از خوبی های تو _۲
با اینکه ده دوازده ساله که دور از خانواده هستیم و خیلی اوقات خانمم دلش برای خانواده اش تنگ میشه، اما تا حالا دو یا سه بار توی تمام این سالها حاضر شده بدون من چند روزی پیش خانواده اش بمونه...
اون چند باری هم که مونده واقعا براش فرسایشی بوده...
شاید یه عده بگن من خیلی خوبم که خانمم دوست داره پیش من باشه، اما واقعا اینطور نیست، واقعیت اینه که ما به اندازه کافی اختلاف دیدگاه داریم که گاهی سر این اختلافات و بحث هایی که میشه، اوقاتمون هم تلخ میشه...
شاید بگن همسر من استقلال کافی نداره و برای همین دوست داره به من وصل باشه دائم، اینم نیست و همسر من اتفاقا گاهی استقلال زیادش از عرف های خیلی رایج اجتماع موجب میشه خودم احساس کنم همراهی من با ایشون با این حد استقلال داشتن نسبت به عادات مردم قدری سخته و گاهی حتی با وجود اینکه میدونم حق با ایشونه از همراهی کردن با ایشون خسته میشم
چون اون حد از استقلال ایشون ویژگی راسخ وجودشونه اما برای من در حد اقناع نظری هست... لذا کم میارم...
خانمی که خیلی از عرف های رایج اجتماع، چون حق نیستن، براش وزنی ندارن، و باهاشون مقابله میکنه، نمی تونه از شوهرش دور باشه... حتی یه روز...
همین...
این ویژگی بخش اعظمش به خاطر بعضی صفات راسخ در نفسشون هست...
و من از اینکه با زنی زندگی میکنم که این صفت در وجودش راسخ شده، سجده شکر به پیشگاه حق به جا میارم چون در حد بضاعت فهم خودم میدونم این ملکه وجودی، چه ثمراتی داره برای من و خانواده ام...
فتامل
چه خوب که برای دیدن خوبی های همسرتون تلاش میکنید . خدا خیرتون بده