در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

چهارشنبه, ۲۵ مهر ۱۴۰۳، ۰۵:۱۳ ب.ظ

بحران فلسفی من

یکی از تاجر های شرق آسیا که عالی فارسی صحبت میکنه چند وقت پیش پیشنهاد یه پروژه ای رو بهم داده بود... حدود 30 میلیون دستم رو میگرفت و هفت هشت روز هم وقتم رو میگرفت... و البته چون توی روز درگیر کارخونه بودم قطعا باید شب ها بیدار میموندم و انجام میدادم...

و من واقعا گذشتن از خواب نرمال شبانه ام مزاجم رو بهم میریزه...

حتی خیلی  به اون 30 میلیون نیاز داشتم... ولی اصلا انگیزه نداشتم برای انجامش... چون باید از خوابم میزدم...

سی میلیون بگیرم و یه هفته مثلا روزی سه ساعت بخوابم... توی تمایلات من ارزش نداشت...

 

از طرفی هم میتونست باب خوبی باشه برای شروع کار با یه شرق آسیایی...

از طرف دیگه خب واقعا 30 میلیون برای یک هفته کار خب مبلغ خوبیه...

ولی دلم راضی نمیشد...

هی فکر کردم چی میتونه ارزشش رو داشته باشه؟

تا لذتش بالاتر از لذت خواب نرمال شبانه ام (هفت ساعت) نباشه... انجامش نمیدم... 

اون زمان یه دلیل پیدا کردم که برام انگیزه ایجاد کرد و قبول کردم پروژه رو...

 

و اون دلیل هم دغدغه ی همسرم بوده بابت حل یکی از مشکلاتمون که اون 30 تومن میتونست برطرفش کنه... و ایشون خیلی خوشحال میشد... و خوشحالی واقعی ایشون یعنی انتشار شادی در خانه...

و این شادی قطعا تا عرش میرفت و ملائکه هم لبخند میزدن...

کلا شادی های واقعی خانواده، شادی مقدسی هست...



واقعا آدم به آخر هر چیزی فکر کنه، نتیجه اش این میشه که برای دنیا دویدن عقلانی نیست...

خب که چی؟...

 

موافقین ۹ مخالفین ۴ ۰۳/۰۷/۲۵
ن. .ا

نظرات  (۹)

عجب!

بااحترام من منفی زدم به این یادداشتتون. یک منفی بزرگ!

 

به نظرم وقتی شما برای نیاز خودت  و کار واجب خودت جایگاهی قائل نیستی، و میگی خواب شبانه م مهم تره، خب یه نظریه، هرچند باید دید اون مشکل و یک هفته خواب کدومش مهم تره، و قابل بحث و درکه ولی اینکه برای دغدغه همسر و فقط یک دغدغه که فقط خوشحال شه حتی حاضری یک هفته نخوابی و ازون کار واجب مهم تر بدونی واقعا برام قابل فهم نیست اونم از یک مرد!

 

ببخشید هی خواستم چیزی ننویسم، هی پاک کردم نوشتم ولی آخر گفتم جسارت کنم و نظرم رو ثبت کنم

بازم پوزش میخوام

پاسخ:
:)))
یعنی من مطالب با این محتواها که میخوام بنویسم فقط غصه ی شما رو میخورم
چون میدونم نمیتونید باهاش کنار بیایید و روی مختون هست

درسته تفاوت نظر داریم، اما حلال کن...
میدونم یکی از کسانی که خیلی ازش حرص میخورید منم...



ببینید اصلا بحث زن و مرد نیست...
خدا اینطوری خلق کرده... شادی توی خونه بیشتر توسط زن اون خونه منتشر میشه...

میبینید زنهایی که همیشه ناراضی هستن و درگیر آرزوی های وهمی شون هستن، خانه ی شادی ندارن؟
چون ساختار خودشون رو بهم زدن...

اصل حرف من اشتباه نیست...
شاید شما مشکلتون در مصداق شادی باشه...

اون مشکلی که خانمم بابتش دغدغه داشتن اتفاقا نفعش به تمام خانه میرسید...
اصلا مسئله ی شخصی ایشون نبود...
ولی خب من میگفتم اگر این یه هفته بی خوابی نکشم اون مشکل در سه ماه آینده هم حل میشه... حالا چه کاریه من یه هفته دیگه حلش کنم...

نمیدونم منظورم از مطلب مشخص بوده یا نه...

پای صحبت یه سری از جوونا نشسته بودم... داشتن از ویژگی مواد مخدر میگفتن...

یکی میگفت کوکائین ، مواد مخدر پولداراست...

یکی میگفت هروئین اعتیاد وحشت ناکی داره...

 

بعد رفتن سر اینکه لذت اینا چجوریه...

یکی به نقل از یک معتاد میگفت لذت هروئین چندین برابر تمام لذت هاست و ...

 

و من به فکر فرو رفتم که آدمها آخرش دوست د ارن به سمت لذت ها برن...

حالا عاقل، دوست نداره درگیر لذت های وهمی بشه...

 

لذت های حقیقی چیا هستن؟

با چه ادراکی به سمت دریافت لذتها باید بریم؟

آیا لطافت ادراک ما در فهم اونها تاثیری داره؟

پاسخ:
مثلا برای منی که مستاجرم خانه دار شدن یه لذتی داره...
خب عقل میگه لذتش چقدره؟
بعد از دو روز عادی میشه یا نه؟
خب چرا اینقدر در آرزوش بمونی؟

چرا باید قلبت رو اشغال کنه؟
وقتی اینجوری بهش فکر کنیم خیلی از آرزوهای ما بی معنی میشن...
زده به سرم... میدونم

راستش با مثالتون از کوکائین و مستاجری کمی مطلب باز شد

اتفاقا دقیقا مساله منم همینجاست

مجبورم در قالب یک مثال عرض کنم

 

مثلا من نوعی مستاجرم، ماه دیگه صاحب خونه تمدید میکنه منم باید یکی دوساله جمع کنم تا بتونم خونه بخرم، قاعدتا داشتن خونه اولویت اول منه، ولی یهو همسر من خیلی دلش یه نیم ست طلا میخواد که کلی ذوق کنه و به قول شما فضای اون خونه شاد بشه ولی من باید رهن خونه قرارداد جدیدم که ماه بعدی باید اضافه کنم رو خرج شاد شدن زنم کنم به نظرم کار درستی انجام ندادم.

 

اون زنه، شما هرررر کاری کنی دقیقا همون حس خونه خریدن رو بعد از مدتی پیدا میکنه و واسش عادی میشه ولی شما رو از برنامه اصلی زندگی تون که خونه خریدن عقب انداخته ....

 

چیزی که شما با یک هفته کم خوابی سه ماه جلو میندازه رو خرج یه شادی عادی شونده عیال کنین خب خیلی به نظر من درست نباید باشه 

 

ببینین من دارم با داده های که شما دادین قضاوت میکنما قطعا مسائل دیکه ای هم هست که من ندونم و شما بالاخره زندگیتونه ولی ازونجا که مسائل کلی منظور نظر شماست منم کلی عرض کردم.

 

یاد یه جریان خواستگاری خودم افتادم، برادر دختر خانم گفت میخواد اول منو ببینه، با اینکه من اساسا آدم مغروری هستم تو برخوردم با دخترها ولی برای پدر و برادر دختر خیلی جایگاه قائلم و به نظرم باید نظر اونها تامین بشه حتما ... القصه قرار گذاشتیم بریم بیرون، اتفاقا یه هتل دعوت کرد منم رفتم، کلی حرف زدیم تا به اینجا برسیم 

به من گفت اگه خانمت یه روز وسط کار زنگ بزنه بگه دلم برات تنگ شده بیا خونه ، شما چی کار میکنی، گفتم شما چیکار میکنی، گفت من سریع میرم خونه و ابراز احساسات میکنم میدونین من جواب به برادر دختره چی دادم؟؟

گفتم من اخلاقم زنونه نیست و  مردونه است، نمیرم و بهش میگم الان کار دارم و عصری برگشتم میام ببینم چی میگی، حالا قطع کن خدافظ!

 

راستش اصلا برام قابل قبول نیست مردی خودش رو صرفا در مقام خدمت و نوکری به زن بدونه و اون مردانگی و صلابت رو فدای تامین نظر زنی قرار بده که اصولا در اوهام زنانه هستن و درکی از واقعیت های زندگی به اون شکل ک یه مرد داره ندارن

 

ببخشید برادر عزیزم

واقعا قصد جسارت ندارم، خیلی سعی میکنم تو مباحث مناقشه آمیز ورود نکنما ولی نشد دیگه شرمندتونم

پاسخ:
من از نظر چالشی شما اصلا ناراحت نمیشم... چون سوال پیش میاد و باید جواب داد...
اما خب در کل خیلی غم انگیزه که ذهن ها در مورد زن و مرد در وادی هایی هست که اصلا نمیشه بحث حقیقی کرد...

مثالهاتون برای زندگی من خیلی کاریکاتوری به نظر میرسه...
مثلا وسط برنامه ریزی خرید خونه بریم نیم ست بخریم... در حالی که همسر من هر چی طلا داشتن خودشون خرج همین زندگی ما کردن در حالی که واقعا هم طلا دوست دارن اما هیچ وقت اولویت های زندگیمون رو فدای مسائل اینچنینی نکردن...
و خود این مسئله موجب میشه که من بیشتر به فکر طلا داشتن ایشون باشم تا خود ایشون...

تعارف که نداریم...
در مورد اینکه چون اون شادی عادی میشه پس شاد کردنه اهمیتی نداره هم استدلالتون درست نیست...
اتفاقا برعکسه...
اما اگر فرمایش شما هم درست باشه بازم دلیل نمیشه شاد کردن زن بی اهمیت بشه و هیچ منافاتی با صلابت مرد نداره...
اتفاقا توی بحث مرد به این موضوع صلابت خواهم رسید... و یکی از مصادیق صلابت مرد، مدیریت کلان مرد هست...
و در مسئله ی مدیریت کلان، جدای از تدبیر مرد، سعه صدر مرد عمیقا در اقتدار و صلابت مرد موثر هست...

و مثال بارزم برای این مسئله آقای خامنه ای هستن...
سعه صدر ایشون و تفکر باز مدیریتی ایشون موجب میشه از منتها الیه چپ تا منتها الیه راست و از انقلابی دو آتیشه تا پفیوز غرب گرا همه دور ایشون میتونن باهاشون تعامل برقرار کنن...
البته در عین سعه صدر داشتن، صراحت هم دارن... شجاعت هم دارن...
لذا هم سید حسن خمینی که بیشتر با دار و دسته ی ممد خاتمی و حسن روحانی حشر و نشر داره دوستش داره...
هم لاریجانی ها و هم پزشکیان و هم جلیلی و هم قالیباف...
در حالی که اینها خیلی جاها با هم اختلاف نظر جدی دارن...

اگر دغدغه تون اقتدار و صلابت مرد هست، در مورد اون مفصل حرف خواهیم زد...

مثالهاتون مثل همون قصه ی من دلم برات تنگ شده الان بیا خونه هم برای من نامانوسه...
یعنی برای زندگی من واقعا مثالی کاریکاتوری محسوب میشه...
یعنی هم خانمم خیلی رشدیافته تر از این حرفاست... هم من در مواجهه با همچین موردی واکنش خودم رو دارم... و قطعا انتخابم رفتن به خانه نیست...

ولی توصیه میکنم شادی زن رو عادی نگیرید... عادی شونده ندونید...
جدای از بحث های زنونه مردونه نگاش کنید...

وقتی میگم زنونه مردونه اش نکنید مثل این میمونه که ایام انتخابات باشه و بگیم در دام جو های رسانی اصولگرا و اصلاح طلب نیفتید... به منافع کشور و انقلاب فکر کنید و درست تصمیم بگیرید...
خیلی اوقات حس میکنم زاویه نگاه شما در داستان زن و مرد ، شبیه اصولگرا و اصلاح طلبی در نگاه سیاسی هست...


در راستای تکمیل و توضیح مطلب بالا یه گفتگو ( دیالوگ) تو فیلم سینمایی بادیگارد هست که خیلی میپسندم

 

 پرویز پرستویی به خواستگار دخترش وقتی که میخواست به خاطر تامین نظر دخترش از حفاظت بره بیرون میگه، من دختر به کسی که شغلشو بازیچه زن ش بکنه نمیدم.

 

نباید شان و جایگاه مردانه رو خفیف کرد، اینجوری نهاد خانواده سست و خفیف خواهد شد و فرهنگ مخرب و ویرانگر و متوهمانه زن سالارانه که در ابعاد مختلف این جامعه و حکومت و محاکم قضایی غالبه رو نباید تقویت کرد.

پاسخ:
ولی دمت گرم که اگر منفی دادی، نظرت رو هم اعلام کردی...
وقتی کسی منفی میده و میره تو افق محو میشه پیامی که من ازش دریافت میکنم پیام منطق محور و گفتگو محور نیست...

پیامش نهایتا اینه:
با تفکرت حال نکردم... برو گمشو

دقیقا این پیام رو داره...
چون اگر با تفکرم حال نکردی، خب بیا به چالش بکش...
اما وقتی چیزی نمیگی دقیقا یعنی " برو گمشو با اون افکارت"

لذا به نظر من منفی های بدون نظر، گفتگو محور نیست...
۲۵ مهر ۰۳ ، ۲۱:۱۰ .. ــاوقــ ـــاتـــ ..

اصل : تا زمانی که برای خودت و خوشحالی و لذت خودت تلاش نکنی ، نمی تونی به لذت و شادی دیگری فکر کنی چه برسه به اینکه عمل کنی.

تبصره : ولی باز هم کار خیلی خوبی کردی که برای شادی همسرت تلاش می کنی.

پاسخ:
حتی اگه خودم هم لذت نبرم کار خوبی میکنم برای شادی همسرم تلاش میکنم؟!!!
۲۶ مهر ۰۳ ، ۱۰:۰۷ .. ــاوقــ ـــاتـــ ..

مگه از خوشحالی همسرت لذت نمی بری ؟!!

پاسخ:
اخه یه اصل گفتی
بعد تبصره زدی
حس کردم اصل و تبصره ات با هم تناقض دارن
از این باب پرسیدم
والا من که توضیح کافی تو مطلبم دادم نسبتم با کاری که انجام دادم چیه

جسارتا دوتا نکته دارم

اول اینکه من هیچ وقت جسارت نمیکنم در رابطه با خانواده شما اصلا نظری بدم، و اگر چیزی گفتم از باب این بوده که نظریه و اعتقاد شما رو به چالش بکشم نه مصداق شخصیتون رو 

 

اقلا برداشت من از این مطلب این بود، ببینین درسته یا غلط

شما میفرمایید برای راحتی خودتون و عدم اختلال خواب حاضرید یک هفته سختی نکشید در مقابلش سه ماه بعدا تلاش مضاعف کنین و ارتباطات بسیار مفید کاریتون رو فدای راحتی خودتون برای یک هفته کردید، اگر اینه من مشکلی ندارم باهاش هر چند به لحاظ تدبیر کاری درست ش نمیدونم ولی باز ازینکه به بدن و خودتون اهمیت بیشتری دادید باز قابل قبوله ولی شما میفرمایید همه اینا فدای شادی درون خونه ی خانم خونه، درسته؟؟؟

 

میخوام این مثال من رو جواب بدید لطفا

 

مثلا یه آقایی برای رهن خونه ش که داره تمدید میشه داره پول جمع میکنه، یهو خانمش میگه میخوام مبل های خونه رو عوض کنم واسه روحیه و شادیم خیلی ضروریه اون مرد هم بدونه خانم ش خیلی خوشحال و شاد میشه حالا با استدلال شما اون مرد باید خودش رو سرویس کنه و چند برابر کار کنه تا رهن رو آماده کنه و مبل برای زن ش بخره؟؟؟

 

برداشت من از مطلب شما این بود

 

و عرض بنده اینه این حجم از رو دادن، بیجا بها دادن، توجه و سرویس و نوکری و در خدمت زن بودن بیشتر شبیه خفت و خواری میمونه تا صلابت و مردانگی .... این مدلی از زمین به آسمون باریدن واقعا فاجعه است و این نوع مردها مردانگی رو لکه دار میکنن، زن های متوهم رو گستاخ و طلب کار و این فاجعه آیه که همین الانم داره اتفاق میافته و شرم آوره ...

 

الان من همکار دارم خانمش ازون سر شهر زنگ میزنه میره دنبالش، میبرتش میارتش...

در حالی که خانمش نه فلجه، نه عقب افتاده است و خیلی سالمه و حاضر نیست جتی رانندگی کنه و یا با مترو و اتوبوس جابه جا بشه... یا هر کاری میکنه زنش راحت و خوشحال باشه، واقعا این ننگ رو من هر وقت میبینم شرمنده جامعه انسانی و تمام خلقت میشم

یا دوستی دارم بدون اجازه زن ش آب نمیخوره و ....

مصداق خیلی دارم که طرف زن ش تعیین تکلیف کننده است، و خودش تابع و نوکره و این فاجعه است

 

بازم عذر میخوام زیاده گویی کردم

حلال کنین

پاسخ:
خب من با توجه به مثالتون جواب میدم، نه مطلب و محتوای خودم
ضرورتی نداره مرد بیش از وسع و توان مالی و مصلحت های زندگیش برای زن هزینه کنه، و اگر زنی چنین چیزی رو به مرد تحمیل کنه خیر نخواهد دید.
و اگر مردی شب و روزش رو بذاره تا فقط زنش راضی باشه در حالی که خودش هیچی از زندگیش بابت این فشارها نفهمه، بازم دچار مشکلات شخصیتی هست...

این توی بحث تامین مالی
چون زن موقع بله گفتن به مرد وضع درآمدیش رو دیده، و بله گفته...
یعنی حجت بر خودش تموم شده...
مگر اینکه نرد اهل کار نباشه، تامین خانواده براش مهم نباشه که خب یه اختلال هست و غالبا این موارد کم پیش میاد و نمیشه تعمیم داد

این جواب مثال شما بود
اما محتوای مطلب من زمین تا آسمون با مثال شما فرق داره
۲۶ مهر ۰۳ ، ۱۳:۰۶ نـــرگــــس ⠀

سوال: بعد از چندین سال زندگی مشترک، چه کاری می‌تونه به همسرمون ثابت کنه که عشق‌مون هنوز مثل روزهای اولِ آشنایی و نامزدی، برّنده و سوزان هست؟ 

جوابِ من: همین‌ کارها...

همین زدن از خواب، استراحت، گذشتن از راحتی و امیال خودت به خاطر همسرت...

 

 

من اگر می‌تونستم از ۸ساعت خوابم بزنم خیلی خوب میشد. شاید خیلی کارها می‌تونستم بکنم. اما نمی‌تونم :(

پاسخ:
توی روزایی که بحث لبنان داغ بود بعضی از آدمایی که همیشه با مسیر انقلاب مشکل داشتن میگفتن حزب الله خود لبنان رو هم بیچاره کرده...
و امروز لبنان داره تاوان پدیده ای به نام حزب الله رو میده

من به اون افراد این طوری جواب میدادم:
چرا دولت و مردم لبنان حزب الله رو چند دهه تحمل کردن؟
خب میتونستن نپذیرنشون... چرا پذیرفتنشون؟

جواب میدادن نفوذ و لابی های سیاسی و پول...

گفتم پول امریکایی ها و تطمیع امریکایی ها و اسرائیلی ها بیشتر بود یا حزب الله؟
چرا کشوری به این مهمی توسط اسرائیلی ها تطمیع نشد؟

و دیگه حرفی نداشتن...
گفتم حزب الله کاملا در راستای منافع ملی لبنانی ها عمل کرده، برای همین محبوبیت داشته سید حسن در لبنان...
هم در بین مسیحیان و هم در بین سنی ها...

و احتمالا با اون دسته از ایرانی هایی که میگن حزب الله پول و امکانات ما رو میبرده هم باید بگیم حزب الله داشته برای ما جنگ نیابتی میکرده...

چرا با این ادبیات صحبت کردم؟
چون مردم اولین زبانی رو که خوب متوجه میشن، زبان نفع و ضرر هست...

حالا وقتی صحبت از شادی زن در خانه میکنم میتونم این منطق رو ارائه بدم:
زن شاداب در خانه، به نفع خانه و خانواده هست...
به نفع مرد هست
برای همین اگر زنی یا با افکار اشتباه خودش یا با رفتار غلط مرد، داره شادابی خودش رو از دست میده، این دودش توی چشم تمام خانواده میره...

همونطور که قوام بودن مرد و فصل الخطاب بودن مرد در خانه به نفع خانواده هست
طوری که وقتی همسرم و خواهرم توی کلاسی که با استادشون داشتن اون خانمِ الستاد با اونکه آدم پر مطالعه و با سوادی هم هست میگفتن حتی اگر زن در مقابل شوهرش، عاقلتر هم بود، با جوری تدبیر کنید که مرد قوام بودن و فصل الخطاب بودنش بهم نخوره...
چون این به ضرر خودِ زن هم هست...

در خانه در مورد زن هم همینه، زن باید حس محبوب بودن داشته باشه...
محبوب بودن زن خانه به نفع بچه هاست... به نفع مرد هست
و به نفع خود زن هست...


حالا اگر بنا باشه یه مقداری از این منطق فراتر بریم کافیه این بحث رو مطرح کنیم که محبوب بودن زن در خانه و قوام بودن مرد در خانه نباید مصنوعی باشه... باید طبیعی باشه... باید واقعی باشه...
اینجا باور کنید جز با خودسازی دو طرف جز با انکسار درونی دو طرف این اتفاقها رقم نمیخوره...
و اینجا واقعا مسئله تقرب و خدا مطرح میشه...

نوشتم که بقیه بزرگواران هم روی حرفم فکر کنن
 

۲۶ مهر ۰۳ ، ۱۷:۳۰ پلڪــــ شیشـہ اے

سلام علیکم. وقت شما بخیر

ما خانما از این فاصله با خوندن متن هم یه آخیش اومد ته دلمون. 

در طول زندگی مشترک خیلی وقتا اگر این انگیزه هه نباشه، نسبت به همسر و بچه، آدم دیگه زورش و جونش نمیرسه به ادامه دادن. 

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی