در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۴۰۴، ۰۹:۰۱ ق.ظ

در دو قدمی اما غافل...

بازنشسته شده بود و برای تسویه حسابش اومده بود پیش من...

توی این مدت ۱۲ الی ۱۳ سالی که اینجا بودم، ایشون نگهبان مون بودن...

مردی بسیار خوش قلب و مهربان...

ساختمانی که ایشون نگهبان بودن، کمتر از اونجا رد میشدم، ولی هر بار گذرم به ایشون می افتاد، خیلی با من گرم می‌گرفت و با اسم کوچیکه هم گاهی صدام میکرد...

دیروز که داشتن بابت حسابش باهاش حرف میزدم یکی اومد و به شوخی بهش گفت: فکر کنم خیلی ن. .ا رو دوست داری هااا ( چون تو حساب و کتاب خیلی خشکم غالبا تو این زمینه روی قولم حساب میکنن اما به خاطر عدم انعطافم از من خوششون نمیاد، اون اون دوست در واقع داشت تیکه مینداخت)

اون نگهبان گفت:

ایشون بچه ی خطه ای هستن که آیت الله جوادی آملی و علامه حسن زاده آملی اهل اونجان، و من چون اونها رو خیلی دوست دارم، همیشه ن. .ا رو به خاطر اونها دوست داشتم...

من با تعجب نگاش کردم و گفتم:

کتابی هم ازشون میخونی؟!!

گفت: بله آقا ن. .ا (اسم کوچیکم رو گفت)

گفتم از کی تا حالا میخونی؟

گفت: الهی نامه و دفتر دل رو از خیلی سال پیش باهاش مانوس بودم... اما یک سالی هست که معرفت نفسشون رو میخونم... غوغاست!!!!

گفتم: پیش کسی میخونی یا خودت!!!

گفت: با شرح استاد فلانی... هم مکتوبات و هم سخنرانی ها رو...


با خودم گفتم این همه سال احدی رو پیدا نکردی دو کلام در مورد چیزهایی که میخونی و لذتهایی که میبردی و چیزایی که می‌فهمیدی با کسی صحبت کنی...

در حالی که آدم به این باصفایی در دو قدمی ات آن بود...


ولی خب!!!

دنیا برام جور دیگه ای تفسیر شد و دیگه توقع هم صحبتی ندارم...

دلم تنگ که میشه... چیزایی رو طلب میکنم و وجه ام رو به سویی میگیرم که وادی اش رو خیلی دوست دارم...

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۴/۰۳/۰۹
ن. .ا

نظرات  (۵)

سلام برادر 

خب خدا خیرتون بده کامل معرفی کنید دیگه 

معرفت نفس با شرح کی؟ 

ساده و روون باشه لطفا ...برای کودک نوپای درونم میخوام

پاسخ:
سلام
روزتون بخیر
شرح آقای صمدی آملی رو گوش میدادن...

چه نگهبان اهل دلی ...

 

آفرین

چرا باید پیش کسی بخونن؟؟ وابستگی به استاد فکر نمیکنین ی جاهایی دست و پا رو ببنده!؟

پاسخ:
وابستگی به استاد در مرامنامه شیعه نیست
و در مرامنامه هیچ مکتب عقلانی ای نیست
تمام مسئله سر اخذ و رد کردن هست...
اینکه انسانی کشکی چیزی رو اخذ نکنه و کشکی هم رد نکنه از شروط اعتدال هست

یه جایی پیش یه استادی راجع به یکی از آیات قرآن حرف زدم، با تعجب گفت تو اینو از کدوم کدام خوندی و استخراج کردی!

من با تعجب خیلی بیشتر گفتم هیچ کتابی، خودم با خوندن اون آیه همچین سوالی به ذهنم رسید.

 

جالب بود استاد کلی از من تعریف کرد که چه ذهن فلان و بهمانی داری، ولی من تنها دلیلی اون یافته و دریافت رو در ابن دیدم که خیلی بکر وارد شده بودم بدون چارچوب و خط کش های مرسوم و قیود مشهور ...

 

نمیخوام بگم این روش تو درک روش کامل و جامعیه ولی برای من عموما کار کرده به خصوص تو معارف انسانی ...

و اصلا نمیخوام روش شما رو که همیشه از استاد یاد میکنین نقد کنم ولی من ذاتا نمیتونم با یه استاد خودم رو محدود کنم 

پاسخ:
استاد، الزاما شخص نیست
اصل مسیر درسته و خب اکثرا هم بدون دیدن شخصی به نام استاد میتونن اون مسیر درست رو برن...
با شخصی به نام استاد بودن، محدود شدن به اون شخص نیست...
راه مهمه... چه با شخصی به نام استاد، چه بی شخص...

درباره گفتگوتون با آقای این جانب، جا داره حدیث امام سجاد رو مرور کنیم که فرمودن هلک من لیس له حکیم یرشده. هلاک میشه کسی که حکیمی نداشته باشه که ارشادش کنه.

امام معصوم نفرمودن برید کتاب بخونید کافیه

یا سخنرانی گوش بدید، کافیه، فرمودن حکیمی باید باشه... وگرنه هلاک میشیم

پاسخ:
سلام
خیلی خوشحال شدم که اینجا و با این مضمون پیام گذاشتید
چند باری نظرات شما رو در مورد استاد جاهای دیگه خونده بودم و البته که حرفهای درستی بود، مثل همین نظری که الان گذاشتید
اما دوست داشتم با شما در مورد یک وجه دیگه از موضوع استاد صحبت کنم.
اکثر مردم اجتماع براشون میسر نیست دسترسی به یک انسانی داشته باشن که از اولیا الله باشه
ما وقتی با مردم اجتماع صحبت میکنیم معقولش اینه که از راه صحبت کنیم
چون غایت هدف اون استاد الهی هم اینه که شاگردانش با اون راه اتحاد وجودی پیدا کنن

بزرگترین دستاورد یک استاد اینه که شاگردی در مسیر حق، به استقلال برسه...
ما در عرصه ی اجتماع و در این زمانه، باید موضوع استقلال رو برجسته کنیم و هر مفهوم و روشی رو تحت این عنوان باز کنیم
در مکتب شیعه شاگرد میتونه فراتر از استاد بره
چه وقتی این اتفاق می افته؟
وقتی حقیقتا مستقل شده باشه...
منتها باید دقت کرد که استقلال به معنای تقابل و دوئیت نیست...
بلکه چون هر انسانی یک شخص و تشخص هست، باید از کانال وجودی خودش و بر اساس تشخص خودش رشد کنه...
این مستلزم اینه که خودش به کوچه پس کوچه های درون خودش آگاه بشه... و حتی استاد هم این کمک رو میکنه...
ولی در کنار مزایای زیاد استاد، باید مراقب تهدیدهاش هم بود
یکیش اینه که اگر خودآگاهی و هشیاری نداشته باشیم، متوجه موضوع استقلال نمیشیم
و اساسا هم اساتید بزرگ اون بزنگاهها رو به جزئیات نمیگن، اما غالبا کلی میگن، چون این ادب الهی هست
و تهدید دیگه در کنار استاد بودن، کفران استاد هست، که خودش اثرات تکوینی داره...

منتها استاد اونقدر نور و انرژی مثبت داره، آدم حس میکنه در کنار ایشون در بهشت هست، اما نباید این حس و این فضا رهزن بشه...
باید دید خروجی استقلال چگونه به دست میاد
که من در جواب آقای جانب گفتم، اخذ کردن و رد کردن درست، هنره
علامه حسن زاده همیشه میفرمودن: رد کردن حرف عوام خیلی راحته
اما فهمیدنش هنره...
حالا چگونه میشه درست اخذ کرد و درست رد کرد؟!!
اینجا آغاز گفتگو هست...

سلام علیکم

ان شاءالله سرفرصت پیام میگذارم. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی