در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

پنجشنبه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۱، ۰۷:۵۰ ق.ظ

درک متقابل

درک متقابل مقوله ی عجیبی هست

کسی واقعا بخواد بهش ملتزم بشه حال و روز عجیبی پیدا میکنه... و غالبا  اکثر مومنین توفیق درک متقابل کامل رو پیدا نمیکنن... غیر مومنین که کلا هیچی...

درک متقابل اونجوری که حقش هست، فقط اولیای الهی از پسش برمیان...

در تعامل با یک شخص، وقتی هدف شنیدن طرف مقابل باشه، گام اول و مهم درک طرف مقابل هست... و اگر علاوه بر شنیدن طرف مقابل بنا باشه گفتگو هم برقرار بشه، اون درک طرف مقابل باید در رفتار ما هم نمود پیدا کنه...

یعنی طرف مقابل باید ببینه که درک شده...

در این صورت میتونید بخشی یا تمام قلبش رو هم بیارید پای گفتگو...

چقدر اهل درک متقابل هستیم؟!!

یکی از جایگاههایی که خدا درک مقابل رو به سعه وجودی شخص هبه میکنه، جایگاه ولایت هست...

یه نگاه به رابطه والدین با فرزندان بندازید...

دو فرزند کاملا متفاوت... اما والدین سعی میکنن هر دو فرزند رو درک کنن و بشنون...

اگر مرد در خانواده جایگاه ولایت داره... باید روی درک جنس زن کار کنه و حساس باشه...

ولایت در مسائل اجتماعی هم همینه... جوری که خیلی اوقات زیر مجموعه های ولایت در مقابل ولی خدا دچار ترک ادب میشن...

مثلا احتمال داره نظرشون رو به ولایت تحمیل کنن...

در باب مسائل اجتماعی ولایت مجالی دیگه میطله تا مفصل تر صحبت کنیم...

اما جدای از مسئله ولایت... چقدر اهل درک کردن طرف مقابلمون هستیم؟!

اگر نباشیم ولایت مداران خوبی هم نمیشیم...

از ما گفتن...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱/۱۱/۱۳
ن. .ا

نظرات  (۲)

۱۳ بهمن ۰۱ ، ۱۴:۱۳ شاگرد بنّا

سلام علیکم

تازه به جا آوردمتون برادر :)

از فرمایشتون در وبلاگ برادرمون؛ سرباز طلبه :)

ان شاءالله این جابجایی زمینه ی تجلّی و وَاصطنعتک لنفسی براتون باشه و بعد بیاید دست ما شیفتگان سامری رو بگیرید.

پاسخ:
سلام بر مرد آفتاب
حتما هم از بردن نام فلسفه و وجود و این داستانا شناختید منو... :)

که دست شیفتگان سامری رو بگیرم هان؟!!

دعا کنید برام... رجب امسال فهمیدم خیلی مزاجم رو بهم میزدم و خدا حدود 10 سال هر چی بهم پیام میداد نمیگرفتم...
منیت هست که فهم و تشخیص رو میاره پائین دیگه...

داغون داغونم رفیق...

راستی
پدر من بنا بودن...
اون علی علی که میگید منو یاد تابستونهایی میندازه که همراه پدر میرفتم زیر دستش سر کار...
وقتی باید آجر رو مینداختم بالا... میگفتن علی علی...
منم مینداختم...
حس خوبی داشت




اهان این مطلب را گفتید

برای درک متقابل یک معتاد چطوره که یه چشمه از اعتیادهای خودمون بهش اعتراف کنیم؟

راستش من این کار رو کردم و الان نگران اینم که اون جوون بگه

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک

عاقبت بزرگترهامون هم همین خواهد بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی