در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

جمعه, ۱۹ مرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۲۱ ق.ظ

فرصت ناب مقایسه

شاید همه این حرف حاج قاسم رو یادتون باشه:

بزرگترین فرصت ها در دل تهدیدها وجود دارد (نقل به مضمون)

قبلا چندبار گفتم:

سرعت از صفات حق متعال هست... اما ما وقتی سمتش میبریم ممکنه دچار عجله بشیم که الهی نیست

دقت از صفات الهی هست اما ما وقتی سمتش میبریم ممکنه دچار وسواس بشیم که شیطانی هست...

عدل از صفات الهی هست که ما وقتی سمتش میریم ممکنه دچار سختگیری و ظلم بشیم که شیطانی هست...

فرصت و تهدید در دل هم...

امروز یه نظری داشتم تو خصوصی... که در پاسخ حرفی از مقایسه زدم

مقایسه ی داشته های خود با دیگران...

مقایسه هم به نظرم یکی از فرصت های ناب هست که شیطان اونجا بدجوری بست نشسته...

من چند روز پیش توی راه قم، به خانمم گفتم من هر بار زندگی خودم رو با زندگی دیگران مقایسه کردم، از تقدیری که خدا برام رقم زد فقط عرق شرم به پیشانی ام نشست...

گاهی برام سوال میشه که آخه مگه من چکار کردم که تقدیر به این قشنگی برام رقم زده شده...

به خانمم میگفتم کاش میشد به تمام ادما گفت:

برید زندگی خودتون رو مقایسه کنید با دیگران... کاش همه این توان رو داشتن که مغلوب شیطان نشن در این مقایسه...

کاش میشد در اون مقایسه، زاویه نگاه رو هم نشون داد.‌.

گاهی با بیانی که ناراحت نشن (چون حتی نمیتونم این زاویه نگاه رو به خانمم هم انتقال بدم) بهشون گفتم وقتی خانمهای اطرافم در دنیای پیرامونم رو میبینم، به این یقینم افزوده میشه که تو بهترینی بودی که خدا میتونست برای من در نظر بگیره...

 

بعد گاهی حتی وسوسه میشم از اختلافات خودم با خانمم اینجا بنویسم تا دیگران بدونن من با این بهترین برای خودم اختلافات هم دارم...

اما به صلاح نمیدونم...

 

جدای از مصلحت:

کسی باور هم نمیکنه

:))))

 

توی یه همچین عرصه ای هستیم

 

موافقین ۶ مخالفین ۱ ۰۳/۰۵/۱۹
ن. .ا

نظرات  (۱)

فیلم «نمای نزدیک» درباره مردیه که به خاطر عشق به سینما، خودش رو به نام محسن مخملباف معرّفی میکنه و به زندان می افته. بعد که از زندان درمیاد، مخملباف به دیدنش میاد و بهش میگه: 

- مرد حسابی، من خودم از مخملباف بودن خسته شدم، تو میخوای مثل من باشی؟!

اون سکانس رو میشه اینطور برداشت کرد که مشهور بودن همیشه هم خوب نیست‌. خیلی از آدم های مشهور و معروف، حسرت زندگی آدم های معمولی رو میخورن. ولی عجیبه که همین آدم های معمولی به دنبال شهرت بیشتر هستند!

وقتی به زندگی معمولی خودم فکر میکنم که مایه ی حسرت فلان آدم معروفه، احساس خوبی از این مقایسه بهم دست میده. گاهی وقت ها چنین مقایسه هایی لازمه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی