در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۳۲ ق.ظ

کمی رویا پردازی_1

یک دستگاه فرش بافی در ماه حدود 1 میلیارد سود خالص داره... تازه اگر تمام فرش هاش رو به قیمت عمده فروشی بفروشه... اگر به قیمت مصرف کننده بفروشه بیش از 2 میلیارد سود خالص داره... در ماه...

این یک دستگاه اگر 24 ساعته کار کنه حدود 20 تا نیرو نیاز داره... از متصدی های دستگاه تا انبار داری و فروش و حسابداری و ...

روال روتین در کشور ما اینه که حاضره تسهیلات به یک نفر بده تا با سرمایه شخصیش و این تسهیلات این دستگاه رو راه اندازی بکنه و 20 نفر در کنارش حدودا ماهی 10 الی 15 میلیون حقوق ماهیانه بگیرن...

و خودِ اون یه نفر هم حداقل ماهی 1 میلیارد درآمد داشته باشه...

با کدوم آورده و سرمایه ماهی 1 میلیارد درآمد کسب کرده؟

آورده ای که بیش از 50 درصدش رو دولت به شکل تسهیلات با یکی دو سال تنفس بهش داده... یعنی ارث باباش هم نبوده...

 

 

من میخوام رویا پردازی کنم:

 

کاش میشد من توی کره ی مریخ یه سازوکاری درست میکردم... 20 نفر آدم به اون سازوکارم مراجعه میکردن... و میگفتن ما با هم اینقدر سرمایه آوردیم وسط و میخوایم یک دستگاه فرش بافی بخریم و با هم ببافیم و با هم بفروشیم... و من بهشون تسهیلات میدادم...

 

اونوقت همون 20 نفری که توی کره زمین در کشور ایران داشتن ماهی نهایتا 15 میلیون کسب درآمد میکردن... در بدترین حالتش ماهی 50 میلیون درآمد کسب میکردن... و اگر تصمیم میگرفتن فرش هاشون رو مستقیم به مصرف کننده بفروشن در بدبینانه ترین حالتش ماهی 80 میلیون درآمد داشتن...

تازه فرش رو هم ارزون تر به دست مصرف کننده میرسوندن..

 

بعد فکر میکنید چه موانعی موجب میشه که یک ایرانی نتونه از درآمد ماهی 15 میلیون به درآمد ماهی 80 میلیون برسه؟

بهش فکر کنید...

ممکنه دلایل زیادی وجود داشته باشه اما سر نخ تمام دلایل رو که بگیریم میرسیم به عدم مسئولیت پذیری اجتماعی...

این روحیه "مسئولیت پذیری اجتماعی" در اکثر مردم وجود نداره...

وقتی این روحیه رو نداریم، صاحبان ثروت و قدرت و مافیاها برگرده ی ما سوار میشن و ما رو مستعمره ی خودشون میکنن...

ما رو میدوشن...

در امریکا به یک شکل... در ایران به شکلی دیگه...

 

دوست دارم این رویا بافی رو ادامه بدم...

 

 

موافقین ۵ مخالفین ۱ ۰۳/۰۱/۰۹
ن. .ا

نظرات  (۲)

۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۴:۲۶ صـــالــحـــه ⠀

سلام.

من خیلی این رویاپردازی رو دوست داشتم.

اصلا به این فکر می‌کنم که فقط کافیه بعضی از خانم‌ها که چند صد میلیون تومن سکه و طلا جمع کردند، اینا رو بیارن پای تولید... اینم می‌تونید به رویاتون اضافه کنید :)

اما یه چیزای دیگه هم هست. مثل بلد کار نبودن! تخصص نداشتن! اینا به دست آوردنشون زمان‌بر هست و یک مدیر می‌خواد...

و یک چیز دیگه هم هست... اینکه کسانی هم که بلد کار هستند، انقدر از نظر مالی ضعیف نگه داشته میشن (همونطور که خودتون گفتید) که دیگه حاضر نیستند ریسک کنند.

 

مثلا مامانم بارها به داداشم گفته که شغلت رو عوض کن. چون هم اون محیط کارش یه فسادهایی داره و هم حقوقش واقعا کمه و هم خودش مدام ناله میکنه.

اما اونجا مونده به پای تسهیلات و بیمه و چه و چه. که حالا نمیگم بده اما خب کافی نیست.

و وقتی خانوم داداشم این پیشنهاد رو میشنوه، با حالت خاصی میگه: دیگه چیکار کنه!!!! ما کلی قسط میدیم!!!

یعنی واقعا فقر احمق میکنه (اسم یک کتاب هم هست) فقر، خطای محاسباتی ایجاد میکنه...

کسی مثل شما صلاحیت راه انداختن چنین کاری رو داره، اما نه هر چند نفری که دور هم جمع شدند. اصلا دور هم جمع شدن این آدم‌ها هم خودش خیلی سخته...

پاسخ:
سلام
نمیدونم کلیپ اون کفاشی که از شغلش ناراضی بود رو دیدید یا نه...
البته اون خیلی عصبی و بی ادبانه اعتراض کرد... اما اون الفاظ رکیک رو که بذاریم کنار، واقعیت این بود که یک مرد حدود 50 یا 60 ساله بعد از یک عمر از چیزی گله میکرد و حسرتی سنگینی توی کلامش بود که فاصله اش تا دنیای ایده آلش شاید اونقدر زیاد نبود...
اما کسی آگاهش نکرد که چجوری این فاصله رو طی کنه...
علاوه بر ناآگاهی خودش... جامعه اش به اون بلوغ نرسیده بود که چجوری باید این حسرتها رو برطرف کرد...
و ایشون قربانی جهل خودش و عدم بلوغ جامعه اش بوده..

من این رویا پردازی ها رو به این نیت مینویسم که بگم ما میتونیم 30 سال عمر کاری مون رو جوری بگذرونیم که حسرت خیلی از رفاه ها به دلمون بمونه...
در حالی که با اون رفاهها فاصله ی زیادی نداریم...
در حالی که دین ما گفته رزق کفاف رو خدا به همه میده...
رزق کفاف چیه؟
خوراک خوب... پوشاک خوب... مَرکب...و مسکن...
چرا به خیلی از ماها نرسیده؟
به همون دلیل که حکومت از دست امیرالمومنین خارج شد و به شهادت رسوندنشون...
چرا امیرالمومنین حکومتشون پایدار نموند؟
حضرت چی میخواستن برای مردم؟

واقعا حضرت میخواستن مردم عارف و زاهد بشن؟
نه... اصلا...
حضرت میخواستن مردم ید واحده باشن...
وقتی ید واحده شدن... هم دنیاشون تامینه هم آخرتشون...


در مورد تخصص نداشتن گفتید:
ببینید من الان توی شهری هستم که اکثر مردم توی همین صنعت مشغولن...
پس تخصص های مختلف رو دارن...
همین ها که تخصصش رو هم دارن بازم کنار هم جمع نمیشن...
و منم اصلا الان انتظار ندارم کنار هم جمع بشن... الان عاقلانه نیست... باید گام به گام رفت جلو...

توی هر شهری غالبا بخش های تولیدی خاصی متمرکز هست... فرش توی کاشان...
ایزوگام توی دلیجان... مثلا قطعه سازی توی فلان شهر و...
کشاورزی توی فلان شهرها...
همینها خودش میشه دایره بزرگی از مردم...
اگر اینها که تخصصش رو هم دارن همدیگه رو پیدا کنن میدونید چه انقلاب بزرگی رخ میده؟
اصلا فرهنگ ها تغییر میکنه...

غیر متخصصین هم میتونن به شکل دیگه ای چتر بشن برای هم...
حتی میتونن بیان با همین متخصصین قاتی بشن... 
تمام کارها الزاما تخصص پیچیده ای نمیخواد...

لازم هم نیست اون 20 نفر الزاما به یک اندازه آورده داشته باشن...
میتونن بین آورده هاشون و کاری که انجام میدن تناسب ببندن و در سود کار به اندازه سهم خودشون شریک بشن...

قبول دارم فقر دست و پای آدم رو میبنده...
اما اگر برای راه اندازی کسب و کار و درآمد مسائلی مثل سرمایه و ایده و تخصص اهمیت خیلی زیادی داره...
من میگم هم افزایی و مشارکت درصد بالایی از کمبود اون موارد (سرمایه و ...) رو جبران میکنه...
توی رویا پردازی های بعدی میگم چجوری این اتفاق می افته...

و اینکه چرا دارم اینها رو مینویسم؟
هدف؟
مردم هیچ وقت نسبت به چیزی که جهل دارن حریص نمیشن... هر چقدرم براشون به صورت کلی، به به و چه چه کنیم...
دوم اینکه مردم باید براشون ملموس بشه چقدر رفاه بهشون نزدیکه... و چقدر برامون سختش کردن...
وقتی مردم ما درهاشون رو به روی همدیگه بستن، آغاز استعمار استعمارگران هست...


کلی باید با این مردم حرف زد تا بفهمن باید آغوششون رو به روی هم دیگه باز کنن...
والا اوضاع اقتصادی در کشور ما محاله درست بشه...
ما اقتصاد رو به جبهه ی غرب میبازیم... 
قطعا بازنده هستیم...
یقینا بازنده هستیم...

مگر اینکه مدل اسلامی خودمون رو احیا کنیم...

دوستان برن فکر کنن چرا امیرالمومنین آخر هر هفته خزانه رو خالی میکردن...
جدی کجان بچه های اقتصاد...
دانشجوهای اقتصاد...
چرا از کنار همچین موضوعی ساده رد شدید؟
چرا روش تمرکز نمیکنید؟

۰۹ فروردين ۰۳ ، ۱۶:۱۰ صـــالــحـــه ⠀

بله. کاملا درست میگید.

اتفاقا بعد از سفر به شمال، به این فکر کردم چرا حاج محمد با اهالی روستاشون یک واره تشکیل نمیدن. یا چرا مثلا اهالی بندپی شرقی شهرستان بابل مثلا با هم یک کارخونه لبنیات نمی‌زنند؟

چقدر اگر این کارها رو می‌کردند، رفاه‌شون بیشتر میشد.

 

نه اینکه فکر کنید الکی اشکال کردم بهتون. واقعا توضیح‌تون مفصل بود و روشنم کرد. ممنونم.

پاسخ:
ممنون که مشارکت کردید توی بحث
من از همه مخاطبانم میخوام به این هم فکر کنن که چرا میشه توی یه روستا یا شهر مردم رو هر هفته یا هر روز برای خواندن دعای کمیل یا دعای ندبه یا نماز جماعت دور هم جمع کرد
اما نمیشه برای راه اندازی یک کسب و کار گروهی دور هم جمع بشیم...

به چرایی اش فکر کنید...

بعد امام زمان توی جامعه ای که برای نماز و خواندن ادعیه  به راحتی دور هم جمع میشن... هنوز ظهور نکرده
:)))

بعد از امام صادق پرسیده بودن شما شیعه زیاد دارید... قیام کنید...
فرمودن شیعیان من میتونن از دخل همدیگه برای نیازهاشون بردارن؟
طرف گفت: نه...
امام فرمودن پس وقتش نرسیده...

حالا بازم لطف کنید به این فکر کنید چرا توی جامعه ای که برای نماز و ادعیه و قرائت قرآن و عزاداری ها و مناسبت ها خیلی راحت دور هم جمع میشن
منجی ظهور نکرده؟!!

ظاهرا این مسائل مهم، هر چند مهمه... اما اصل نیستن...
اما حلقه ی مفقوده نیستن...

به این فکر کنید چرا مردم بابت مسائل اقتصادی، هم سخت دور هم جمع میشن...
هم اگر بخوان دور هم جمع بشن، غالبا قدرتها دوست ندارن...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی