در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

چهارشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۳، ۰۶:۳۲ ق.ظ

از قله ی الهام تا چاله ی نظم

شاید مدت یک سالی هست که یک رفتار جدیدی در همسرم میبینم و اون هم توی شرایط تصمیم و انتخاب های مهم زندگیمون پرسیدن این سوال هست:

دلت چی میگه؟

 

:)))

این بنده خدا رو هم آلوده کردم...

آخه فقط ایشون میدونه من چقدر حرص درآر هستم...

توی مواقعی که ایشون دوست داره یه برنامه ریزی مشخص زمانبندی شده برای مسائل مهم زندگیمون داشته باشن، از ایشون حرف زدن و چیدن سناریوهای مختلف هست و از من سکوت...

کفری میشه بنده خدا...

میگه تو اصلا برات مهم نیست... چرا چیزی نمیگی؟

من در این شرایط: نمیدونم چی بگم والا... ذهن و دلم قفله...

 

بذارید یه مثال بزنم:

ایشون در مورد برگشتن ما به شهرمون اغلب اوقات در حال پیشنهاد دادن هستن...

مثلا میگن وقتی برگشتیم بریم فلان منطقه ساکن بشیم... بابت شغل فلان کار ور بکنیم بابت سرمایه فلان کار ور بکنیم و...

یه روز که خیلی از سکوت من حرصشون در اومد بهم گفتن:

چرا چیزی نمیگی؟ همه اش من باید به فکر باشم؟

بهشون گفتم:

اگر بهت بگم بیا همین هفته یا هفته آینده کلا برگردیم برای همیشه... قبول میکنی؟!!

کمی مکث کرد و گفت: نه... الان زوده... نه... آمادگیش رو ندارم...

گفتم : خاطر جمعی؟!!... واقعا دلت نمی کشه؟

گفت: نه... الان دوست ندارم... برای دو سه سال دیگه دارم حرف میزنم...

گفتم: رویه ی سرمایه اندوختن و تدبیر کردن ما که همین الان داریم انجامش میدیم که هر زمانی که خواستیم برگردیم دچار مشکل نشیم رو قبول داری؟

گفت: آره خب... ما که داریم نهایت تلاشمون رو میکنیم...

گفتم: پس خیلی سعی نکن زمان دقیق براش مشخص کنی... وقتش که برسه بهمون الهام هم میشه...

بهش باور داشته باش... دلت رو در معرض تعیین زمان دقیق برگشت قرار نده... تباه میشه دلت...

ازم پذیرفت... خوشحال شدم... فکر نمیکردم حرفم اثر بذاره... ولی پذیرفتن... 



من دوست دارم در این مورد بنویسم...

و میدونم بعضی ها با این مطالب من خیلی عصبی میشن...

اما تقاضا میکنم تعصب رو کنار بذاریم و بهش فکر کنیم...

من نظم رو قبول دارم... اما نظم ممدوح داریم و نظم مذموم...

عمیقا اعتقاد دارم کسی که اهل الهامات الهی نشه، اهل نظم میشه...

در حالی که به نظر من این نظم ظاهری فقط یه تکنیک هست برای به بند کشیدن نفس سرکش و برای مشغول کردن نفس...

شبیه یک علمیات ایزایی (فریب) در جنگ با دشمن هست...

مثل این میمونه دشمن رو در جایی مشغول میکنی اما اهداف اصلیت رو داری در جای دیگه پیش میبری...

نظم ظاهری در حد همین عملیات ایزایی هست برای مهار نفس...

شما همیشه باید اهل نظم ظاهری باشید... این رو نمیشه از زندگی حذف کرد... نظم شما، حرکت شماست... اما بدونیم نتیجه الزاما از این نظم حاصل نمیشه...

نظم مثل کوه صفا هست... مثل کوه مروه هست... باید به سمتش بری...

اما نتیجه الزاما در صفا و مروه اتفاق نمی افته... به این دو تا کوه تعصب پیدا نکن...

اگر تعصب پیدا کنی خودت از آب محروم میشی...

بعد من دیگه جرات ندارم مصادیق این تعصب رو بگم، چون میدونم خیلی ها عصبانی میشن... نمیخوام اذیتشون کنم...

 

اما کسانی که به این نظم ظاهری تعصب پیدا میکنن خیلی قابل ترحم هستن...

نوعا هم نگاه کنید میبیند اشقیای عالم خیلی به نظم ظاهری حساس هستن... و همه چیزشون بر اساس نظم ظاهری هست...

بعد وقتی حرف از الهام میزنی یه عده یه جوری رگ گردن باد میکنن که انگار داری به جهنمی عظیم راهنمایی شون میکنی...

 

حرف من نیست... خود خدا در قرآن میفرمایند من خوبی و بدی رو به شما الهام میکنم...

بابت هر تصمیم باید بهمون الهام بشه...

بعد اونوقت وقتی راه دل رو بستیم و تصفیه اش نکردیم، میخوایم با نظم ظاهری و برنامه ریزی اون خلاء رو پر کنیم...

و توجیه های خیلی خوشگل و شیکی هم داریم:

خدا بهمون عقل داده...

 

بله...

با عقلت مشغول باش...

طفلکی...

موافقین ۴ مخالفین ۱ ۰۳/۰۷/۱۸
ن. .ا

نظرات  (۷)

یه عده هستن که وقتی حرف از الهام بزنی در تصمیمات مهم زندگیشون، یه جوری خاصی حس ناامنی بهشون دست میده...

 

حق دارن...

میدونید وسواس اولین جایی رو که هدف قرار میده، قلب هست... قلب رو از مدار مستقیمش خارج میکنه... قلب زیاد دچار تردید میشه... و این بزرگترین آفت برای الهام هست...

 

حالا قلب رو چطور از این آفت نجات بدیم؟

هعی...

یا قدیم الاحسان، بحق الحسین...

اشک...

اشک...

اشک...

 

 

پاسخ:
دلم را تیر خواهم زد
دلم سیر خواهم زد...


۱۸ مهر ۰۳ ، ۰۶:۵۶ نـــرگــــس ⠀

سلام. صبح به خیر 

من که اصلا این حرفای شما رو متوجه نمیشدم تا چند سال پیش.

ولی امسال خوب فهمیدم.‌

کجا خیلی بدم اومد از اینایی که نظم نظم می‌کنند؟

اونجا که متوجه شدم اینا نمی‌تونند یک سفر اربعینِ درست و حسابی برن. نمی‌تونند سفرِ طولانی، گروهی، مثل مردم عادی رو تجربه کنند.

زرنگ‌ترین منظم‌ها، با هواپیما میرن، با هواپیما برمیگردن.

 

خیلی نچسب و بدقلق و ناجور میشه آدم با اون همه دیسیپلین 

پاسخ:
سلام
صبح شمام بخیر
اسم جدید مجازی (حقیقی) هم مبارک
این کشیدگی حروفی مثل "ن" یا "گ" رو خودتون ایجاد میکنید یا خود فرمت نوشتاری بیان اینطوری هست؟
این کشیدگی ها خیلی به لحاظ بصری زیبا میکنه اسم رو، حتی توی اسم صالحه هم این کشیدگی بود...

چقدر جمله اخرتون حق بود...
نچسب و ناجور و بدقلق شدن با اون همه دیسیپلین...

من دو روز پیش به یکی از دوستام که خیلی از نظام بد میگفت و توی یکی دو سال اخیر دیدم قلبش داره هی داغونتر میشه
جوری که اخیرا حتی غیرمستقیم سعی میکنه برای اسرائیل هم وجاهتی درست کنه...
مثلا میگفت من میدونستم اسرائیل توی نماز جمعه کاری نمیکنه... چون اسرائیل هیچ وقت شخصیت سیاسی ترور نکرده...
اسرائیل فقط شخصیت های نظامی و علمی و... ترور میکنه...
برای همین هم عراقچی با خاطر جمعی رفته لبنان... چون خودشون میدونن اسرائیل تو مرامش نیست شخصیت سیاسی بزنه
:)))

بهش گفتم: فلانی نمی تونی یه مدت بری یه جایی که اونجوری که دلت میخواد زندگی کنی؟!!
حس میکنم از زندگیت لذت نمیبری... و این لذت نبردن داره خرابت میکنه...
حس میکنم دیگه نمی تونی آدما رو اونجوری که باید دوست داشته باشی...
آستانه تحملت کم شده... تنفرت از همه چیز داره زیاد میشه...

و حرفهام رو تایید کرد...
و گفت سیستم خانوادگیم معیوبه... نمیذارن...

گاهی علت اینکه آدم به نظم ظاهری تعصب پیدا میکنن علتش همینه...
لذت نمیبرن به اندازه کافی...
و این قلب رو خراب میکنه...
و یکی از نشانه های آسیب قلب، بروز وسواس هست...
۱۸ مهر ۰۳ ، ۰۹:۲۷ میم مهاجر

یک جمله‌ای در باب نظم گفتین چند مدت پیش، با این مضمون که ما اگر خیلی به نظم خودساخته‌مون تعصب داشته باشیم، نظم الهی رو نمی‌فهمیم، عین جمله رو یادم نیست ولی چیزی شبیه این مضمون داشت. 

این حرف یک بخشی از زندگی من رو کن‌فیکون کرد، یک حجم زیادی از ناآرامی‌هام رو برطرف کرد و باعث شد ابتلائات رو، چه در فضای فردی و چه اجتماعی، خیلی پذیراتر و با رضایت بتونم درک کنم و باهاشون مواجه بشم. 

چیزی بود که من به گوشم هم نخورده بود یا درست متوجهش نبودم هیچ وقت و چقدر نجاتم داد. 

شاید یک عده از آدم‌های گرفتار نظم هم، فضای بزرگتر نظم الهی رو درک نکردن که گرفتار اون ذهنیت خودشون شدند، ایمان به چینش و اراده الهی آدم رو آروم می‌کنه و از چارچوب‌های خودش جدا می‌کنه، در شرایط عدم درک این فضا شاید فرد تکیه‌گاه مورد اعتمادی نداره و از نظم ذهنی سخت کنده میشه. 

پاسخ:
کاش میتونستم چیزی که شما دریافت کردید رو توی وبلاگ بیان کنم
شاید هم هر کسی خودش باید بهش برسه...

بعضیا فکر میکنن وقتی من از این مسئله حرف میزنم پس خودم رو اهل الهامات میدونم و دارم دیگرانی که اهلش نیست رو ملامت میکنم...
اما واقعیت این نیست...

منم آروزی اهل الهام شدن رو دارم... فقط اول باید واقعیت رو بپذیرم...

سلامٌ علیکم

این قسمت از حدیث عنوان هم زینت کلام شما:

قُلْتُ: یا شَرِیفُ! فَقَالَ: قُلْ: یا أَبَا عَبْدِ اللهِ!

قُلْتُ: یا أَبَا عَبْدِ اللهِ! مَا حَقِیقَةُ الْعُبُودِیةِ؟!

قَالَ: ثَلَاثَةُ أَشْیآءَ: أَنْ لَا یرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللهُ مِلْکاً، لِانَّ الْعَبِیدَ لَا یکونُ لَهُمْ مِلْک، یرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللهِ، یضَعُونَهُ حَیثُ أَمَرَهُمُ اللهُ بِهِ؛ وَ لَا یدَبِّرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرًا؛ وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ.

فَإذَا لَمْ یرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیهِ الإنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَى أَنْ ینْفِقَ فِیهِ؛ وَ إذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیهِ مَصَائِبُ الدُّنْیا؛ وَ إذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ، لَا یتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إلَى الْمِرَآءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ.

فَإذَا أَکرَمَ اللهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَةِ هَانَ عَلَیهِ الدُّنْیا، وَ إبْلِیسُ، وَ الْخَلْقُ. وَ لَا یطْلُبُ الدُّنْیا تَکاثُرا وَ تَفَاخُرًا، وَ لَا یطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزًّا وَ عُلُوًّا، وَ لَا یدَعُ أَیامَهُ بَاطِلًا.

فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَى. قَالَ اللهُ تَبَارَک وَ تَعَالَى:

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.

 

«گفتم: اى شریف! گفت: بگو: اى پدر بنده خدا (أبا عبد الله)!

گفتم: اى أبا عبد الله! حقیقت عبودیت کدام است؟

گفت: سه چیز است: اینکه بنده خدا براى خودش درباره آنچه را که خدا به وى سپرده است مِلکیتى نبیند؛ چرا که بندگان داراى مِلک نمى‌باشند، همه اموال را مال خدا مى‌بینند، و در آنجائى که خداوند ایشان را امر نموده است که بنهند، میگذارند؛ و اینکه بنده خدا براى خودش مصلحت اندیشى و تدبیر نکند؛ و تمام مشغولیاتش در آن منحصر شود که خداوند او را بدان امر نموده است و یا از آن نهى فرموده است.

بنابراین، اگر بنده خدا براى خودش مِلکیتى را در آنچه که خدا به او سپرده است نبیند، انفاق نمودن در آنچه خداوند تعالى بدان امر کرده است بر او آسان مى‌شود. و چون بنده خدا تدبیر امور خود را به مُدبّرش بسپارد، مصائب و مشکلات دنیا بر وى آسان میگردد. و زمانى که اشتغال ورزد به آنچه را که خداوند به وى امر کرده و نهى نموده است، دیگر فراغتى از آن دو امر نمى‌یابد تا مجال و فرصتى براى خودنمائى و فخریه نمودن با مردم پیدا نماید.

پس چون خداوند، بنده خود را به این سه چیز گرامى بدارد، دنیا و ابلیس و خلائق بر وى سهل و آسان میگردد؛ و دنبال دنیا به جهت زیاده اندوزى و فخریه و مباهات با مردم نمیرود، و آنچه را که از جاه و جلال و منصب و مال در دست مردم مى‌نگرد، آنها را به جهت عزّت و علوّ درجه خویشتن طلب نمى‌نماید، و روزهاى خود را به بطالت و بیهوده رها نمى‌کند.

و اینست اوّلین پلّه از نردبان تقوى. خداوند تبارک و تعالى میفرماید: آن سراى آخرت را ما قرار میدهیم براى کسانى که در زمین اراده بلندمنشى ندارند، و دنبال فَساد نمى‌گردند؛ و تمام مراتبِ پیروزى و سعادت در پایان کار، انحصاراً براى مردمان با تقوى است.»

پاسخ:
خیلی حدیث قشنگی هست
قبلا هم خوندم
کاش بتونیم به شکل هنرمندانه ای این احادیث رو بیان کنیم که حق مطلبش ادا بشه

و البته این دو بیت خواجه شیراز:

رندِ عالم‌سوز را با مصلحت‌بینی چه‌کار

کار مُلک است آن که تدبیر و تأمل بایدش

 

تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری‌ست

راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

پاسخ:
بله... زیباست

و آن غزل دیگر که می‌فرماید:

به جد و جهد چو کاری نمی‌رود از پیش

به کردگار رهاکرده به مصالح خویش

تا می‌رسد به آنجا که

بنوش باده که قَسّام صُنع قسمت کرد

در آفرینش از انواعِ نوشدارو نیش

۱۸ مهر ۰۳ ، ۱۴:۵۲ .. ــاوقــ ـــاتـــ ..

این هم نظریست و قابل احترام.

پاسخ:
ممنونم که قابل احترام بودنش رو اعلام کردید
:)))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی