در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

سه شنبه, ۱۹ دی ۱۴۰۲، ۰۸:۱۱ ق.ظ

توضیحی بر « از خوبی های تو»

همکاری دارم که از فلسطین متنفره و میگه دوست دارم اسرائیل بزنه غزه رو پودر کنه و دیگه اثری از فلسطینی ها نباشه که بخوایم پول کشورمون رو هی خرج اینا کنیم و خودمون توی این فلاکت زندگی کنیم و ....

کلا ادم نفهمی هست... منم مدل صحبت کردنم باهاش خیلی متکبرانه هست و بهش میگم:

نه اسرائیل و نه عشقت امریکا هیچ کدومشون وجود تصرف هیچ خاکی رو در نبرد زمینی ندارن... چون مال این حرفا نیستن...

با تمام یال و‌ کوپالشون در نبرد با گروههای مقاومت فقط از طریق هوا تخریب میکنن و نهایتا با تانک روی زمین حرکت میکنن... اونها قدرت تصرف خاک ندارن...

و خاطرت جمع باشه اسرائیل دیگه اسرائیل نمیشه چون برای جنگیدن وزنی نداره در مقابل حماس...

 

بهش برمیخوره که میگم اسرائیل با تمام امکاناتش در برابر حماس وزن نداره...

قدرت واقعی با حماس هست... 

و حتی اینو بهش گفتم که وزین ترین نیروی جنگ برای جبهه استکبار داعش بود...

داعش قدرت تصرف خاکش دهها برابر اسرائیل و امریکا بود... و واقعا تا پای جان میجنگیدن...اما اونها هم نتونستن... اسرائیل که دیگه وزنی نداره در نبرد...



خب...

اینها رو نوشتم که چی بگم؟

راستش نوشتن از خوبی های همسرم بعضی اوقات برای خودم سخته... چون من دارم فقط حرفش رو میزنم اما ایشون عمل میکنن... اما با این همه چرا مینویسم؟

چون معتقدم چیزایی که وزن دارن رو باید نوشت... خیلی از خانمهای ما دنبال یال کوپال هستن، مثل اسرائیل... اما در نبرد و جهاد اکبر، یال و کوپال ارزشی نداره... 

ما قراره خودمون و نسلمون، سربازی ولایت رو بکنیم... اگر اصالت ها رو به صورت جذاب مطرح نکنیم، چه بسا خانمها و آقایون ما جذب همون یال و کوپال و اعتباریات و اسرائیلیات میشن... 

من از چیزهایی سخن میگم که وزن دارن و اثر دارن...

خود من وقتی میخواستم ازدواج کنم تفکرم این بود که همسر من باید دانشگاه رفته باشه چون اینجوری زبان مشترک بیشتری داریم... صرفا بابت همین موضوع بوده... و ارزش بیشتری برام نداشته... یعنی نه شانیت و جایگاه اعتباری دانشگاه برام مهم بود و نه دانشگاه برام نشانه ی سواد و درک بیشتر بود و نه هیچی...

چون یک دلسوز عاقلی هم توصیه ای به من کرده بودن، گفتن تو وفق پذیری بالایی داری و با خیلی ها میتونی زندگی کنی و مشکلی برات پیش نمیاد اما فقط خودت مطرح نیستی، به تحمل خودت نگاه نکن... اون خانم قراره مادر بچه هات هم باشه... از این منظر هم به دختری که انتخاب میکنی نگاه کن... میتونه مادر خوبی باشه؟

میشه روی نسلی که ازش میگیری حساب کرد؟!!!

این خیلی برام تاثیرگذار بود...

برای همین دارم چیزایی که ارزش هستن رو مطرح میکنم... چیزایی که در نظام هستی وزن دارن... چیزهایی که نصرت خدا رو به همراه داره... چیزهایی که توجه ملکوتیان رو جلب زمین میکنه...

مطلب قبلی من با نظر آخری که خانم زینب نوشتن و پاسخی که بهشون دادم کامل شده... ببخشید که از نظرات شما با سوالهام در جهت کامل کردن مطالب استفاده میکنم و خیر و برکت دارن این تبادل ها...

من میتونم مطالب « از خوبی های تو» رو تا ده مطلب دیگه هم ادامه بدم اما بیشتر خواستم بابی رو باز کنم تا بقیه ی بزرگواران هم بنویسن از خوبی های اطرافیانشون، مخصوصا همسر... و هر کسی با خودش درگیر بشه در ابتدا... نه با همسرش...

من خیلی ابا داشتم که جوری بنویسم که مخاطبان من دچار مقایسات بشن... خب واقعا زندگی مشترک چیزی هست که زیاد مورد حسد و مقایسه واقع میشه، مخصوصا از سمت خانمها... 

سعی کردم جوری بنویسم که ذهن ها به سمت مقایسات نره، اما گاهی چاره ای نیست... من میتونستم از ارتباط خودم با همسرم بنویسم اما ننوشتم، بیش از اینکه نکات مثبتش دیده بشه، مقایسه میشه و من ابا دارم از این مسائل... 

روز قبل از روز زن، بعضی از همکارام منو تو بازار دیدن و فهمیدن برای خرید هدیه روز زن رفتم بازار... بعد توی مجموعه مون پیچید... رفتم اتاق خانمها کارهاشون رو چک کنم میگفتن شوهر ما برای ما هدیه نمیخره، همه شون نگفتن، اما زیاد بودن که گفتن... و اون وسط یکی بی ادبی کرد و گفت:

مهندس دعا نویس خانمتون کیه، به ما هم معرفیش کنید بریم پیشش، ما این همه زحمت میکشیم و کمک خرج خونه هستیم اما ۱۲ ساله برام چیزی نخریده، اما خانم شما تو خونه نشسته و شما اینقدر براش اهمیت قائلید...

از نگاهش بدم اومد...

بهش گفتم: حتما ۱۲ ساله خیری ازت ندیده که چیزی برات نخریده، خانم خوبی نبودید براش...

خیلی بهش برخورد...

من نسبت به خانمم اینطوری هستم، کوچکترین اهانتی بهش بشه تحنل نمیکنم، از حق خودم میگذرم اما از حق ایشون نه...

حتی تو همین وبلاگ کسی نادانسته، یه نسبتی به خانمم دادن که خیلی سطحی نگری بود و اون رو یه جور توهین میدونستم... دیگه نتونستم وبلاگشون برم... به خودشونم چیزی نگفتم اما دلم صاف نمیشد...  

میدونم کارم منطقی نبوده... اما دست خودم نیست...

و اعتقاد خودم اینه که این ارتباط و این میزان از اهمیت قائل شدن برای ایشون، به خاطر خیلی از زیبایی های متعارف زندگیمون نیست...

من خیلی از پیامهای خودم با خانمم رو آرشیو میکنم که یه روزی به دامادم نشون بدم... بگم دختر من توی خونه، همچین ارتباطی رو بین زن و شوهر دیده، حواست بهش باشه...

اهل این نیستم اینها رو اینجاها به اشتراک بذارم چون من خودم رو نسبت به ذهن های شما هم مسئول میدونم...

ما قراره اگر از دستمون برمیاد ذهن ها و قلب ها رو درستش کنیم، نه اینکه شیطان رو به جانشون بندازیم...

حالا با اجازه تون اون سلسله مباحث رو تموم کنم، هر چند دل خودم میخواست حداقل دو مورد دیگه اش رو هم بنویسم چون اونها هم خیلی کلیدی بودن... اما نظرم اینه شما هم میتونید این رویه رو پیش بگیرید... و از وزانت همسرانتون بنویسید...

 

یادمه یه زمانی خانمی به اسم صهبا که دوستان میشناسنشون، از شوهرشون چیزی نوشتن که هنوز تو ذهنمه

گفتن شوهر من وقتی میره میوه بخره، میوه خرابها رو میخره و بعد توی خونه سالاد میوه درست میکنیم که استفاده بشن...

وضع مالیشونم خوب بوده... اما میوه خرابها رو به خاطر نگرانی میوه فروش میخریدن که سرمایه اش هدر نره...

اینها وزن دارن...

این اخلاقیات روی انسان اثر میذاره...

تبیینش نور داره... کمک میکنه به افزایش ایمان مخاطبا...

ما به همچین روایت هایی نیاز داریم...

نمایش ایمان بدید... جامعه نورانی میشه...

نمایش فیک نه...

فقط پرده رو از جلوی بعضی نورها باید کنار زد...

خدا دوست داره عطر ایمان رو در جامعه نشر بدید...

بسم الله

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۲/۱۰/۱۹
ن. .ا

نظرات  (۸)

بزرگواران یه وقت اینطور برداشت نشه که من دانشگاه رو بی اهمیت میدونم و سواد دانشگاهی رو بی ارزش...

توی ارزش گذاری انسانی دخالتش نمیدم اما معتقدم دانشگاه میتونه مبدا خیلی تحولات باشه...

دیگه ان شاالله منظورم رو متوجه میشید... 

سلام 

خدا خیرتون بده که همچین بابی رو باز کردید 

توی یه کتابی میخوندم، اگه اشتباه نکنم اثر مرکب بود، که توضیح می‌داد چه زندگی هایی رو با یه روش ساده نجات داده از طلاق و اونم این بود که یه دفترچه بذارن و روزی یه دونه از کارای خوب  همسرشون توی اون روز رو بنویسن و یک سال این کارو ادامه بدن، من خودم اینطوری ام که تمرکزم ناخودآگاه میره به سمت نقایص، چه برای خودم چه برای دیگران، و این کاری که شما کردید میتونه برای من نوعی یه تمرین باشه، که خوبی ها رو بیشتر ببینم، هر بار که شما پست میذارید تو دلم میگم برم برای خودم یه همچین چیزایی رو بنویسم ولی متاسفانه هنوز فرصت نکردم ... 

 

یه سوال دارم شاید بی ربط هم دارم از شما و مخاطبای وبلاگتون... شاید کسی نقص‌های خیلی بزرگی توی همسرش ببینه، نقص های اخلاقی بزرگ، مثلا کسی همسرش چشم پاک نیست، یکی همسرش مال حروم میاره توی خونه، یکی دیگه همسرش نمازخون نیست، اینجور زندگی‌ها رو چطوری میشه به سمت بهتر شدن برد؟ چطوری میشه به اون خانوم یا آقا راهکار داد؟

پاسخ:
سلام
پیشنهادم اینه که حتما بنویسید... خیلی کمکتون میکنه...
وقتی توی همسرمون نقص هایی میبینیم که بعضی هاش ممکنه از نظر ما بزرگ باشه راهش اینه که بین نقش همسری و نقش پدر یا مادر بودن برای همسرمون تعادل ایجاد کنیم...
بعضی از نواقص مثل چشم پاک نبودن شدیدا به شان همسری طرف مقابل ضربه میزنه...
مثلا خدای ناکرده آقایی چشم پاک نیستن... خانمشون خیلی اذیت میشن...
اینجا اول از همه خانم باید بدونه این آقای شوهر به خاطر چشم ناپاکیش الزاما جرثومه فساد نیست و ته جهنم هم جاش نیست...
این یک اختلال هست... 
اون خانم باید این اختلال رو هم با شان مادری کردنش برای شوهر و هم با شان همسری کردن به مرور حلش کنه...
از اون جهت که شوهر درگیر یک اختلال هست باید بهش نگاه کنه... 
اشکالی نداره واقعا...
ممکنه کسی به این مدل نگاه عادت کرده باشه...
ملکه شده براش...
اما درست شدنیه... مریضی لاعلاج که نیست...
گاهیی ممکنه یه خانم وقتی میبینه شوهرش چشم پاک نیست خودش رو ببازه...
نا... چیز مهمی نیست... یک اختلال هست... قابل علاج هست...
نماز خون نبودن قابل علاج هست...
حساس نبودن به کسب قابل علاج هست...

به چه شرطی؟!!
اولین کار باید این باشه که اون همسر خونه رو پناهگاه مامن خودش بدونه...
خونه براش محل محاکمه نباشه...
خونه باید محل سکینت... محل آرمیدن باشه...
حتی برای بی نماز
حتی برای چشم نا پاک...

وقتی خانه محل امنش شد 
اونوقت میشه قدم به قدم شروع کرد به اصلاح...
صبر... صبر... صبر...
تا ده بار تا صد بار من پا روی خودم نذارم، یک بار همسرم پا روی خودش نمیذاره...
پا روی خودم بذارم برای خدا...
این میشه شان مادری
زن باید برای شوهرش مادر هم باشه...
شوهر باید برای زنش پدر هم باشه...

مشکل زوجین ما اینه که فقط میخوان برای همیدیگه همسر باشن...
اینجوری نمیشه...
دیدید یه مادر وقتی میخواد از بچه اش دفاع کنه... میگه مگه پسرم چشه؟ به این خوشتیپی... به این با جنمی...
سریع خوبی هاش رو میبینه...
همسر ما باید از سمت ما همچین نگاه مادرانه ای رو حس کرده باشه...


من مادرم به شدت مادرن... خیلی مادره...
گاهی این حس رو به همسرمون بدیم...

خانمم مریض بود... وقتی رسیدم خونه دیدم بیحال نشسته روی مبل...
تا نگام بهش افتاد گفتم:
الهی فدات شم... چرا رنگ و روت پریده!!!
رفتم با دست تبش رو چک کردم... گفتم چیزی نیست عزیزم... یه سِرُم بزنی خوب میشی... پاشو بریم...

این مدل تحویل گرفتن، پدرانه هست...
مادرانه هست...
اگر اینطور بودیم برای همسرمون ما میشیم پناهگاه اون...
به مرور رنگ عوض میکنه...

بخدا شدنیه... فقط بدون خدا نمیشه...
۱۹ دی ۰۲ ، ۱۱:۵۹ صـــالــحـــه ⠀

قطعا برکات این صحبت‌های شما اونقدر زیاد هست که حیفه در اینجا تمام بشه...

برای خودِ من، اینطور هست که همسرم از برخی از خصوصیت‌هام همیشه خیلی زیاد تعریف می‌کنه که در خیالم جا برای جولان نفس زیاد میشه و تازه باید کلی با خودم مبارزه کنم که روی اون‌ها مانور ندم.

 اما تعریف کردن شما از خصوصیات و ملکات اخلاقی همسرتون، اون نگاه الهی رو پررنگ می‌کنه.

شاید کسی نباشه که به من بگه صالحه چقدر خوبه که تو این کارها رو می‌کنی یا چقدر بده که این کارها رو نمی‌کنی... برای من تذکر هست. فذکر ان الذکر تنفع المومنین.

خیلی هم زیباست. حیفه به خاطر یه مقدار انرژی منفی تموم بشه. 

حالا که شما گفتید، منم دوست دارم چند تا از خصوصیت‌های خوب همسرم رو تو وبلاگم بنویسم. می‌دونم بازخورد منفی هم زیاد خواهد بود اما میدونم چقدر برای خودم خوبه که اون خصوصیات رو تضعیف نکنم...

پاسخ:
این بیان ها و تذکر ها خیلی نافع هست
و قصد من از بیان اینها این بود که بگم ایمان رو تجلی بدید اثر میذاره...

چند روز پیش مطلبی نوشتم با عنوان منابع جدید قدرت در جهان
اونجا پرسیدم چطور میشه این منابع قدرت رو تبیین کرد...

دوست دارم در این مورد بنویسم...

مثلا من همیشه خوندم فلان علامه چه علومی دارن... جامع تمام علوم هستن...و بسیاری از فضائل...
اما اخیرا در زندگینامه شون فهمیدم ایشون در یکی سنینی که بسیار شیفته تعلیم علم هم بودن چه درگیری های معشتی ای داشتن...
در تامین معاش خانواده چه کمک هایی به پدرشون میکردن...
بنده خدا یه برهه ای حتی لِنج رانی میکردن و بارهای قابل فروش مردم رو از راه رودخانه و لنج به بندر میبردن...
و یک بار هم بر اثر این کار سخت، دچار طوفان دریا شدن و کلا غرق شدن و جوری که همه گفتن ایشون فوت کردن... بعد از یک ساعت جسمشون رسید به ساحل...
اما زنده بودن...
دوباره بازم در راه تامین معاش و کمک به پدر اونم برای شام شب... در کوهی در فصل سرما که مشغول تراشیدن علوفه بودن... مار نیششون زد و باز هم پدرشون فکر کردن این پسر فوت کردن...
و حتی نزدیک بود قبری بکنن برای پسر و دفنشون کنن

من اگر باشم خیلی خودم رو درگیر تبیین علوم این عالم نمیکنم...
میام توی جزئیات زندگیشون یه سری مسائلی که به ایشون وزن داده که با اون وزن مورد توجه خدا قرار گرفتن رو میگم...

در زندگی مقام معظم رهبری قطعا مسائلی هست که اونها موجب اوج گرفتن ایشون شده...
میام دست میذارم روی اونها...
و وقتی اونها رو درست و جذاب بیان کنیم خواهیم دید چقدر مردم جذب میشن...
مشکل ما اینه که نمیدونیم چی رو از زندگی انسانها بیان کنیم...

به جای دوست، دشمن میسازیم

من این متن‌هاتون رو خیلی دوست داشتم باعث شد به بعضی ویژگی‌های خودم فکر کنم و به اینکه حتی اگر هیچکس به این ویژگی‌ها توجه نکرد بازم برای حفظ‌شون تلاش کنم

و با اینکه استعداد زیادی در مقایسه زندگی خودم و شوهر خودم با زندگی‌ها و شوهرهای بقیه دارم ولی این مدت این کار رو نکردم چون برای چندمین بار تصمیم گرفتم به جای اینکه روی شوهرم کار کنم روی خودم کار کنم

خیلی بهتره از هر لحاظ 

و جوابتون به کامنت خانم دزیره هم خیلی دلم رو روشن کرد

یه جا قبلا یه چیزی با این مضمون خونده بودم که باید با کسی ازدواج کنی که مثل بچه‌ت دوسش داشته باشی...بچه آدم هرکاری بکنه آدم بازم تا لحظه آخر دوستش داره و برای خوشبخت شدنش تلاش می‌کنه

 

 

پاسخ:
سلام
خوشحال شدم این نظر شما رو خوندم
ان شاالله سعی میکنم ادامه بدم این مطلب رو
به خاطر انرژی مثبت نظر شما

چه جالب که همچین نگاهی دارید و فکر میکنید همسر میتونه انقدر اثرگذار باشه، اگر کسی از اطرافیان این مشکلات رو داشت من توی ذهنم این استدلال رو میکردم که خب همسر این خانوم آدم خوبی نیست و نسلش رو خراب میکنه و چه بهتر از این فرد با این عیوب اخلاقی بزرگ جدا بشه ... 

 

یه عبارتی رو من از خیلی از آقایون شنیدم ولی واقعا تعریفش رو نمیدونم، نمیدونم آقایون چه انتظاری پشت این عبارت دارن، اون عبارت : «امن بودن خونه» ست، خونه امن چه ویژگی‌هایی داره؟ 

 

فکر میکنم جواب این سوالات خیلی طولانیه، اگه فرصت نداشتید از سوالاتم بگذرید... درک میکنم که خیلی وقتتون رو میگیره

پاسخ:
نه
یکی از اسمالله، اسم جبار هست...
یعنی خدا بسیییییار جبران کننده هست
چیو جبران میکنه؟
اگر شما (شمای نوعی) برید توی زمین خدا بازی کنید خدا نمیذاره نسلتون آسیبی ببینن ولو پدر یا مادر معایبی هم داشته باشن...

چرا آخه باید جدا بشه؟
نه بزرگوار... اگر بنا باشه اینطور صفر و صدی نگاه کنیم باید این بیت رو بخونیم
گر حکم کنند که مست گیرند... باید هر آنکه هست گیرند...

خانه ی امن رو زن و شوهر مشترکا میسازن...
هر کدوم سهمی دارن...
اینکه در دعای قنوت میگیم فی دنیا حسنه..... و قنا عذاب النار
حسنه ی دنیا میتونه همین خانه ی امن و آرام باشه و عذاب نار هم مصداق دنیایی اش همین خانه ای هست که اختلافاتش همیشه مایه تشاجر هست...

خانه امن خانه ای هست که مرد از خستگی کار روزانه بهش پاه میبره و براش حکم بهشت رو داره...
اما خانه ای که با ورودش تازه اغاز چالش ها و تشاجرات و منازعات هست... این خونه امن و بهشت نیست...

سلام.

 

مطالب پست های شما برای منم مفید بود از این جهت که به یه سری ویژگی های به ظاهر ساده و عادی، میشه به عنوان نور نگاه کرد ...

 

سوالی خارج از مطلب شما...با عرض پوزش

 

بنده تمایل دارم کتاب شرح چهل حدیث و جنود عقل و جهل امام خمینی رو بخونم. منتهی استاد میخوام که کتاب رو توضیح بده  . شما صوت یا دوره ای می شناسید معرفی کنید؟

و ایضا فلسفه ملاصدرا ؟؟

سلام.

اگر نمیخواهید بگید حالا به هر دلیلی....بهتر می بود برای مخاطبتان احترام قائل میشدین و پاسخی می گذاشتین ...که مدام سر نزنم

پاسخ:
سلام
این روال که گاهی نظری جا میمونه از پاسخ یا دیرتر پاسخ داده میشه توی وبلاگم پیش میاد...
فقط برای شما نیست

شما هم اگر یه کاربری توی بیان داشته باشید دیگه برای چک کردن پاسخ مجبور نمیشید هر بار سر بزنید...
برای خودتون راحت تره...

اما به نظر شما فکر کرده بودم... چند باری هم آمدم پاسخی بدم اما کاری پیش اومد و منقطع شد...
واقعیتش در مورد کسی که شرح داده باشه اون کتب رو اطلاعی ندارم اما وقتی خودم به اون کتب رجوع کرده بودم متن سنگینی نداشت و قابل استفاده هست...
البته که آدم شرحش رو هم از استادی توانمند بخونه خب لطف خودش رو داره...
اما من نمی شناسم...

در مورد ملاصدرا هم برام سوال شده بود که چه ضرورتی داره که بخواید فلسفه ی ملاصدرا بخونید؟
مگر رشته دانشگاهیتون هست؟

علاقه شخصی هست...فلسفه، به زندگی انسان معنا میده.

و اما ملاصدرا چون که پخته تر و عرفانی تره!! و رهبری هم ظاهرا متمایل به فلسفه ملاصدرا هستن و سایر علمایی که دوست شون میدارم.

یه دوره هست اما فلسفه از نگاه علامه طباطبایی رو شرح میده هرچند نظرات علامه هم نزدیک به ملاصدرا هست. سراغ همین میرم...

 

ینی دوره ای نداریم که کتب معمار کبیر انقلاب رو،  روان و ساده شرح بده؟!!

پاسخ:
چرا، دوره که قطعا هست
من یه مقداری مسیر مطالعاتیم متفاوت بوده و بعدش درگیر زندگی و زن و فرزندان...
نتونستم از طرق مختلف و از اساتید مختلف علوم عقلی رو بررسی کنم
از شهید مطهری رسیدم به علامه حسن زاده و اگر شناختی هم نسبت به ملاصدرا و بقیه بزرگان دارم از طریق همین دو بزرگوار بوده...
لذا خیلی مرجع مطمئنی بابت رفرنس دادن نیستم...

اما یه چیزی رو بهش اطمینان دارم
مهمتر از خود اساتید و کتب و شروح، اینه که خودتون سه ویژگی داشته باشید
اهل اندیشه باشید و نسبت به تمام مسائل فکرتون حساس باشه
دوم اینکه صدق داشته باشید در راه رسبدن به حقایق
سوم هم صبر و استقامت داشته باشین
این سه ویژگی خیلی کمک کننده هست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی