در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

جمعه, ۱۵ دی ۱۴۰۲، ۰۵:۳۵ ب.ظ

از خوبی های تو_ 4

گاهی به شوخی بهش میگم:

تو مطمئنی بازمانده ی یه خانواده سلطنتی نیستی؟!!

دیدید این خانواده های سلطنتی و درباری، برای خودشون یه شان و‌منزلتی قائلن و برای اکثر ارتباطات و روزمرگی هاشون آدابی دارن؟!!

مثلا وقتی مهمون میاد خونه شون یه مدل خاصی روی مبل میشینن

یا وقتی غذا آوردن با ترتیب و آداب خاصی غذا میخورن

یا وقتی کسی چیزی خنده دار گفت یه لبخند کوچک میزنن و ....

 

بر عکس ایشون من خیلی زود خودمونی میشدم و در قید اداب خاصی هم نبودم...

و اتفاقا یکی از بزرگترین چالش های اول زندگیمون هم همین تفاوتمون بود... مثلا ایشون اصلا دوست نداشتن من توی جمع باهاشون شوخی کنم... هنوز هم همینن...

اینها اوایل زندگی مون برام آزار دهنده بود... من مدلم اینطوری بود که اگر کسی رو دوست دارم توی جمع میزان صمیمیتم رو بروز میدادم و گاهی شوخی های مودبانه میکردم... اما خانمم از این کار متنفر بود...

 

اتفاقا اصلا هم تکبر ندارن... شخصیتشون اینجوریه... چون وقتی با هم هستیم شوخی هام رو دوست دارن و خیلی هم خاکی پاکی هستن... منتها توی جمع دوست ندارن حریمهای شخصی رو بروز بدن...

کلا خیلی مراقب حریم ها هستن... خط قرمز پر رنگی دارن در این زمینه... برعکس بعضیا که دوست دارن همسرشون توی جمع بهشون محبت کنه، خانم من اما این میلش رو‌کنترل میکنن... و بیشتر دوست دارن توی جمع اگر هم محبتی بهشون میشه خیلی بسته بندی اجتماعی داشته باشه... و خیلی خودمونی نباشه... 

همه رو‌گفتم که به اینجا برسم:

یه روز گفت بمون خونه صبح باید به کلاسی برسم و بچه ها خوابن، تو پیششون باش من میرم زود برمیگردم... وقتی برگشت، تقریبا دیرم شد، گفتم دیرم شد، حالا با ماشین میرم که برسم...

گفت: نمیشه با اسنپ بری؟ عصر امیرعباس کلاس داره... سختمه با آژانس برسونمش...

گفتم اخه دیرم شده...

گفت: میدونم، من حرفی ندارم با آژانس برم ولی رانندهای آژانس اکثرا حرف های اضافه و غیرضروری با آدم میزنن و من دوست ندارم...

بیخود سر صحبت باز میکنن، من از این اخلاقا بدم میاد و اذیت میشم...

لحظه ای مکث کردم... یادم اومد که همیشه با نامحرم، حتی برادر من و باجناق هام، حریمی رو حفظ میکنه و یک حریم  محسوسی بین خودش و اونا میذاره در حالی که با برادراش اصلا اینطوری نیست... با برادراش خیلی صمیمی میشه اما در بین خواهراش فقط ایشون هستن که مقیدن روی حفظ حربم با نامحرم...

وقتی قضیه آژانس رو گفت: تحسینش کردم و با خودم گفتم چقدر تو ازش عقبی...

ببینید بزرگواران

شاید بعضیا این اخلاق رو دوست نداشته باشن و بگن یه حساسیت اضافی هست

به نظرم لازمه بازم بگم

من بعد از ۱۲ سال زندگی دارم این اخلاق رو تحسین میکنم... دارم عمق تاثیر این خلق راسخ در وجود ایشون رو میبینم...

ایشون با سختی کشیدن پای این تقید، نوری رو وارد زندگی و نسل ما میکنن که من اگر با هر بیانی بخوام مطرحش کنم فقط خرابش کردم...

پس خودتون به این موضوع فکر کنید... خودتون بیاندیشید چرا یک مرد برون گرای اهل ارتباط و معاشرتی و زود پسرخاله شو داره اخلاقی رو از همسرش برجسته و تحسین میکنه که قطعا برای خودش هم اون اخلاق و تقید همسرش محدودیت ایجاد میکنه... حتی تنش ایجاد میکنه...

چون توی این موضوع هم مغرب و مشرقیم...

اما دوست دارم تقیدش رو... و خدا رو شاکرم...

خدا میدونه من آدم متعصبی نیستم... و اگر دارم این اخلاق همسرم رو تحسین میکنم به خاطر نورش هست... به خاطر منفعتش هست...

اصل این تقید همسرم نوری داره که خدا منت گذاشت و این نور رو در نسل من قرار داد... این تقید ایشون رو هیچ کدوم از خواهراش ندارن... و جالبه بدونید تحلیل من اینه که همسرم من خیییلی لطافت روحی بیشتری داره نسبت به خواهراش... اونا خیلی نگران عرف هستن و میگن ما اگر فلان انعطاف رو در تعاملاتمون با نامحرم نداشته باشیم، طرف مقابلمون ناراحت میشه، اما همسر من میگه خب ناراحت بشه...

 

و جالبه که خانم من که توی این مسائل اینقدر مقیده، تا حالا یکبار هم به من نگفت چرا گاهی با استاد ( یه خانمی هستن) نیم ساعت صحبت کردی... اتفاقا چون من زبان تبیین قوی تری دارم، گاهی از من میخوان مشکلات ایشون رو هم به استاد بگم یا اگر خودش میخواد با استاد مطرح کنه، بهم میگه تو هم باش پیشم، تو حرفهای استاد رو یه جور دیگه میفهمی و نکاتش و اشاراتش رو بهتر متوجه میشی...

 

هیچ وقت بهم نگفت چرا با یک خانم میشینی حرف میزنی...

در حالی که خواهراش اگر بودن قطعا به این موضوع خرده میگرفتن...

 

دوستان من، قصد من بیان خلق های نورانی هست...

چیزی که یک زن برای حفظشون، کم طعنه نشنید و کم با شیطان مقابله نکرد...

حالا خواه پند گیرید و خواه ملال..‌

یا علی

 

موافقین ۹ مخالفین ۱ ۰۲/۱۰/۱۵
ن. .ا

نظرات  (۱۵)

مادر من هم دقیقا همین مدلیه 

من اصلا مادرم رو ملکه سیو کردم !

چون شبیه ملکه ها رفتار می کنه 

هر لباسی رو نمی پوشه، توی مهمونی دادن، مهمونی رفتن، هدیه دادن و چیزای دیگه آداب مخصوص به خودش رو داره 

از وقارش هم که دیگه نگم

بچه که بودم ۴ ۵ سالم بود وقتی مادرم می خواست با یه آقای نا محرم حرف بزنه وقتی چادرش رو می انداخت روی سرش و رو می گرفت و وارد می شد احساس می کردی یه عابده ی مومنه ی مخدره وارد شده 

همه سرشون رو می انداختن پایین

 

البته من فکر می کنم این می تونه یه تیپ شخصیتی هم باشه 

 

چون من اصلا شبیه مادرم نیستم

مثلا مامان من ۲ ساعت هم مجبور باشه کنار خیابون منتظر بایسته هیچوقت روی جدول نمی شینه ولی من همون یه ربع اول نشستم 

یا اگه یه جا حقش رو ندن خیلی جلو نمی ره براش ولی من تا قدم آخر می رم جلو 

و یا کلا رفتار هاشون که با هرکسی معاشرت نمی کنن ولی من با خیلیا دوست می شم و معاشرت می کنم و از زندگیشون درس می گیرم و چیزای دیگه 

 

من تحسینشان می کنم ولی خودم مدل شخصیتیم جوری نیست که بتونم صد درصد مثل ایشون رفتار کنم

پاسخ:
اصلا اگر صد در صد مثل مادرتون باشید دچار اختلال میشید
یکی از علت هایی که توی زندگی مشترک، تنش و انتقاد و اعتراض از سمت من به همسرم بسیییار کم بود این بود که من مدل شخصیتی شون رو پذیرفته بودم...
در حالی که جالبه بدونید خیلی از اختلافات زناشوئی سر همینه که مدل شخصیتی همدیگه رو نمی پذیرن...
مثلا طرف کم حرفه... بهش فشار میارن که تو چرا حرف نمیزنی؟
خب بنده خدا رو دارید از تعادل خارج میکنید...
طرف پر حرفه... دائم مسخره اش میکنن که کم حرف بزنه... خب اون نمیتونه مثل شما باشه...


این از همراهی من با فرمایش شما...
اما منظور خودم از مطلبم رو جور دیگه بگم... چون شما خانم اهل فکری هستید قطعا هم افزایی شما به بار این مطلب ما اضافه میکنه...
زکات اندیشیدنتون رو باید بدید... ما اینجا خمس و زکات از نوع خودمون رو میگیریم از مخاطبامون...
حالا بعضیا از دادنش شونه خالی میکنن باید پیش خدا جواب پس بدن:

دین یک سری تقید ها رو از ما میخواد
و یک سری انعطاف ها رو...
کاری هم نداره مدل شخصیتی مون چیه... 

و عمل به تقید های دینی نیاز به انعطاف هایی داره 
و لبیک گفتن به انعطاف هاش نتیجه ی پابندی به یک سری مقیدات هست...
یعنی همون طور که عسر و یسر در دین معیت دارن... انعطاف و تقید هم در دین معیت دارن...

لذا بابت یک سری تقیدات هم انسان مقید دردش میاد و هم انسان منعطف
از اون طرف هم هست بابت یک سری انعطاف ها هم هم شخصیت های منعطف سختی هایی دارن و هم شخصیت های مقید...

دین میگه اگر سختی رو از این پروسه بخوای حذف کنی برات عوارض داره...
تن به سختیش بده...
حالا چه منعطف هستی چه مقید...
اگر تن دادید و استمرار داشتید اهل استقامت هستین...

و جالبه بدونید انسانهای خوش فهم و خوش درک قاعدتا باید دیندار بشن...
انسانهایی که عمیق نگاه میکنن قاعدتا باید دین دار بشن...
اما اگر یه جایی از مسیر خارج شدن بدونید مشکل از استقامتشون بود... مشکل از نگاهشون نبود...
خیلی از ماها برای استقامت در بعضی از خوبی ها انگیزه ی کافی نداریم... اینجا باید واکاوی بشیم...
یه جای کار میلنگه...

اگر نوشتم فلان حساسیت یا فلان مراقبت رو دارن، فکر نکنید چون مدل شخصیتیشون بوده پس براشون راحته...
اما چون مدل شخصیتی شما فرق داره و ظاهرا براتون سخته میتونید مسیر دیگه ای رو برید
نه ... چون هیچ امر الهی نیست مگر اینکه انعطاف و تقید رو همزمان میخواد...

توی دین هم قید های اضافه رو باید هرس کرد و هم انعطاف های اضافه رو...

سلام 

خدا حفظشون کنه ان شاء الله . خدا رو شکر که آنقدر راسخ هستن رو این خصوصیات خوب. واقعا کمیابه این خصوصیات

 و الحمدلله که خدا به شما دیده زیبایین داده که بتونید خوبی ها رو ببینید

پاسخ:
سلام
یه سوال بپرسم
اگر این خوبی هایی که از ایشون گفتم رو تا حالا بهشون نگفته باشم و بهشون ابراز نکرده باشم، نظرتون چیه؟
چون وقتی ابرازش نکرده باشم از نظر ایشون یعنی من این خوبی ها رو نمی بینم
و شاید حتی خودشونم متوجه نباشن این ویژگی ها چقدر خوبه و گنجه...
هوم؟!

سلام و رحمت

انشاالله خدا برا همدیگه حفظتون کنه، چقدر خوبه که اینقدر جزئی می‌نویسید، هم برا منی که خانم هستم خوبه، احیانا فکر نکنم فردی غیرعادی هستم و نیاز به اصلاح خود دارم و خلاف میلم تغییر رویه بدهم، و آقایون مذهبی هم متوجه بشوند در برخورد با خانم مقید انتظار نداشته باشند تو جلسه دوم خواستگاری باهاشون صمیمی بشند...بنده خدا کلی روی غیرت و عدم ارتباط با نامحرم تاکید داشت، بعد میپرسه شما همیشه اینقدر جدی هستید!

پاسخ:
سلام و نور
توی پاسخم به خانم ماه زده عرض کردم:
تقیدات دینی با انعطاف هاش معیت دارن...
شما خانمها باید ما آقایون رو ببخشید.. .البته نه شما تقصیری دارید نه ما... تجربه ای که من بعد از 12 سال زندگی مشترک دارم خب اون آقا پسر ندارن... تجربه ای که خانم من دارن خب شما ندارید... لذا بعضی اوقات مکنه هم شما اذیت بشید و هم اون آقا...
توصیه من به شما در مورد خواستگار:
نیازی به انعطاف اضافی نیست اما برگ برنده ای که دارید رو در جلسه ی خواستگاری رو کنید...
من نمیدونم برگ برنده ی شما چیه اما اگر برگ خودتون رو رو کنید دافعه ی اون جدیت کم میشه...
چون جلسه خواستگاری و تعامل در جلسه خواستگاری قاعدتا با تعامل معمولی در کوچه و خیابان فرق داره...

اون آقا اومده که شما رو انتخاب کنه... 
مثلا شما انسان مهربانی هستین... سعی کنید جلوه هایی از مهربانی تون رو در جلسه خواستگاری نشون بدید...
در حالی که در یک تعامل با نامحرم در یک خیابان یا پارک لازم نیست مهربانی خودتون رو نشون بدید و شاید حتی گناه هم باشه در بعضی مصادیق...
اما در جلسه ی خواستگاری میشه با تدابیری این ویژگی ها (به عنوان مثال) رو نشون داد...


خدا حفظشون کنه ان شاءالله 👌🏼👌🏼👌🏼

پاسخ:
یعنی شما هم با من هم نظر هستین در اینکه این ویژگی نور داره؟

به نظرم خوب نیست... مخصوصا اگه اهل گفتن نقاط منفی باشید و مثبت ها رو نگید ... 

پاسخ:
چون یکی دوبار اشاره کردید که من خوبی هاشون رو میبینم و این خیلی خوبه...
طبیعتا مرحله بعدش این میشه که مخاطبا ممکنه بگن اگر همسر منم خوبی هام رو ببینه و بهم بگه... منم بهتر عمل میکنم...

خواستم بگم من خوبی هاشون رو بهشون میگم اما اینهایی که اینجا مطرح کردم رو تا حالا نگفتم... و هدف هم داشتم...
عامدانه نگفتم...

گفتم که مخاطبام بدونن من نقش خیلی پر رنگی تو اون خوبی ها ندارم...
و چون نداشتم دارم مطرحش میکنم... والا هیچ وقت نمیام بگم خانمم راننده ی خیلی خوبیه...
چرا نمیگم؟
چون این رانندگیشون از هنر و تدبیر من بود...
حتی آشپز خیلی خوبی هستن... عااالی
ولی هیچ وقت نمیگم چون دو سه سال اول زندگیمون واقعا آشپزیشون ضعیف بود... ام حتی یکبار هم من انتقاد نکردم
تا یه روز پدر خودشون اومدن خونه ما... خانمم قورمه سبزی درست کرده بودن و اصلا خوب نشده بود...
پدر خانمم به شوخی تا مدتها قورمه سبزی درست ردن خانمم رو به سخره میگرفتن...

از اون به بعد ایشون حساس شدن و الان خیلی عالی هستن... جوری که الان که دستپخت ایشون رو میخورم وقتی مهمان مادرم هستم دست پخت مادرم دیگه رنگی نداره ولی سکوت میکنم و میخورم...

من دارم چیزهایی رو اینجا مطرح میکنم که ایشون با همت و تشخیص خودشون بهش رسیدن...

فکر میکنم این مسئله ای که مطرح کردید ربطی به بیان کردن یا نکردن شما نداره، از این لحاظ قابل تفکیک هستن این خصوصیات که زمان رسیدن بهشون ، در حضور و یا عدم حضور شما بوده، با کمک یا بی کمک شما بوده، اما توی این ماجرا که ما با گفتن نفاط مثبت میتونیم به تداوم اون کار خوب کمک کنیم یه بحث دیگه ست 

اتفاقا توی همین کتابی که از عین صاد دستمه در مورد یه عملی صحبت میکنه به اسم تواصی ، نمیدونم خوندید یا نه، این که گاهی آدم کم میاره توی تداوم یه کار خوب، روحیه دادن یه مومن دیگه میتونه اونو پیش ببره ، شاید یه روزی خانوم شما خسته شد از اینکه هی راست گفت و هی شما دیر رسیدید، اون روزه که تشویق شما میاد توی ذهنش و ادامه میده به اون معروف ... 

 

پاسخ:
بله فرمایش شما در مورد نکته ی عین صاد رو قبول دارم
هدف من یه مسئله ای هست که قابل نسخه پیچی برای دیگران نیست
یه موضوعی هست که فقط بین من و همسرم جواب میده...

اما اینکه الان گفتم من با ایشون مطرح و ابراز نکردم برای مخاطبای این پست ها هست
( بعد از چندین سال به مطلب گفتم پست)
از روال منفی دادن های بدون ابراز دلیل مشخصه که بازخورد این نوشته ها متفاوت از بقیه نوشته هاست
و حساسیت ها بالاست...
لذا در جواب هر شخصی گوشه ای از موضوع رو دارم باز میکنم
تا دفع شبهات و خطورات احتمالی رو بکنم

در مورد قابل تفکیک بودن هو به نظرم برای خیلی ها قابل تفکیک نیست...
خودشون رو توجیه میکنن که اگر همسر ما فلان و بهمان بود، ما هم همینطور بودیم
یا بهتر بودیم...
در حالی که هیچ ملکه ی احسنی شکل نمیگیره در وجود کسی جز با عبور از رنج هایی

راستش ویژگی اول خیر.. البته از نظر من . 

اما ویژگی دوم چرا.. خیلی هم نور داره ..

پاسخ:
خب خیلی خوب میشه که به عنوان یک خانم علت نورانی بودنش رو بگید
بخش اول مطلبم بیشتر برای جذاب تر کردن مطلب نوشته شده
تا مخاطب رو بکشونم به بخش دوم
بخش اول یه تیپ شخصیتیه به صرف تیپ بودن که نورانی نمیشه
حق با شماست

سلام

یه سوال بی‌ربط طور

کلا صحبت میکنید با خانومتون؟ هیچی رو بهشون نگید خب گفتگو شکل نمیگیره که 

پاسخ:
سلام
خب موضوع گفتگو زیاده بزرگوار
من که هنوز چیزی نگفتم...
ادمی هم که منصف باشه و بخواد خوبی های اطرافیانش رو ببینه کلی سوژه پیدا میکنه...
حالا من بنا به هدفی دوست دارم بعضی از خوبی هاشون فقط رصد کنم...
مثلا وقتایی که دیر میام و ناراحت میشن، لازم نیست بگم همیشه صادقی...
اتفاقا اصلا وقت خوبی نیست
وقتای دیگه هم کلی موضوع دیگه هست برای حرف زدن...
عرض کردم، اینکه چرا چیزی نگفتم تا حالا خودش یک مطلبی مجزاست که ان شاالله به وقتش...
راستی من هر از گاهی صفحه شما رو باز میکنم...

سلام علیکم (مجدد)

 

شما لطف دارید 

 

خب این سوالی بود که امیدوار بودم نپرسید ولی پرسیدید😃

 

من واقعا نمی تونم مدل شخصیتم رو عوض کنم 

البته خیلی تلاش ها انجام دادم و نحوه ی تعاملم با نا محرم بهتر هم شد ولی آخرش اون مدلی نیستم که بگم فلان طور رفتار می کنم . اگه طرف ناراحت هم شد خب بشه 

مثلا اگه یه آقایی یه صحبتی رو باهام مطرح کنه و بخواد ادامه بده بهش نمی گم لطفا غیر ضروری صحبت نکنید 

یعنی به نظرم ممکنه که طرف مقابل متوجه این قضیه نباشه و قصد بدی نداشته باشه و اینطوری صریح حرف زدن باعث میشه آزرده بشه و حرمت ها شکسته بشه 

در این شرایط ترجیح می دم گوش بدم ، یا اگه حل مشکلشون در توان من نبود ارجاع بدم 

تا جایی که ممکن باشه تو روی طرف واینمیستم 

حتی بار ها شده که مستقیما پیشنهاد نا به جا دادن ولی خودم رو به تغافل زدم که انگار نشنیدم و فرصت داشته باشن ازش برگردن 

 

برای همین هم نمی تونم از یه حدی به بعد نحوه ی تعاملم رو تغییر بدم 

 

تا این لحظه تنها راهکاری که بهش رسیدم کاهش حداکثری مواجهه بوده 

یعنی همون که حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودن :

برای زن هیچ چیزی بهتر از این نیست که مرد نا محرمی را نبیند و مرد نا محرمی او را نبیند .

 

از روابط غیر ضروریم با آقایون می کاهم تا مجبور نشم زیاد از درونیات خودم بروز بدم . 

وگرنه طرف ۱ ساعت اول فهمیده که آدم مهربونیم و دلم نمیاد کسی از دستم ناراحت بشه... :}} 

 

 

برای فضای مجازی هم بازم خیلی گیر ها هست 

سعی می کنم نام کاربریم مجهول باشه و جنسیتم رو حتی الامکان مشخص نکنه 

 

ولی آخرش هر زنی که بتونه حرفش رو بزنه و نگران برادران و خواهران دینیش باشه و نتونه صریح و برنده جواب بده و دافعه داشته باشه برای نامحرم به این معنی نیست که زن بی حیاییه یا چیزای دیگه 

 

همونطور که بعضی از خانم ها و آقایون مدلشون به صورتیه که با همجنس و نا همجنس خودشون به اون صورت تعامل نمی کنن و عدم تعاملشون به خاطر تلاش برای خودداریشون نیست و صرفا تیپ شخصیتیشون ایجاب می کنه

پاسخ:
من سوالی نپرسیدم
ببینید من خودم توی این زمینه ضعف دارم، گاهی صحبت های غیرضروری میکنم...
قصد بدی هم ندارم... اصلا بحث گناه هم نیست...
مشکل ما اینه که مدل زندگی اسلامی از نزدیک ندیدیم...
اگر ببینیم متوجه میشیم که لازم نیست تو ذوق کسی بزنیم یا برخورد تند بکنیم باهاش...
اون مال مرحله ای هست که طرف واقعا قصد بد داشته باشه...
اما به قول شما خیلیا ممکنه نگاه ما رو نداشته باشن و این مرزبندی ها رو اصلا کسی براشون نگفته باشه...

اینجا پیشنهاد من و حتی خانمم یه راهکاره
حداقل واکنش و تعاملتون مطابق میل اونها نباشه... همین...
ببینید این یه جور مبارزه با نفس هم هست...
ما توی این سالها یه چیزی برامون یقینی شد، عموم مردم هیچ وقت به دین ما نمیشن و نه تنها نمیشن بلکه اگر ما به دین اونها نباشیم طلبکار هم میشن
این سرشت ناس هست...
پس در مواجهه با ناس، یا باید به دین اونها در بیای، یا باید تدبیر کنید...
همین...
خانم من با نامحرما برخورد بد نمیکنن، توی مطالب بعدی از ادب خانمم میگم، چون برای خودم خیلی برجسته هست ادبشون... اونقدر ایشون مودب هستن که وقتی من گاهی یه کلمات خیلی رایج اما نه چندان محترمانه از خانمی میشنوم تعجب میکنم و میگم مگه میشه خانما از این کلمات استفاده کنن؟!!!
بعد دوستام بهم میخندن و میگن تو مگه تو اجتماع نیستی؟
میگم هستم ولی کسی که همیشه باهاش هستم توقعم رو برده بالا...

خانمم توی تعاملش با نامحرم در مواقع غیر ضروری به میل اونها تعامل نمیکنن، همین...
اونها هم میفهمن باید خودشون رو مدیریت کنن...
هر جوری فکر میکنم کار ایشون درسته...
ربطی هم به تیپ شخصیتی نداره...

حرف در این باره زیاده

خیلی ربط داره البته ....

 

مودم نسبت به این سلسله پست ها اینطوریه که :

آفرین به خانمِ شما.

 

اونقدر ها حرف اضافه تری نیست دیگه 😃

پاسخ:
اگر ربطش زیاد باشه به نفع شماست
نه به نفع همسر من

علت نورانی بودن اون رفتار ، نور بودنِ حقیقت پشتش هست .

حقیقت پشتِ این‌که همسر شما از رو‌به‌رو شدن و هم‌صحبت شدن با نامحرم دوری می‌کنن صفت حیا و تعبدشون هست . 

حیا نور داره و تعبد نیز..

و جدای از این مطلب ، خاصیت وجودی انسان اینه که وقتی عملی رو مطابق اون برنامه‌ی روحی وجودی خودش انجام میده و تطبیق برنامه و عمل بدن با موفقیت انجام می‌پذیرد ، خواه ناخواه از خودش چیز مثبتی رو نشون میده . حالا بهش بگیم نور.. بگیم انرژی مثبت.. اخروی نگاه کنیم بشه ثواب و بشه اجر و بشه بالا رفتن مقام و..‌ این چیزا. 

 

منظورم از بدن که همین بدن دنیاییمون هست و منظورم از برنامه همون چیزی هست که خدا به عنوان یک راه و روش درست برامون قرار داده در جهان هستی . 

 

یکی از این برنامه‌های وجودی ( که به نظرم زن و مرد هم نداره ، اما برای زن و طبق خاصیت وجود جنس زن انگار مطابق‌تر هست.. درصد بیشتری رو برای زن در نظر گرفتن احتمالا:) ، وجود حیا هست . این برنامه حیا وقتی با وجود همسر شما طی یک عملی مطابقت پیدا می‌کنه ، نتیجه‌اش میشه اون نوری که شما فرمودید. 

 

 

امیدوارم با استفاده از این مثال‌ها تونسته باشم منظور ذهنیم رو درست برسونم برای همه قابل درک باشه 

ایراد بی‌سواد بودن همینه دیگه.. این‌که یه بی‌سواد مثل من نمی‌تونه خوب توضیح بده . باید ببخشن همه مخاطبینی که این پیام رو می‌بینن 🙏🏻🙏🏻🙏🏻

پاسخ:
احسنت، به نظرم این مطلب با این نظر شما کامل شد...
حیا
کاری به مدل شخصیتی نداره...
یکی طبعا، شوخه
یکی خیلی جدی...
اشکال نداره، هر دو باید بدونن حیا در مدل شخصیتیشون یعنی چی؟
من حداقل ۱۵ تا ۲۰ تا نیروی خانم زیر دستم کار میکنن توی حدود ۱۰ سال اخیر...
خیلی هم با هم سروکار داریم...
اما هیچ وقت نتونستم توی چهره شون بدون غض بصر نگاه کنم
نه تنها نگاه نمیکنم، بلکه وقتی اونها توی چهره ام تیز میشن و نگاهی جزئی دارن، به شدت انرژی منفی میگیرم
برای همین از بعضیاشون که رعایت نمیکنن و موقع حرف زدن خیلی توی صورتم نگاه میکنن دوری میکنم
قشنگ انرژی منفیش رو دریافت میکنم...
حیا یعنی این انرژی ها رو دریافت کردن ، یعنی تشخیص نور و ظلمت... و بعد مراقبت کردن از حریم ها
باور کنید من مفهوم عذاب رو وقتی بهتر لمس کردم که با نگاه بعضی از این خانما روبرو شدم... واقعا فقط میخواستم تموم شه کارش و بره...
بعد یک همچین ححم بزرگی از انرژی منفی رو یه عده متوجه نمیشن...
سنسورشون خاموشه...
خب من به اینها چی بگم؟
چطور بفهمونم، خانم، آقا، سنسورت کار نمیکنه، ببین گیر کار کجاست...
اینکه اومدم از خانمم دارم میگم و تازه هر صفت خوبی رو هم قصد ندارم بگم
بعد هی خودزنی هم میکنم که بگم ما همچین با هم یکی هم نیستیم... ما اختلاف هم داریم... که اون حسرت و حسادتهایی که ممکنه از وجود بعضیا به خاطر شرایط زندگیشون بلند بشه رو خنثی کنم و فقط متوجه این موضوعش بکنم که آیا سنسورت کار میکنه یا نه؟!!!
اگر کار میکنه مراقبت کن...
اگر کار نمیکنه یا ضعیفه، علاجش کن...

خیلی ممنون بابت این نظرتون...
اگر نمی نوشتین، مطلب ناقص میشد


۱۹ دی ۰۲ ، ۱۱:۳۴ صـــالــحـــه ⠀

حالا که همه نظراتشون رو دادند، من یه چیز بامزه در مورد خودم بگم. یه جورایی شبیه اعتراف هم هست.

خب من دوران نوجوانی‌ام رو ایران نگذروندم. زندگی در خارج از کشور هم اقتضائاتش فرق داره. مثلا من با دو تا پسر همکلاسی بودم. اونا همسن و همکلامم بودند. با این وجود من تازه دختر نجیبی بودم که وارد بازی‌های پسرونه گروهی نمیشدم. می‌رفتم تو کتاب‌خونه کتاب می‌خوندم. اما بلاخره همین‌که گاهی قایمباشک با شرکت همه‌ی بچه‌های مدرسه بازی کردیم و اینا خوب نبود... اصلا خوب نبود. ولی من چون تازه از دوران کودکی خارج شده بودم و کسی هم تذکری نمیداد و منم اصلا نمی‌دونستم تبعات این جور تعاملات چیه، خیلی آسیب دیدم.

جوری که دخترخاله‌ام می‌گفت: صالحه تو حجابت صده، اما حیات پنجاهه. اما من حجابم پنجاه، حیا صد. (این همیشه اسباب خنده ما بود.)

ولی بلاخره بازگشت به ایران در همون پونزده سالگی و حج عمره‌ای که قبلش رفتیم، به نظرم خیلی برکت داشت. 

یه بار سر کلاسی بودم که معلمش کتاب‌های شهید مطهری درس میداد. گفت: حیا اگر از بین بره، دیگه برنمی‌گرده.

من نمی‌دونم واقعا و در حقیقت حیام در اون دوران کم شده یا نه، اما معتقدم حیا زیاد هم میشه.

بعد هم شاید باید فرق بذاریم بین جسارت و شجاعت داشتن با بی‌حیایی. من شجاعتم رو حفظ کردم اما خیلی حریم‌ها به خودم اضافه کردم...

مثلا من به خاطر دانشگاه رفتن خیلی اسنپ گرفتم اما در ۹۹ درصد مواقع اجازه نمیدادم راننده وارد حریمم بشه. صحبت می‌کرد، جواب نمیدادم. فقط دو سه مورد رو به خاطر دارم در این دو سال، با راننده صحبت کردم و دلیلی هم داشت.

یا اینکه ما یازده ساله که ازدواج کردیم و دوستانی یازده ساله داریم. و در این یازده سال، ما انقدر حریم حفظ کردیم که اخیرا پیش اومد ما رفته بودیم خونه یکی از دوستان در قم. داشتیم جمع و جور می‌کردیم که راه بیافتیم به سمت تهرام. من توی آشپزخونه خونه دوستمون بودم و داشتم یه مقدار تمیزکاری می‌کردم. دوست همسرم (نه صاحب‌خونه) دو تا ظرف آورد ولی روش نمی‌شد بده به من که بشورم‌. (حالا این آقا یک درصد خجالتی نیست.) خانومش رو صدا زد که خانومش به من بگه لطفا اینا رو هم بشور. 

من میگم شاید حتی می‌تونست بذاره اونجا و بره. ولی انقدر حریمی که برای خودم ایجاد کردم جدی بود که ایشون همینکار رو هم نکرد. حالا چطوری من این حریم رو ایجاد کردم؟

یکی از کارهایی که می‌کنم اینه که هر مرد نامحرمی با من شوخی کنه ولو غیر مستقیم و در لفافه یا حرفی بزنه خلاف شانم، طوری رفتار می‌کنم انگار وجود خارجی نداره. یعنی نشنیدم... ابدا برام مهم نیست... 

من دیدم خانوم‌هایی که باهاشون شوخی میشه، ادامه میدن. مثلا اون موضوع رو چند دقیقه سوژه مکالمه‌شون با خانم‌ها می‌کنند. من خیلی بدم میاد از این کار.

ولی حالا شجاعت یعنی چی؟ همین پارسال بود که همین آقای دوست شوهرم که گفتم، با وجود اینکه همسرش به لب‌تاپ نیاز داشت، اما نمی‌خواست بخره براش. و چون نیاز دوستم خیلی جدی بود و یه سری اشتباهات فکری در ذهن آقایون وجود داشت، من شاید نیم ساعت بیشتر براشون صحبت کردم. و این کار من نه در ده سال قبلش تکرار شده بود و نه بعدا تکرار شد. اما ما نتیجه رو گرفتیم و دوستم لب‌تاپ‌دار شد...

 

من با این مطلب شما؛ با خانومتون خیلی احساس نزدیک بودن کردم. این احساس مشترک میان ما خانوم‌هاست. من خیلی این احساس رو دوستش دارم. اگر یه جایی ببینم فردی حیا و ایمانش رو کاملا درست داره خرج میکنه، خیلی خوشم میاد. چون بعضی خانم‌ها اونطور که حق این حیاست، خرجش نمی‌کنند. خودم هم دوست دارم بیشتر کاربست صحیح و به جا و ملازم با ایمان رو یادبگیرم و عملی کنم.

پاسخ:
یادمه چند سال پیش توی وب خودتون یا وب خانمی دیگه یک گفتگویی داشتین با یکی از خانمها...
مبنی بر اینکه اگر توی تاکسی یه آقایی کنارتون بشینه احساس راحتی ندارید و اون خانم میگفتن براشون فرقی نداره آقا بشینه کنارشون یا خانم (کلیتش یادمه شاید دقیق نگم)

اون روز توی دل خودم تحسینتون کردم...
همه ی ما در یک حدی از حیا هستیم و حیا قابل افزایش هست...این که بدیهی هست...

بعضیا برون گرا هستن... بعضیا شوخ هستن...
نمیشه برای همه مدل تعاملی یکسان تجویز کرد... دین این رو نمیخواد...
اما اگر حیا افزایش پیدا کنه انسان جاهایی که حریم ها هتک میشه رو به وضوح دریافت میکنه...


۲۳ دی ۰۲ ، ۰۲:۳۷ .. مَروه ..

سلام 

من این سری مطالب رو خیلی دوست دارم.

با اینکه زمان خیلی محدودی برای وبلاگ دارم الان،ولی اینها رو دوست دارم حتما بخونم، چون انقدررر نمایش ایمان تو رسانه کم شده، تشنه ی تشنه ام براش... 

 

من هم یه تجربه شبیه صالحه و یه تجربه شبیه خانم شما دارم. 

از این جهت که من تمام همسن و سال هام توی فامیل پسر بودن و دخترها با اختلاااف سنی،تا یه سنی که همیشه همبازی بچه ها و یه جورایی سرپرست شون بودم ولی بزرگتر که شدم دلم میخواست برم توی جمع بزرگترها.

همیشه کنار داداش هام تو جمع نوه های بزرگ میرفتم. خاله ها هم بودن و بازی های جمعی می‌کردیم... بزرگتر که شدم، اولین خواستگار که اومد، به خودم اومدم دیدم توی اون جمع فامیلی مذهبی تقریبا همه به همدیگه محرمن، و من به عنوان دختر بزرگ بالغ، دارم آسیب می‌بینم! شاید خودم متوجه نیستم و برام عادی شده... 

کم کم سعی کردم فاصله بگیرم ، اولش سخت بود، کلا از شور و هیجان جوانی داشتم جدا می‌شدم، اما بعد مدتی موضوعات و جلوه های دیگری هم تو مهمونی ها برام باز شد وخیرو برکات زیادی برام داشت این قضیه. ( شاید یه بار این سیر تحولم رو بنویسم) 

 

و تجربه شبیه خانم شما، اینکه من دارای آدابی شده بودم، خیلی دقت می‌کردم روی حرف هام، رفتارم، موقعیتم و ...، و بعد ازدواج فهمیدم خیلی درونگراتر از تصورم هستم. چون در تعامل با نزدیکان اونطور نبودم، خودم رو برونگرا شناخته بودم. 

اما همسرم که اومد، دیدم چقدررر اجتماعی، پر شر و شور و عشق مهمانی و سفره، خیلی برام سخت شد. برای ایشون هم قطعا. 

اوایل هم من به ایشون گیر می‌دادم و هم ایشون به من. 

ولی الان دیگه تا حد خوبی با هم تطبیق پیدا کردیم الحمدلله. 

خیلی دوست دارم بعضی چیزها رو بنویسم شاید به کار بقیه بیاد، چلی از همین قیاس پیش اومدن می‌ترسم

 

 

 

پاسخ:
سلام
فکر نمیکردم دیگه اینجا رو بخونید
به نظرم بنویسید
برای اون بحث قیاس و این مسائلش یه تدبیری بکنید روی شیوه نگارشتون کار کنید
اما بنویسید خیلی خوبه
۲۳ دی ۰۲ ، ۰۲:۴۷ .. مَروه ..

مثلا درباره همین بازی جمعی

اوایل تو مهمونی های دوستانه اگه کم بودیم منچ بازی می‌کردیم، البته نه با هر کسی

بعدتر، تو جمع بزرگتری از دوستان ، پیشنهاد پانتومیم و مافیا و ... دادن ، چند باری بازی کردیم ولی کن اصلا حس خوبی نداشتم

از طرفی نیاز همسرم به هیجان، شادی و مدل شخصیتی اش و دوری اش از همه خانواده باعث میشد نخوام جلوی ارتباط با دوستان همشهری اش رو بگیرم و گرچه برای خودم خیلی سخت بود، گاهی فضای فکری و دغدغه های بعضی خانم ها واقعا آزارم میده! 

ولی خب بعد مدتی، دیگه حی کردم داره صمیمیت ایجاد میشه ( از نگاه همسرم نگران نبودم، ولی توی اون جمع و برای بقیه داشت یه سری چیزها عادی میشد. مثلا حجاب ها هر سری آب می‌رفت، نگاه ها، شوخی ها و ...) 

و این رو با تردید می‌نویسم چون من هم به شدت بیزارم از اینکه کسی همسرم رو قضاوت کنه یا برچسب منفی بزنه. ایشون روی این مسائل توجه کافی نداشت شاید چون خوشبین و خوش مشربه، و اینکه گاها انقدررر تذکرات و حساسیت های نا به جا در اطرافش بوده و با لحن بد و خشم ناصواب اینها رو شنیده، که دیگه ظرفیتش برای حرف درست و حق هم پر شده. 

 

یه بار توسل کردم و صمیمانه براش گفتم که من به علت همین آسیب هایی که ممکنه پیش بیاد تو نوجوانی ، بازی جمعی مختلط رو ترک کردم و ... دلایلم رو گفتم و گفتم هر طور خودش می‌تونه سعی کنه این قضیه به مرور کم بشه. 

ولی خب واقعا خدا کمک کرد و توسل جواب داد. بدون بی احترامی و دلخوری، خود به خود یه جوری شد که الان یک سال بیشتره شاید کلا یک یا دوبار فرصت بازی پیش اومده. 

یعنز اصلا خود اونها هم دیگه نمیگن انگار، یه بار بچه مریض میشه، یه بار یکی دیر میرسن و ... 

 

 

 

 

 

 

پاسخ:
چقدر خوبه این تجربه ها و بازگو کردن هاش
۲۳ دی ۰۲ ، ۲۰:۵۶ .. مَروه ..

خیلی وقت بود نیومده بودم وبلاگ ها رو سر بزنم. نشانی اینجا رو هم نداشتم، اتفاقی تو یکی از وبلاگ ها دیدم 

چقدر اشتباه املایی داشتم تو نظرات! 

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی