قصه ی مستاجری من
هر سال اواخر اردیبهشت و ماه خرداد و تیر برای من ماه جابجا شدن یا تمدید قرارداد بود و از وقتی هم فرزند دومم به دنیا اومد تا الان که فرزند سومم سه سالشه مشکل خانه پیدا کردن داشتیم به بهانه اینکه تعدادمون زیاده و ...
امسال اما فرق میکرد... دیگه استرس نداشتم... دیگه برام مهم نبود، چون باور کرده بودم اجاره نشینی من برای خدا مهمتره تا خود من...
تازه امسال پررو هم شده بودم برای خدا... میگفتم خداجان من حوصله ندارم زیاد بگردم دنبال خونه... ده دوازده ساله درگیر این داستانم، اذیت بشم ول میکنم برمیگردم شهرم...
دیگه برام مهم نبود خیلی چیزا... اینکه این صاحبخونه فعلی به شدت سختگیره و یه نقطه رو دیوارش باشه یا غرامت میگیره یا پول رهنت رو پس نمیده و کولی بازی درمیاره...
هیچی...
دیگه هیچی برام مهم نبود...
چون از اهمیت افتاده بود، انگار مشاعیرم بهتر کار میکرد...
انگتر به حس ها و وجدانم بیشتر توجه میکردم...
از بعد از تعطیلات نوروز به خانمم گفتم توی دیوار مورد مناسب دیدی بگو، امسال خونه عوض کنیم بهتره... اجاره ی اینجا خیییلی بالاست، امسالم حتما حداقل پنجاه درصد افزایش میده... واقعا ظلم به خودمونه چنین پولی بدیم به این آقا...
دیگه پیگیر نشدم تا دو هفته پیش خودش پیگیر شد و دومین موردی که اطلاعاتش رو بهم داد و تماس گرفتم، شد خونه جدید ما...
رهنش پنجاه درصد کمتر از فعلی
اجاره اش هم سی درصد کمتر از فعلی... تازه اگر با اینی که الان نشستم اگر قرار بود تمدید کنم باید حداقل دوبرابر خونه جدیدی که اجاره کردم پول میدادم برای اجاره اش...
به صاحب خونه جدید گفتم: سه تا بچه دارم، سروصدا دارن... ممکنه به دیوارها خط بندازن...
گفت: من خودم سه تا بچه دارم... بچه همینه سر و صدا داره... مشکلی ندارم...
دیوارای خونه خودم رو بیا ببین، با ماژیک خط میکشن رو دیوار...
بچه همینه... نگران نباش، بیا بشین...
صاحب خونه هم سن خودمه... مذهبی و خانواده شهید...
چقدر با حرفاش بهم امنیت خاطر داد...
ان شا الله خدا کمکم کنه، چکی که بهش دادم بابت پول پیش، بتونم پاس کنم...
نباید حتی برای خودمون و زن و بچه مون هم دایه دلسوزتر از مادر بشیم...
وقتی دایه دلسوزتر میشیم، فقط استرس هامون اضافه میشه و راه شنیدن ندای درونمون بسته میشه...
خدایا سعه ای بهمون بدید که به این سادگی ها آرامشون بهم نخوره...
آرامش که بهم میخوره دیگه خبری از الهامات نیست...
خبری از فالهما نیست...
خب الحمدلله
میدونین موضوع چیه به نظرم وقتی کاری رو خودمون بر عهده میگیریم و میخوایم خودمون با درایت و کیاست مون انجامش بدیم خیلی وقتها یه جوری از آب در میاد ولی وقتی میسپریم به کسی که باید بهش بسپریم اتفاقا اون بلده چطور همه چی و جفت و جور کنه!
بازم الحمدلله