چقدر ادبیات این نظرتون، با ادبیات نظر خصوصی تون متفاوت بوده؟!!!
کاش همون ادبیاتی که در خصوصی داشتید (شاکی و عصبانی و ناراحت) اینجا هم با همون ادبیات می نوشتین...
بنا نداشتم نه به این نظر شما و نه به نظر خانم شرقی جواب بدم
اما نظر خصوصی شما موجب شد چند خطی بنویسم براتون:
زمانی که من این مطلب رو نوشتم اینجا نهایتا 6 یا 7 دنبال کننده داشت که دنبال کننده فعالش به 4 نفر نمی رسید
همین خانم شرقی هم من بهشون آدرس اینجا رو ندادم...
من به وبلاگ یه آقا آدرس دادم و بعدا فهمیدم ایشون مدیر اون وبلاگن...
حتی اوایل پیامهای ایشون رو به هوای اینکه یه آقا هستن جواب میدادم تا اینکه نمیدونم چجوری شد فهمیدم...
وقتی فهمیدم دیگه مرامم اجازه نمیداد بگم اینجا رو نخونن... یه مقداری فیلتر های خودم رو در نوشتن بیشتر کردم...
غرض اینکه این وبلاگ در اون زمان عمومیت نداشته و تعداد معدودی میخوندنش... و بیشتر بنا بود وبلاگی مردونه باشه...
در مخالفت با رویه ی شما خب من با خود شما هم کم چالش نداشتم...
یادمه گاهی بحث هایی هم داشتیم...
چه ضرورتی داشته با همین ادبیات اون زمان با شما مخالفت میکردم؟
این یه ادبیات مردونه ی کوچه بازاری بوده...
همین...
بله قطعا در شان شما نیست این ادبیات...
شما خانم محترمه ای هستین... و این ادبیات کوچه بازاری و یا به اصطلاح دقیق تر چاله میدونی، در شان شما نیست
اما خب من مدلم کوچه بازاری تر و چاله میدونی تر هست و گاهی با رفقام با همین ادبیات حرف میزنم...
اینجا هم خصوصی بوده و من به خودم اجازه میدادم راحت تر باشم... اون زمان هم چند تا آقا بیشتر آدرس نداشتن که اونها هم غالبا سر نمیزدن...
در هر صورت بابت ادبیات کلامم عذرخواهی میکنم... حق میدم که نبخشید...
و اگر احتمال میدادم یه روزی یکی بره آرشیوم رو زیر و رو کنه و اینو بخونه حتما عدم نمایش میزدم... منتها وقتی عمومیش کردم مخفیش کردم اما حذف نکرده بودم از صفحه وبلاگ...
اما در مورد اصل مطلبم:
با کمال احترام برای شما
با شما مخالفم و معتقدم روال و رویه ی شما هر چقدر هم که تخصصی باشه... یک جریان زنده نیست...
و دردی رو درمان نمیکنه... حتی درد یک شخص رو...
درد اجتماع که دیگه بحثش جداست...
ان شا الله که من بر خطا باشم
اینکه در خصوصی فرمودید شاگردی اساتید بنامی رو کردید... خب بهتر از من میدونید حتی اگر من مستقیم هم شاگرد علامه حسن زاده بوده باشم بازم چیزی رو اثبات نمی کنه...
استاد دیدن یعنی راه استاد را فهم کردن... طریق استاد رو ذوق کردن و بر اون طریق مستقیم شدن...
نمیدونم شاید چون خودم هیچ وقت شاگرد خوبی نبودم و هیچ وقت ادعای اینو نداشتم که شاگرد با واسطه ی این بزرگوارانم... فکر میکنم همه مثل خودم هستن...
در هر صورت بنظرم نیازی نیست حتما حضوری کسی رو ببینیم تا بتونیم در موردش درست فکر کنیم...
چه حضوری چه مجازی، قضاوت انسان هم میتونه درست باشه و هم میتونه اشتباه باشه...
گاهی بعضی از نشانه هاست که برای آدم مهم میشه...
معروفه کاشونیا کمی ترسو هستند
خودشون اینطوری ترویج می کنن
میگن کاشونیه میاد تهران یه لاتی به پستش می خوره لختش می کنه...اینم گذشت می کنه
وقتی برمیگرده کاشون میره روی پشت بوم خونه اش طرف دماوند وای میسه یه عالمه فحش به اون لات ه میده
ظاهرا شما که کشتی گیر و نترس هستین هم کمال همنشین درتون اثر کرده
اگر در مورد وبلاگی که ازش صحبت می کنین، مطمئنین.... رودررو تر خیلی خیلی رودررو تر و پر گرد و خاک تر برخورد کنین
حداقل توی وبلاگ بزرگترتون این رو که اینجا نوشتین بزنین
نباید که آدم لات کوچه خلوت باشه که...
اگرم این کار انرژی زیادی لازم داره که یا ندارین یا لزومی در صرفش نمی بینین
کلا ننویسین اینی که نوشتین رو....
ادعایی که وبلاگی باشه و تائیدی که توی کامنت باشه و تکذیبی که روی پشت بوم خونه خودت باشه
سه تاش شبیه دعوا کردن و دوستی کردن توی خوابه!
ولی خوشحالم تصادفی این پست رو دیدم!!!!