در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

يكشنبه, ۷ مرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۱۱ ب.ظ

قصه ی قابل تامل ریاست

خانمم میگفت:

اینا خیلی با هم دعواشون میشه (سه تا بچه ها)... اونقدر توی طول روز سر و صدا زیاده که مغزم یه جاهایی واقعا کشش نداره... تو یه کاری بکن که اینا کمتر اذیتم بکنن...

شاید شش ماه میشه که راهی به ذهنم نمی رسید... اما هی از این منظر بچه ها رو تحت نظر داشتم که چطور میشه هم بچه ها رو نترسوند، هم درگیری هاشون رو کمتر کرد...

چند روزه یه ترفندی رو اجرا کردم... مثلا خونه جدید که اومدیم یه قلاب روی سقف داشت که برای پنکه سقفی نصب شده بود و خب پنکه سقفی هم نداره خونه مون و نیازی هم نیست... خود صاحب خونه گفت از اون قلاب استفاده کنید و تاب وصل کنید برای بچه ها... 

تاب بستم و بچه ها خیلی تاب رو دوست دارن، و خیلی اوقات سر نوبت تاب با هم دعواشون میشه...

به پسر بزرگم گفتم: دوست داری رئیس خواهر و برادرت باشی؟

گفت: آره، ولی اینا به حرفم گوش نمیدن... 

گفتم: پس چطور به حرف من گوش میدن؟

گفت: چون تو بزرگتری..‌ خیلی بزرگتر..‌

گفتم: خب تو هم بزرگتری از اینا...

گفت: ولی این امیرعباس اصلا از من نمیترسه... و همیشه لج میکنه... بدم میاد ازش...

گفتم: میخوای یادت بدم چکار کنی حرفت رو گوش بدن؟!!

گفت: آره...

گفتم :دوست داری؟

گفت: آره

گفتم: توی تاب بازی، نوبتت رو بده به اینا... خودت تابشون بده... خودت نوبتشون که تموم شد، به نفر بعدی بگو بیاد سوار شه... حتی اگه برای دفعه سوم هم نوبت تو بود ولی اینا لج کردن، بازم نوبتت رو بده به اینا...

عوضش وقتی نوبت تو شد، من یا مامان میایم تابت میدیم، تاب خییییلی بزرگ...

جوری که به سقف برسی...

اگر میخوای اینا حرفت رو گوش بدن توی تاب بازی و بازی های دیگه، نباید برای سهم خودت باهاش بحث کنی... اگر سعی کنی سهم خودشون رو عادلانه بهشون بدی، حرفت رو گوش میدن...

و تو میشی یک رئیس خیلی قدرتمند...

حالا فهمیدی چرا حرف منو همیشه گوش میدن؟ چون من هیچ وقت تاب رو ازشون نمیگیرم تا خودم تاب بخورم...

ولی تو لازم نیست مثل من باشی، تو تاب بخور ولی نفر آخر باش.‌. اول بذار اینا تاب بخورن، و تو خودت هم تابشون بده...

قبول کرد...

و جالبه که اثر گذار هم بود...

و غم انگیزش اینجاست که کل قصه ی دنیا همینه...

بزرگهای واقعی و رئیس های واقعی، بیشترین وظیفه شون ایجاد فضای بازی برای کوچکترهاست... 

راستی رئیس ها از چی لذت میبرن؟!!!

وقتی در مقام ریاست، هی دارن از خود گذشتگی میکنن؟!!!

موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۳/۰۵/۰۷
ن. .ا

نظرات  (۳)

کنجکاو شدم بدونم بچه‌های کوچکترتون قبول کردن؟ حالا دیگه دعوا نمیکنن؟

پاسخ:
بله، خیلی تاثیر داره
چون حالا به جای سه تا مدعی ، دو تا مدعی وجود داره، یکی دیگه به جای اینکه برای حق خودش چون زنی کنه، برای نظم دادن به خواسته های اینا چونه زنی میکنه...
کلا فضا تغییر میکنه
۰۸ مرداد ۰۳ ، ۰۱:۱۶ صـــالــحـــه ⠀

واقعا رئیس‌ها از چی لذت می‌برن؟

همیشه که از خودگذشتگی نیست، گاهی سیاست حکم میکنه که مهره‌ها رو نمایش بذارن و خودشون پشت پرده باشند.

پاسخ:
به نظرم اونایی که رئیس واقعی هستن از مدیریت سیر رشد خودشون و دیگران لذت میبرن...
و این میسر نمیشه مگر اینکه اون روح پدرانگی یا مادرانگی در وجودشون دمیده شده باشه...
که خب این خودش یک مرتبه ای از بلوغ انسانی هست...

حالا فرض کنید کسی به این بلوغ نرسیده باشه و بخواد ریاست کنه...
این رو میتونید تصور کنید؟

مثبت ترین جمله ای که میشه در موردش گفت اینه:
نتیجه گرا میشه


چه پست خوبی...

واقعا نگاه به پست مدیریتی به مثابه تربیت و رشد دادن انسانها آدم رو پیر می‌کنه....همه ش هم با از خودگذشتگی  حاصل نمیشه...حلم میخواد زیااااااااد.... و البته با وضع فعلی رشدیافتگی آدمها(در مسیولیت پذیری، قدرت تفکر منطقی و خلاق،قدرت حل مسأله، سختکوشی و راحت طلب نبودن، منفعت اندیشی نبودن، حرفه ای و کاربلد بودن و ...)، یه مدیر در نوسان بین نگاه رشدی و نتیجه گرایی خواهد بود...و شدت نوسان و دوره تناوب، کاملا بستگی داره به حلم مدیر و رشدیافتگی نیروهاش...

امضا: یه مدیر که دو سال، کل زندگیش رو وقف امور محوله کرد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی