (دستگاه تفکر در جزئیات) ارتباط مستقیم نداره...

شقاوت به قوه ی عاقله... به قلب... به روح برمیگرده...

 

پس کسی که از تجربه درس نگیره، قلبش قسی شده...

و امان از برعکس همین جمله ی بالا:

 

کسی که قلبش سخت شده باشه، تجربه هم به دادش نمیرسه

یه سوال بپرسم؟! :

 

بچه ها اگر قلب کسی رو با استناد به تجارب نتونید با موضوع حقی همراه کنید دیگه چه راهی برای هدایتش باقی میمونه؟!!!

تجربه ی خودش رو بهش یادآور میشی... دوباره همون مسیر اشتباه رو میره...

در مورد این انسان چی میگید؟!!

قرآن نظرش اینه : فی قلوبهم مرض

 

اگر کسی با تجربه، هدایت نشه... مستحق لعن میشه...

نه اینکه از در رحمت حق دور بندازنش... خودش از رحمت حق فاصله میگیره... 

شخصی رو فرض کنید که دچار بی اعتمادی مفرط شده باشه... به انسانها...

بعد شما مثلا به خاطر پدر شریفی که داشته، دلتون به حالش بسوزه... هی میخواید برید به سمتش که این جور در حق خودش ظلم نکنه... اما اون شخص با جدیت شما رو پس میزنه... حتی از شما متنفر میشه...

 

این مرض در قلبش رسوخ کرده...

حالا چرا تجربه ملاک مهمی برای محک زدن ایمان و شقاوت انسانهاست؟

چون تجربه عمیق ترین، و ملموس ترین ، و شفاف ترین سیستم و سازوکار حق متعال برای اتمام حجت هست...



توی وبلاگ خانم صحبت جانانه یک تمثیلی رو خوندم که فوق العاده بود... واقعا ناب بود

فرموده بودن یه نوزاد نهایتا تا دو سال باید شیر بخوره... اگر از شیر نگیرنش، اون شیر بعد دو سال دیگه حتی براش مفید هم نیست... و مادر هم بعد از اون دو سال دیگه تکلیفی نداره بابت شیر دادنش...

 

دوستان من، فهمیدن ما، موضوع کمی نیست... موضوع کوچکی نیست...

هر فهم درستی که در انسان شکل بگیره، و اون فهم درست پله و مبنا قرار نگیره برای فهم های عمیق تر، در واقع پس زدن حق متعال هست...

چطور باید فهم های صادق مون رو پله قرار بدیم؟

با التزام به اون فهم... با عزیز دانستن اون فهم...

 

میدونید اگر فهم های ما عزیز دانسته نشه چه اتفاقی براش می افته؟

همون فهم ها موجب سردرگمی و وسواس ما میشن.

اصلا مگه وسواس چی هست؟

جنگ فهم های جزئی ما با همدیگه

غیر از اینه؟!!

 

مگه تردید چی هست؟!!

جنگ فهم های جزئی ما با همدیگه...

 

ببینید چقدر شبیه اون شیر خوردن کودک شد... بعد از دو سال از شیر گرفته نشد، حالا همون شیر تبدیل شده به دشمنش...

فهم های درست ما، اگر بهش عمل نشه تبدیل میشن به دشمن های ما... همون فهم ها موجب عذاب ما میشن... موجب سقوط ما میشن...



خانم الف نمیدونم یادتون هست یا نه... اما در مورد بستری که خدا ایجاد میکنه حرفی زدیم...

اون بستر، همین تجاربی هست که خدا ما رو در معرضش قرار میده...

 



نمیدونم فقط من اینطورم یا همه همین حس رو دارن...

حس میکنم در یک دوره مهمی از زمان و مکان قرار داریم...

و بیش از هر زمانی به طهارت نیاز داریم...

طهارت برای دریافت فهم های صادق... برای الهامات هدایت گر...

دعا کنیم برای همدیگه...

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۹:۰۶
ن. .ا
شنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۴، ۰۱:۴۸ ق.ظ

مدرسه دولتی

سه سال پیش خودش این مدرسه با رویکرد قرآنی و انصافا با معلمان خوب رو بهم معرفی کرد

پرسید از مدرسه پسرت راضی هستی؟

گفتم دیگه نه... سال بعد هر دو بچه ام رو میفرستم دولتی!!

با خنده گفت: پولش رو میخوای جای دیگه سرمایه گذاری کنی لابد!!!

 

گفتم: مسئله پولش نیست... توی این سه سال هی رفاه مدرسه بیشتر شد، توی کلاس ها و راهرو ها پالاز موکت گذاشتن...

توی حیاط چمن مصنوعی...

میترسم سال بعد شیر آب هاشون هم مجهز به چشم الکترونیکی بشن...

همین طوری زندگی شهری یه سری از سختی های عادی رو نداره... بعد اگر مدارس هم اینطوری پیش برن، از این بچه ها چیزی باقی نمیمونه...

دوست دارم برن تو مدرسه ای که بعضی شیر آب هاش خرابه...

تعداد دانش آموزا بیش از ظرفیت هست... تعداد سرویس بهداشتی هاش به اندازه کافی نیست...

 

دنبال همچین مدرسه ای هستم... پیدا کردی خبرم بده

 

میگه از پیشرفت بچه هات راضی نبودی؟

گفتم اصلا پیشرفتشون انقدرا که برای بعضی والدین مهمه برای من مهم نیست...

کج بار نیومدنشون برام دغدغه هست...

خیلی بده یکی مبنای آموزشش نکات قرآنی باشه اما کج بار بیاد... رفاه زده بشه... میترسم بچه هام مرعوب ظالمین عصر خودشون بشن...

نمیدونم چرا به جای اردو بردن به خانه های تاریخی و باغ پرندگان و مجموعه های فرهنگی، کوه نمیبرنشون...

 



 

بچه ها چقدر ساختن حکومت اسلامی سخت هست...

و چقدر نیاز به یک نفس قدسی داره!!!

مگه مردم به این سادگی تکون میخورن؟!!!

مگه مسئولین به این سادگی تکون میخورن؟!!

۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۴ ، ۰۱:۴۸
ن. .ا