دخترم دستشه
توی شیراز که خدمت میکردم (دو ماه) یه هم گروهانی داشتم کرد بود نمیدونم اهل کرمانشاه یا سنندج بود...
رابطه مون بد نبود... گاهی هم صحبت میشدیم
من نمیدونستم شیعه هست یا سنی، نمی پرسیدم...
یه روز خودش بهم گفت: من خودم سنی هستم ولی نماز آیت الله بهجت رو خیلی دوست دارم... خیلی حال معنوی عجیب غریبی داره...
بعد در ادامه صحبت هاش بهم گفت همسرم شیعه هست...
اصلا انگار آب یخ ریختن روم...
رابطه ام از اون دیالوگ ها به بعد با این جوان کرد خیلی متفاوت شد...
خیلی بیشتر هواش رو داشتم... خیلی بیشتر باهاش رفاقت میکردم...
اصلا هم سمت مسائل اختلافی شیعه سنی نمی رفتم...
بعد ها خیلی فکر کردم که چرا این جوان کرد رو اینقدر تحویل میگرفتم؟!!
دیدم حسم نسبت به ایشون اینجور بود که انگار داماد خانواده ی ما هست..
دیدید وقتی خانواده ها داماد میگیرن خیلی داماد رو تحویل میگیرن؟!
علتش رو هم غالبا میگن: دخترمون دستشه...
واقعا حسم این بود دخترمون دست این جوان کرد هست...
من خوب میشم یه روز...
دکترا گفتن :)))
چرا انقدر عجیب بوده این موضوع؟
من هم همسرم سنی مذهبه؛ این موضوع بین ما کُردها رایجه خیلی.