در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۹:۳۹ ق.ظ

گل بی خار

شاید این هشدار میرداماد به ملاصدرا رو همه خونده یا شنیده باشند که بهش گفته بود اگر میخوای در کلاس فلسفه شرکت کنی بدان که این راه به دو نتیجه ختم میشه، یا به اله می‌رسی یا به الحاد ( نقل به مضمون)

 

حالا چرا با وجود استاد الهی مثل میرداماد، باز هم ممکنه ملاصدرا به الحاد برسه بماند و باید در موردش حرف بزنیم.

اما در عصر ما هم روش بعضی بزرگان عرفان و فلسفه در تدریس فلسفه و عرفان همین بوده... مثلاً از یکی از شاگردان مطرح علامه حسن زاده شنیدم که ایشون وقتی میرسیدن به مباحث حرکت جوهری ملاصدرا، میگفتن اگر تا الان به شهود نرسیدید باید درس رو تعطیل کرد و تعطیل میکردندو مخالف صرفا بحث نظری در مسائلی بودن که از حرکت جوهری به بعد مطرح می‌شد.

 

یکی از دلایلی که خودم هنوز نرفتم سمت فصوص و کتبی در این سطح هم همین بوده :)))

 

واقعیت اینه که دروس معقولات اندیشه ورزی هست و اندیشه وقتی عرصه درکش افزایش پیدا می‌کنه اما صاحب اندیشه اش اهلیت پیدا نکنه اثرات بدی می‌ذاره...

 

چه مثالی بزنم؟!!!

فرض کنید کسی درخت پرتقال رو پرورش بده و میوه اش رو هم ببینه اما هیچ وقت خوردنش رو تجربه نکنه...

بدنش از فقر ویتامین این میوه رنج میبره، و داره دچار بیماری میشه ولی نهایت رهاورد این پرورش دادن اینه که میوه های درخت رو میفروشه و باهاش مثلاً اسباب بازی میخوره برای بچه اش...

بیماری کمبود ویتامین هم هر روز بیشتر میشه... و آخرش هم از پا درش میاره...



فضای مجازی، از همین وبلاگ گرفته تا بقیه پلتفرمها، مثل فلسفه میمونه...

می‌تونه به اله برسونه... می‌تونه به الحاد برسونه...

بزرگترین خلاى مجازی اینه که بخشی از واقعیته... تمام واقعیت توش بروز نداده...

فلسفه هم وقتی صرفا جهد تئوریک داشته باشید همین بلا رو سر انسان در میاره، کم کم از رئالیستی بودنش فاصله میگیره، و این مبدا بسیاری از انحرافات خواهد شد...

مخصوصا اگر سخت میتونید با واقعیت های زندگیتون ارتباط بگیرید، حضور مجازیتون رو کمرنگ کنید...

بزرگترین آسیبی که مجازی می‌تونه بزنه اینه که ارتباط شما رو با واقعیت‌های زندگیتون کمرنگ و ضعیف کنه...

 

کلا هر جا گل بی خار دیدید، بدونید خطر خیال زده شدن شما وجود داره...

چون در عالم واقعیت گل بی خار وجود ندارد... حتی امام زمان که گل سرسبد هستی هستن، خارشون همین غیبته...

 

 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۴/۰۲/۲۵
ن. .ا

نظرات  (۷)

خراب دیالوگ با بچه ها هستم

به امیرعباس و فاطمه زینب میگم بیایید این ویفر رو بخورید، طعم بستنی داره

دو تاشون میگن: بستنی!!!! اینکه بستنی نیست

میگم پودر بستنی ریختن بین نون هاش...

امیرعباس: چرا ریختن؟

من: برای اینکه خوش طعم بشه

فاطمه زینب: کی پودر بستنی ریخت توش؟

من: همون کارخونه ای که درستش کرد...

 

خدای من

من عاشق این دیالوگام :)))

پاسخ:
خراب تر از دیالوگ با بچه ها، خراب ربط این نظر با محتوای مطلب هستم
:(((

علم بی عمل ، قساوت قلب میاره ؛ لازم هم نیست معلوم ما ، حرکت جوهری باشه . علم گاهی می‌تونه صرفا دانستن یک نکته ساده باشه . مثل خیلی نکاتی که میدانیم و سرسری ازشون میگذریم .

پاسخ:
بله
کلا العلم امام العمل و العمل تابعه
۲۵ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۸:۵۵ نـــرگــــس ⠀

من یه چیزی بگم...

برای اینکه اون فلسفه به اله برسه نه الحاد...

راهش تدبر در قرآن و انس با قرآنه.

به نظرم...

پاسخ:
سلام
اگر وقت داشتید نظرتون رو کمی توضیح بدید برای ما

هم موافقم و هم مخالف‌.

ولی یادآوری خوبی بود‌. ممنونم

پاسخ:
سلام
به نیت مباحثه و هم افزایی موافقت و مخالفتتون رو مطرح کنید
۲۶ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۱:۲۶ نـــرگــــس ⠀

راستش می‌خواستم در جواب بگم خیلی نظرم دلی بود و دلیلی ندارم برای گفته‌ام.

ولی در حقیقت دلایل خیلی زیاده.

اول به استناد حدیث ثقلین که ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا... هرگز گمراه نمی‌شوید رو به دنبال داره. این هرگز شامل اون فیلسوفِ مانوس با قرآن هم میشه پس.

دوم به این دلیل که فیلسوف فکر میکنه با عقل خودش می‌تونه به همه‌چیز راه ببره. اما قرآن به دلیل مطرح کردن داستان‌های قرآنی، این خصوصیت رو داره که فیلسوف رو در دنیای دیگری می‌بره که اسلحه‌ش رو ازش میگیره و خلع سلاحش می‌کنه.

با عقل فلسفی، نمیشه به راحتی داستان‌های پیامبران، معجزاتشون و بخش‌های زیادی از داستان‌هاشون رو فهم کرد.

باید دست به دامان اهل بیت شد و دوباره اونوقت میرسیم به حدیث ثقلین.

و کلا ادبیات قرآن، ادبیات خاصی هست. ادبیات خودیاری خاصی هست :) با فلسفه خیلی فرق داره، فیلسوف رو وسعت میده. از تنگنا الحاد میاد. نه از وسعت.

و حتما دلایل دیگری هم میشه براش یافت کرد. فعلا اینا به ذهنم رسید 

 

پاسخ:
اول که تشکر میکنم وقت گذاشتید و فکر کردید و بیان کردید... این که تفکر بشه و بیان بشه و تضارب بشه کلا موجب گشودگی درک انسان میشه...
در مورد فرمایشون منم اومده بودم بگم احتمالا شما از منظری دیگه این فرمایش رو دارید میگید که خب قطعا درسته و منظر خودم رو توضیح بدم... اما گفتم بذارید قبلش منظر شما هم کمی بسط پیدا کنه...
حالا که بسط دادید اشتراکات بین منظر من و شما زیاد شد

ببینید در تعریف فلسفه میگن، فلسفه رسیدن به حقیقت اشیا هست...
خب این رسیدن چگونه اتفاق می افته؟
با اندیشه ورزی
بعد هم منطق و هم فلسفه مباحقی دارن در مورد چگونه اندیشیدن و ...
مثلا صناعات خمس رو در منطق داریم
یا در فلسفه میگیم فکر، حرکت از مجهول به سمت معلوم هست و با حرکت در معلومات و روش قیاسی ربط هایی بین معلومات و مجهول پیدا کردن است و بعد تطابق با مجهول و معلوم کردن مجهول...

در واقع تفکر یک سیر و حرکته که بر مبنای یه طلبی، شکل میگیره...
هر کسی از مومن و کافر خودش رو در دامن این حرکت بیاندازه بی نتیجه برنمیگرده...
اما تفاوت در کجاست؟
اینجا دو تا بحث میشه مطرح کرد
یکی بحث جزئی و یکی هم کلی
من اشاره ای به هر دو تا بکنم
توی همون سیر اندیشه وقتی از مجهول به سمت معلومات قبلی میره طرف... یه قوه ای وجود داره که در بین معلومات دنبال ربطی با مجهول میگرده...
چه قوه ای اون ربط رو پیدا میکنه؟!!
اون قوه نوری هست که خدا در وجود هر کسی گذاشته و اثلا برای همین خاطر هست که امیرالمومنین میغرمایند کسی که تجربه رو زیر پا بذاره شقی هست، یعنی شما همون نور حداقلی رو هم کفران میکنی... و این از شقاوته...
اون نوری که خدا در وجود کافر و مومن گذاشته، این یک خروجی ای داره که گاهی میبینید یک ملحد هم فیزیکدان میشه و حتی فیلسوف میشه...
میفرمایند اگر شما که به مجهول برخوردید، رجوع نکنید به معلومات قبلی خودتون و مستقیم بخواید از بالا بگیرید، همون قوه ای که ربط بین معلومات قبلی شما و نسبتش رو با مجهول آشکار میکرد، همون قوه میتونه درک بسیار وسبع تری رو به شما بده که حالا اینکه سازوکارش و جزئیاتش چیه واقعا نیاز به حرف داره که در حوصله تایپ نمیگنجه...
که در قرآن هم اشاره داره که اهل کتاب هم «اکل من تحت ارجلهم» دارن و هم « اکل من فوق» دارن
اون اکل من تحت ارجل همین سیر تفکر تعریف شده ی منطقی و فلسفی هست.
اگر کسی به این سیر تفکر تعصب بورزه و بگه این تنها راه فهم و درک هست، این حتی اگه ملحد هم نشه از دایره برکت خارج میشه...
چند روز پیش داشتم مقدمه کتاب فلسفه و ساحت سخن آقای دینانی رو میخوندم، ایشون نوسته بودن انسان موجودی در بین بقیه موجودات نیست، بلکه انسان یک گشودگی هست در بین ببقیه موجودات.
اون تعصب به سیر فکر، انسان رو از اون گشودگی خارج میکنه

اینکه فرمودید باید دست به دامان اهل بیت شد، این در ست به دامان رو من بیارم در ادبیات خودم، میگم ربط بین خودت و اهل بیت رو پیدا کن، اون ربط رو تقویت کن، این عصاره هست.

برای اینکه ما در تعصب گرفتار نشیم، خدا خیلی به ما امداد میرسونه، یکی از امداد های خدا، بسترهای زندگی ما هست...
ما به خاطر ضیغ وجودیمون دائم میل به سمت تعصب پیدا میکنیم
مثلا ممکنه با شغلمون کنار نیاییم، با مادر و پدر کنار نیاییم
با همین همینطور...
خدا ما رو در بستر هایی قرار میده که از اون تعصب بیرون بیاییم، تعصب به زاویه نگاه فعلی مون نداشته باشیم...

من نمیتونم خیلی باز کنم اون مبحث که در سیر تفکر اگر به جای رو کردن به معلومات سابق برای حل مشکل یا مجهول، وجه مون رو به سمت بالا بگیریم یعنی چی، اما میتونم بگم یکی بستر هایی که تو زندگیمون توش قرار گرفتیم دستاویزهای خوبی هستن، یکی هم این جمله هست که سالها پیش هم گفتم:
ما چون اندیشه میکنیم فهم متعالی پیدا نمیکنیم، بلکه چون از سوی خدا و اهل بیت امر به اندیشه کردن شدیم و اون امر رو اطاعت میکنیم و اندیشه میکنیم، فهم متعالی پیدا میکنیم.

در مورد قرآن باید ده برابر این بنویسم. ولی فرمایشون خیلی درست بود

سلام

«اگر سخت میتونید با واقعیت های زندگیتون ارتباط بگیرید، حضور مجازیتون رو کمرنگ کنید...» 

این توصیه شما، خیلی دقیق و بجاست. چیزی هست که من یک جاهایی با تجربه و خسارت دادن بهش رسیدم. 

نسل من، از ابتدای نوجوانی و شاید حتی کودکی با اینترنت و فضای مجازی مواجهه پیدا کرد، بدون اینکه نسل قبل‌تر و والدین به اندازه کافی با این پدیده آشنا شده باشند و برای مواجهه درست و اصولی با اون آموزش دیده باشند. 

این اتفاق در کنار پیامدهای مثبت، قطعا جنبه‌های منفی‌ای داشته مثل همین وضعیتی که امروز شاهدیم و بخشی از جامعه نقطه تعادل بین زیست حقیقی و مجازی رو نمی‌شناسه و معیار مشخصی هم برای این رفتار نداره. 

اخیرا دیدم بعضی از دغدغه‌مندان عرصه تربیت، در مورد هوش مصنوعی دارن روی موضوع «انسان عصر هوش مصنوعی» کار می‌کنن و با یک دید فلسفی و بنیادی بهش می‌پردازن و به نظرم خیلی کار ضروری و واجبی اومد. تحسین‌برانگیزه اگه خوب انجام بشه و یه نیاز مهم جامعه رو می‌تونه پاسخ بده. 

پاسخ:
سلام
زیست مجازی که شما میگید مختصاتی داره که فقط در مجازآباد وجود ندارد
اون مختصات در زندگی حقیقی انسانها هم بوده، و در عصر ما تقویت شده...
مثلاً وقتی دو تا همکلاسی خودشون رو با هم مقایسه نادرست میکنن...
اونها هم دارن خودشون رو از واقعیت های زندگیتون دور میکنن...

پاسختون جالب بود و درسته، خیلی از این دید بهش نگاه نکرده بودم.

 گسترش فضای مجازی و رسوخش تو ابعاد مختلف زندگی آدم‌ها اون موقعیت‌ها رو تقویت کرده و شدت داده... 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی