در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

جمعه, ۱۲ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۰۰ ق.ظ

برای مخاطبانم

راستش همون طور که توی قسمت بالای وبلاگ (کمی مردانه تر) نوشتم... من تا سن 22 یا 23 سالگی اصلا مذهبی نبودم...

انواع مدل ریش های غیر مذهبی و انواع مدل موهای غیر مذهبی طور و...

اما خب بی ادب نبودم... هنجار شکن نبودم... و وارد حریمی نمی شدم... و حرمت نگه میداشتم...

دو تا قصه من رو جذب دین و نگاه دینی کرد:

یکی طلب عشقی که در درون خودم بود و در محیط دانشگاهی و آدم های اطرافم نمی تونستم باورش کنم... هر چند پالس های زیادی بود و اقتضای سن و جذابیت هایی هم بود...

اما دلم به اون پالس ها و جذابیت هم نمی تونست اعتماد کنه...

در نهایتا پشت کردم به تمام اون پالس ها... 

دومین موضوعی که منو جذب دین کرد که واقعا نمیدونم چطور باید تبیینش کنم اهمیت موضوع صبر و بصیرت در دین بود...

اینقدر این موضوع دوم هیجان انگیز هست و اونقدر جذابیت داره که قابلیت اینو داره برای همیشه بشریت توی این موضوع فیلم بسازه و داستان بنویسه و اثر هنری خلق کنه...

 

تازه من بالای همین وبلاگ نوشتم زیبایی و قدرت...

هم زیبایی و هم قدرت تابعی از توابع این صبر و بصیرت هستن...

 

قدرت و زیبایی هر دو موضوعی هستن که بسیییییار پتانسیل دارن برای داستان پردازی و فیلم شدن و مورد توجه قرار گرفتن...

بعد این دو مولفه فرزند صبر و بصیرت هستن...

 

قبل تر ها عرض کردم که داستان حضرت موسی و فرعونیان و رود نیل یک نمونه ی بسیار زیبا هست در قرآن که هر روز در زندگی های ما جریان داره...

تصور کنید فرعونیان با جمعیتی 10 برابر قوم حضرت موسی و کاملا با برتری تسلیحاتی در حال رسیدن به حضرت موسی و یارانش هستن و حضرت هم رسیدن به بن بستی به نام رود نیل...

 

خب تصمیم چیه؟!!

سکوت...

یعنی به پایان خط رسیدیدم؟

نمیدانم...

بجنگیم یا تسلیم بشیم؟

سکوت...

اصلا تسلیم شدنی در کار هست یا باید با مرگ روبرو بشیم؟

سکوت...

این سکوت و این تعیین تکلیف نکردن توی شرایط اضطراری برای انسانهایی که ایمانشون و صبر و بصیرتشون به حد کافی نیست ،جهنم بدی رو میسازه...

این تصویر رو تا حد کمی آقای میرباقری تونست توی فیلم مختار توی اون قسمت که کاخ مختار محاصره شده بود و تمام نیروهاش خیال داشتن تسلیم بشن اما مختار نشسته بود به محراب دعا و نماز و تعیین تکلیف نمیکرد نشون داد...

اون قسمت خیلی هیجان انگیز بود...

اما میخوام بگم حقیقت ماجرا صدها برابر هیجان انگیزتر از اون سکانس هست....

 

من جذب این چیزها در دین شدم...

برای همین با نظمی که غربی ها تعریف میکنن به شدت مخالفم و محبین اون نظم برام قابل تحمل نیستن...

من یه زمانی برام سوال بود که آیا خودِ امام زمان میدونن کی ظهور میکنن؟

قطعا مذهبی ها باید بگن: بله... خودِ امام که میدونن...

 

اما عاقلانه ترین  و جذاب ترین پاسخ به این سوال وقتی بود که از بزرگواری همین سوال رو پرسیدم و گفتن:

اگر از خود امام زمان بپرسی کی ظهور میکنی احتمالا پاسخ خواهند داد: نمیدانم

بعد پرسیدم چرا می فرمایند نمیدانم در امام که جهل راه نداره...

پاسخ دادن: اگر دلشان نخواهد اون لحظه بدانند و پاسخ بدهند نمیدانم آیا به معنای جهل امام هست؟

گفتم نه...

بعد دیگه نپرسیدم چرا دلشان نمیخواهد بدانند؟

یاد این فرمایش افتادم: اذا شاء ان علموا، اعلم (یا علموا)

هنگاهی که دلش بخواهد بداند، میداند...

 

خدا اینطوری خلق کرده ما رو...

اومدن به حضرت موسی فشار آوردن که الان ما رو میکشن... چکار کنیم؟

نفرمودن نمیدانم...

بلکه مبداء دانستن و ندانستن رو نشونشون دادن... فرمودن خدای من با من است... 

یعنی چی؟

من بازش نکنم... خرابش میکنم...

خودتون درگیرش بشید...

 

این حال اختصاصی پیغمبر و امام نیست... همه ی ما اینطوری خلق شدیم...

میبینید چقدر خدا جذاب و غیرقابل پیش بینی خلق کردن؟!!

 

 

من از نظمی که هدفش مسلط کردن خلق بر تقدیرات و اموراتش باشه متنفرم... 

چون این رو یک تلاش مذبوحانه و مستاصلانه میدونم...

که هیچ رهآوردی جز مفتضح شدن و ذلیل شدن نداره...

 

حالا آیا صبر رو به معنای سپری شدن زمان معنا میکنید؟

خیر...

صبر در تعامل با بصیرت معنا پیدا میکنه...

اگر بصیرت نباشه صبر شما چیزی جز معطل کردن خودتون و دیگران نیست...

اون صبر نیست... معطلی هست...

اگر بدانید راه درست چیه اما صبر و مدارای اجرا کردنش رو ندارید به زودی همون مقدار تشخیصتون هم کاهش پیدا میکنه...

 

اینها همه اش حرف بود... تئوری بود...

راهکار عملی برای رسیدن به این قدرت و زیبایی چیه؟

راهکار رسیدن به این صبر و بصیرت چیه؟

 

خدا انسان رو عجول خلق کرد... اما صبر رو ارزشمند قرار دادن...

خدا بد خلق نمیکنن... پس اون خلقت عجله همون تهدیدی هست که باید تبدیل به فرصت بشه...

یعنی عجله فی نفسه بد نیست...

و صبر و عجله ی قرآنی دو بال هستن برای رشد انسان...

 

بگرد ببین کجا نفست خیلی حال میکنه... اونجا مقیدش کن...

مثلا یکی مثل من خیلی خوش خواب هست.. سرش رو میذاره روی بالشت میخوابه...

بعد عادت دارم مثلا به پشت بخوابم... بیام از امشب به پهلو بخوابم...

غذا خوردن رو خیلی دوست دارم... آدابی رو توش رعایت کنم که مبارزه با نفس هست...

 

تا در عمل نفس رو عقال نزنیم بهش... نفس سختی نکشه... مرکب خوبی نخواهد بود برای طی طریق حق...

از کوچکترین چیزها شروع کنید...

هر اندازه ای که عقلتون میگه به نفس حال بدید... نه بیشتر و نه کمتر...

قوی کنیم خودمون رو...

والا هیچ حسرتی بالاتر از این نییست که قیامتمون که رخ داد ببینیم جذابیت زندگی دینی فوق العاده بالا بود اما ما ضعیف تر از اون بودیم که توی این جذابیت لذت ببریم...

 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲/۰۸/۱۲
ن. .ا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی