ظهور قهرمانان جدید از دل جنگ
برادرم راننده ماشین سنگین هست...
مادرم باهاش تماس میگیره که این روزها سرویس نرو... خطر داره...
میگه: مامان اگه تمام راننده های سنگین بخوان از ترس این چیزا بمونن خونه هاشون، بعد یه هفته مایحتاج اصلی تون هم تو بازار گیر نمیاد... نمیشه... ما باید باشیم تو میدون!!!
باریک الله داداش...
بهت افتخار کردم...
( ایشون همونی هستن که عکس ممدرضا شا رو تو پروفایلاشون میذاشتن... و به رهبری عزیز هم فحاشی میکردن)
همسر در یک اقدامی عجیب، از من میخواد آخر هفته برگردم شمال، با تمام مدارکمون...
میپرسم چرا با مدارک؟!!
میگه: فعلا تا مدتی برنگردیم کاشان، ما که اینجا (شمال) خونه زندگی داریم!!!
با تعحب میگم: تو خودتی؟!! چرا همچین چیزی گفتی؟!!!
میگه: نیروگاه نزدیکت هست... میگن اگر اتفاقی بیفته خیلی خطرناکه...
با شوخی بهش میگم: تو همونی هستی که استاد تو عید غدیر بهت گفت: تو الگویی برای بچه های کلاس... همیشه تو رو براشون مثال میزنم... واقعا تو جهاد واقعی میکنی، بدون هیچ کمکی و آشنایی سه تا بچه آوردی و ...
میگه: خب مگه خطر نداره؟!! تو همیشه هر تقاضایی من میکنم، خیلی سخت میکنی همه چیز رو... اینقدر سخت نگیر... برگرد خدا بزرگه...
من خنده ام میگیره... میگم: پس شوهر سالم و ور دل خانواده اما بی برکت و بی خاصیت میخوای...
من تازه میخواستم بگم ما باید خودمون و بچه هامون رو با زندگی با شرایط جنگی وفق بدیم...
گفت: حالا تو مدارک رو با خودت بیار...
گفتم: میام دنبالتون، برتون میگردونم کاشان... سالها منتظر این روزها بودیم... حالا ول کنیم بریم گوشه ی امن؟!!
خداحافظی کردیم و یه ساعت بعد پیامش دادم:
ترسیدی؟
میگه آره
گفتم: ما باورمون اینه که مرگ و زندگی دست خداست...
در نهایت پذیرفت که نباید از جنگ فرار کنیم...
مادرم هم زنگ زد که چقدر با نیروگاه فاصله داری؟ :)))
گفتم: خیلی زیاده مامان...
میگه: مادر، من که نمیتونم بگم کار و زندگیتون رو ول کنید، هم تو هم برادرت رو سپردم به خدا...
خدا خودش حفظتون کنه... شما فقط مراقب باشید...
قاعدتا توی جنگ، هر اتفاقی ممکنه بیفته... همین امروز پدافند در دفع حمله صهیونیستا از نیروگاه، یه شهید هم داد، اما خوشبختانه به خیر گذشت...
تو شهرک صنعتی ما هم لاستیک آتیش زدن و دود سیاه بلند شد...
اتش نشانی اومد، دید چیزی نبوده فقط خواستن با ایجاد دود، رعب ایجاد کنن...
ما باید باور کنیم داریم یک پیچ بزرگی رو در تاریخ بشریت رد میکنیم...
شاید روزهای سخت تری هم بیاد...
توی این سختی ها، یکی یکی قهرمانهای ما خودنمایی خواهند کرد...
کسانی که تا دیروز شاید کسی فکرش رو نمیکرد که میتونن قهرمان باشن...
مثل همین خانم امامی...
این خاصیت جنگ هست...
یه ساعت پیش یه صدای انفجار هم توی شهر پیچید که الان توی کانال شهر کاشان خوندم:
سامانه پدافند سوم خرداد، یه پهپاد اسرائیلی رو زده و سرنگون کرده