در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

طبقه بندی موضوعی
سه شنبه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۱۰ ق.ظ

فر الی الحسین

دیشب تنها کسی که توی کاشان باهاش رفت و آمد خانوادگی دارم، مهمونمون بودن...

و البته آشنایی مون برمیگرده به یکی از کلاسهایی که همسران مون حدود ۸ سال پیش میرفتن و با هم آشنا شدن.... 

بنده خدا توی سایت هسته ای نطنز اشتغال داره و من نمی‌دونستم که تمام اون ۱۲ روز نه تنها توی سایت بوده، بلکه در دو قدمی شهادت بوده... و حالا هم از موج انفجار ها، سردرد های عجیب داشت و...

ایشون از معجزه حرف زد... معجزه ای که نمیشه بازش کرد به خاطر مسائل امنیتی... نمیشه گفت این ۱۲ روز فقط و فقط، امام زمان اراده کرده بودن که ایران پیروز بشه...

بحث معجزه شد دیشب...

بحث اراده ی اهل بیت شد...

بحث شیعه و محبین اهل بیت شد...



بحثی که بعد از سفر اربعین می‌خوام تحت عنوان « واقعیت و خیال» بهش بپردازم... این واقعیت و خیال به مسائلی مثل حق و باطل، یا نور و ظلمت کشیده میشه...

دیشب یه بخش کوچکش رو براش صحبت کردم...

بهش گفتم شیطان قسم خورده ما رو گمراه کنه...

قسم شیطان چجوریه؟!!!

نسبت قسم ابلیس رو با خودمون چطور میبینیم؟!!!

کید و حقد ابلیس نسبت به ما چگونه هست؟!!!

براش یه موضوعی رو باز کردم که چطور شیطان نسبت به تک تک ما...

یکی یکی از ما....

این قسمت رو خورده...

به اسم و رسم میشناسدمون...

فکر کنید چطور یکی که بد ذات هم هست و ژنتیکی کینه جو و لجباز، ۲۰ سال عاشق سینه چاک یکی باشه... بعد از ۲۰ سال عاشقی بهش نرسه و معشوقش با یکی دیگه ازدواج کرده باشه... و زندگی فوق العاده خوبی هم داشته باشه... و شب و روز هم جلوی چشم عاشق قبلی باشه... و عاشق قبلی ذاتا هم کینه توز و اهل انتقام باشه... به شدت هم بد طینت باشه...

چطور اون عاشق کینه جو، شب و روزش رو می‌ذاره سر این معشوق، تا یا نابودش کنه یا در تصرف خودش بیاریدش...

ما اینجوری از سمت شیاطین تحت توجه هستیم...

تحت کینه ورزی و حقد و عناد هستیم... توی لحظه لحظه ی زندگیمون...

چطور اسرائیل داره برای موجودیت میجنگه؟!!.. و هیچ توجهی با انزجار جهانی که داره علیه اش شکل میگیره نداره...

چطور با اراده ای پولادین داره تمام سرمایه ی آمریکا و آلمان و انگلیس و فرانسه و بقیه متحدانش رو پای بقا و موجودیتش میبلعه تا غرق نشه؟!!!

شیطان و جنودش نسبت به تک تک انسانهایی که نور دارن، صدها برابر شدید تر عناد دارن...و پای مارن

کینه توزی وحشتناک دارن...

باید چکار کرد؟!!!

اون قطعا میزنه... قطعا!!!...

ما باید قواعد بازی در زندگی دنیا رو بشناسیم... تنها چیزی که سپر میشه برای ما، در مقابل این شیاطین، نور هست...

باید نور کسب کنیم... باید راه ظلمات رو به خودمون و زندگیمون ببندیم...

لذا من دوست داشتم برای اینکه موضوع ملموس تر و کف میدونی تر مطرح بشه، تحت عنوان واقعیت و خیال، نکاتی رو مطرح کنم...

و بگم تمناهایی که در ما ایجاد میشه و ثمره ی خیال پردازی های گسسته از عقل واقع گرای ما هست، چقدررررر دست شیاطین رو باز می‌ذاره که به ما آسیب بزنند...

من می‌خوام حتی اخلاص داشتن رو با مفهوم واقع گرایی مطرح کنم...

همه چیز از کجا شروع شد؟!!!

از اونجا که گفتم اتفاقات این سری که برای من در اربعین اتفاق افتاد، قرائنی داشت که منو به این نتیجه رسوند که می‌تونست اتفاق نیفته...

اگر سفر اربعین فقط همین یک رهاورد رو برای ما داشته، میتونم بگه حتی استاد دلسوزم و انسانهای الهی که با دعاهاشون تا حالا منو ( بله، منو... همه ی شما همینقدر براتون هزینه میشه تا توی جبهه ی حق بمونید... دائم تحت توجه انسانهای تورانی هستید و اگر آنی توجهتون رو از ما بردارن، حجم حمله به شیاطین و جنودش در چشم بهم زدنی نابود مون می‌کنه) به این نقطه رسوندن، خیالشون راحت شده... انگار حالا میتونن از تنظیمات کارخونه خارجم کنن و کنترل رو بدن دست خودم و بگن خودت دستی تنظیمش کن...

حس اون رزمنده ای رو دارم که می‌گفت برای شناسایی ، قبل از عملیات به خاک عراق رفتن، شناسایی که انجام شد دقیقا از همون مسیر برگشتن... و یه جایی از مسیر متوجه شدن دقییییقا وسط میدان مین هستن... و توی راه رفت دقییییقا از وسط این میدون گذشتن و معجزه وار پاشون روی هیچ مینی نرفت... و حالا هم که متوجه شده، دقیقا پاش رو داشت میذاشت روی یه مین... پا رو در هوا نگه داشت... نگاه به جلو و عقب و چپ و راست کرد... دید پررررر هست از مین، و باید وجب به وجب خنثی کنه بره جلو...

توی همچین میدانی، در راه رفت هیچ اطلاعی نداشت و ملائکه جوری قدمهاش رو هدایت کردن که روی مین پا نذاره...

حس این رزمنده رو دارم وسط میدان مین شیاطین

 

چرا تحت عنوان خیال؟!!!

چون خیال گسسته از عقل و واقعیت، آشیانه ی شیطانه...

و بستر این خیال‌بافی و دادن محاسبات غلط، مخصوصا در فضای مجازی فراوووونه...

من میتونم با کلامم، یه موضوعی رو جوری براتون زینت بدم که خیال زده تون کنم...

مثلا بخش هایی از همسر داریم که خوب عمل میکنم رو براتون بگم... و مخصوصا بخشهایی رو بگم که جذابتر هم هست... و دیگه چالشهامون با همدیگه رو نگم... نمی‌دونید چه ظلمی به شماها کردم...

نمی‌دونید چقدر دست شیطان رو برای تسلط به ذهن و روح شما باز کردم...

حالا این در زندگی مجازی ماهاست...

تو زندگی واقعی خودم... توی زندگی شغلی خودم...

دیشب به این دوست هسته ای خودم میگفتم: مسئول جمعی شدن، خیییلی نورانیت میخواد... کسی نور نداشته باشه، و حساسیت های نورانی نداشته باشه و جمعی بهش سپرده بشن، پرت شده در آغوش شیطان...

من خدا رو شکر میکنم که سفر اربعین، اینطور منو متنبه کرد نسبت به این مسائل...

انگار دارم صدای قهقهه زدن شیاطین رو می‌شنوم وقتی همسرم از اتوبوس جا موند... وقتی توی صحن حرم گم شد و گریه میکرد... وقتی توی مخوف ترین قسمت این مسافت ۷۵۰ کیلومتری و توی تاریکی مطلق ماشینم پنچر شد و یه لحظه مرعوب شدم...

انگار توی تمام این لحظات صدای قهقهه ی شیاطین رو می‌شنوم... و وقتی قضیه حل شد صدای دندون ساییدن و نفس های از روی حقد و کینه شون رو می‌شنوم...

 

و من برای اینکه از این میدون‌ مین به سلامت و با سرعت بیشتری عبور کنم... شدیداً نیاز به نورانیت دارم...

نور رو تمنا دارم...

حالا میفهمم چرا ۳۱۳ مدیر نیاز هست برای دولت ظهور...

مدیری که بتونه وقتی تور انداخت در دریای خلایق و ناس... وقتی ۵۰ تا نهنگ عظیم الجثه هم توی تورش افتاد... اونقدر طنابش محکم باشه و اونقدر به جایی محکم وصل باشه و اونقدر قدرت داشته باشه که بتونه اون حجم زیاد موجودات متفاوت دریایی از عظیم الجثه تا ریزه ها رو به مسیری هدایت کنه که عقل واقع گرا میگه، وگرنه اون موجودات در تور، اون رو با خودش خواهند برد... و غرقش خواهند کرد...

برای همینه میگم، من نیاز به نور و ارتباط نورانی دارم...

والا خودم رو در آستانه ی غرق شدن میبینم...

و اربعین درک کردم که در این آستانه هستم... هی دارم خودم رو بی دفاع تر میکنم...

باید تغییر مسیر بدم... باید فرار کنم به سمت نور...

به سمت حسین...

 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴/۰۵/۲۹
ن. .ا

نظرات  (۲)

تشکر می کنم. دست کم گرفتن شیطان و توجهش به آدم، خیلی غفلت میاره

از اون طرف توجه داشتن به این موضوع خیلی قوای انسان رو بسیج می کنه و مفیده

 

در مورد مدیری که نهنگها با خودش می برنش متوجه نشدم 

منظور چیه

ولی ذهنم رفت سراغ مالک اشتر که نهنگی بود و علی (ع) تورش کرده بود و تنها علی (ع) می تونست نیروی او رو مهار کنه در جهت امورات 

بعد یاد ناترازی بین مدیران و نیروهاشون افتادم 

یاد نهنگهایی که اسمشون کارشناسه و رئیس دولتهایی که اندازه پشه زور ندارن و قراره اینها رو راهبری کنن

پاسخ:
سلامت باشید

سلام. یاد مستند صوتی شنود (از آقای امینی‌خواه) افتادم. 

من بعد از گوش دادن اون شیاطین رو جدی‌تر گرفتم و واقعا یک جاهایی که یک کاری میکنم که از نظرم می‌تونه مقبول تلقی شه، به وضوح بعدش هجوم چیزهای اعصاب خرد کن  رو می‌بینم، تا جایی که تشری بزنم، دادی بکشم، پرخاشی کنم، بعد که به خودم کیام و می‌فهمم خراب کردم انگار برای جایزه مدت کوتاهی از سرم دست بر میدارن.(از نظر دسته‌بندی راوی مستند جزو کارهای شیاطین خرابکار حساب می‌شه)

 

 

یک توصیه‌ای داشت راوی اون مستند، اینکه هرکس نقاط ضعف و باگ‌های خودش رو پیدا کنه. مثلا میگفت هکر های اطلاعاتی می‌گردن ببینن یک سایت با منبع، کجای امنیتش ضعیف‌تره، از اون در وارد شن. انسان‌ هم همینه. شیاطین همه‌ی زندگیش رو، روحیات، خلقیات، گذشته، و .... همه چیز رو می‌دونن و از همون در وارد میشن.

 

مثلا خود من از وقتی بچه‌دار شدم به شدت وسواسی شدم. وسواس طهارت، وسواس عبادات، بعضا گاهی برای یک نماز سه چهار بار وضو میگیرم و باز با قطعیت و دل خوش به نماز نمی‌ایستم. و همین تردید و وسواس خیلی باعث میشه سر کوچکترین شیطنت دختر بزرگم عصبی بشم یا تو دلم ناشکری کنم.

 

یک راه دیگه‌ش توسل به اسامی مبارک ائمه و اذکار بود. توی وضعبتی که راوی در جایی داشت، لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم بیشترین امداد رو براش داشته. 

 

+ آقای محمد شجاعی یک جایی میگفتن که وقتی خدا میگه همه چیز در آسمان و زمین رو در تسخیر انسان در آوردیم، شیاطین هم شامل میشه. لذا نباید از حملاتشون ترسید.

 

مثل حیوان وحشی که بهت حمله می‌کنه باید بپری روش و سوارش شی و افسارش رو به دست بگیری. 

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی