در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

جمعه, ۸ دی ۱۴۰۲، ۰۷:۱۵ ب.ظ

از خوبی های تو_ ۳

شنیدید که میگن ما هم اگر معصوم بودیم گناه نمیکردیم؟!!

همیشه وقتی اینو میگن یاد این این فرمایش آقا رسول الله می افتم که فرمودن: هیچ پیغمبری به اندازه ی من اذیت نشد. بعد تصور میکنم رنج هایی که حضرت نوح کشیدن و دیگر انبیا... و اینکه هیچ کدومشون به اندازه پیامبر ما اذیت نشدن...

بعد با خودم میگم اینها که به صرف اینکه معصوم نبودن توجیه میکنن گناهان خودشون رو، آیا تا حالا از زاویه رنج و آزار و اذیت توسط خلق الله هم به صاحب عصمت نگاه کردن؟!!

آیا حاضرن چنین رنجی رو تحمل کنن؟

اگر آری... بسم الله

راه بر احدی بسته نیست...

چطور؟!!!

مگه نفرمودن علمای امت من افضل از انبیای بنی اسرائیل هستن؟!!

هر چقدر اهل مسیر باشی بهت میدن... 

وقتی میاد پا توی راه میذاره، میبینه هیجانی بیش نبود

پا پس میکشه...



من اگر از خوبی های همسرم مینویسم، قصدم به رخ کشیدن ایشان نیست، قصدم شوآف خوشبختی هم نیست، چه بسا خیلی از خانمهای این محیط محاسنی دارن که همسر من ندارن، چه بسا خوشبختی هایی دارن که ما نداریم...

چه بسا ایراداتی دارن همسر من که شماها ندارید و چه بسا خلا هایی داره زندگی ما که در زندگی شما نیست...

هدف من از این نوشتن تفکر کردن مخاطبم هست...نه خدای ناکرده مقایسه کردن زندگی خودشون با زندگی من... لعنت به شیطان که هر جا نوری باشه بیشتر تقلا میکنه تا ظلمت افزایی کنه...

بعضی چیزها گنج هست، نظام تکوین گنج ها رو مخفی میکنه مثل اون روایت که غرمودن خدا استجابت خودش رو در دعاها پنهان کرده یا خشنودی خودش رو در طاعتها پنهان کرده یا فرمودن اولیای خودش رو در بین مردم پنهان کرده...‌

و چون مخفی هستن همه فکر میکنیم ارزش در چیزهای دیگری هست... و چه بسا اون گنج رو داریم اما حراجش میکنیم، یا نداریم اما در کسبش هم حریص نمیشیم...

من به قدر وسع و بیان الکن خودم خواستم از ماهیت گنج بودن بعضی صفات رونمایی کنم و قدری وسوسه کنم مخاطبانم رو برای بدست آوردن یا حفظ کردن اون گنج ها



خب من سالهاست شرایطی دارم که نمی تونم خیلی روی زمان برگشتم از کار، ساعت دقیقی مشخص کنم، مثلا وقتی مشتری میاد دیگه نمی تونیم بهش بگیم برو فردا بیا، الان ساعت کاری ما تموم شد.

اگه بگیم اونم میگه چشم و میره کارخونه بغلی خریدش رو میکنه و میره...

لذاست خیلی اوقات نمیشه زمان دقیقی مشخص کرد...

اما خب منم از اون طرف زندگی شخصی دارم، خانمم برای خودش دهها جور برنامه و فعالیت و کلاس داره یا بچه ها کلاسهایی دارن که باید ببریمشون...

 

خانمم سالهاست داره میبینه من زمان برگشتم از کار تکلیفی نداره، اما وقتی جایی قراری رو گذاشته مثلا ساعت ۶.۳۰

بهم میگه من ۶.۳۰ قرار دارم تو باید ۶.۱۰ دقیقه خونه باشی که من به قرارم برسم،

نهایتا میگه تو ساعت ده دقیفبه به شش حرکت کن که ۶.۱۰ دقیقه خونه باشی...

میگم چشم، ان شاالله میرسونم

خیلی که استرس داشته باشه میگه تو رو خدا دیر نکنیا..‌ خیلی مهمه...

میگم چشم...

تا حالا به اندازه موهای سرم نتونستم سر وقتی که گفت برسم خونه و برنامه هاش یا کنسل شد یا دیر رسید و ...

اما تو تمام این سالها نتونست خودش رو قانع کنه که  وقتی ۶.۳۰ قرار داره بهم بگه ساعت ۵.۳۰ خونه باش والا من به قرارم نمیرسم...

میدونید چرا اینجوری نمیگه؟

دو علت داره:

اولین علتش اینه که میگه دروغه و قصد نداره اینجوری منو مدیریت کنه تا به قرارش برسه...

دومین دلیلشم اینه: میگه میخوام تا جایی که زمان داری به کارات برسی استرس نرسوندن کارات رو نداشته باشی...

 

من دیگه لازمه ادامه بدم؟!!!

حتی ایشون وقتی میبینن من دیرکردم و برنامه شون بهم ریخت ازم شاکی میشن و میگن چرا با من این کار رو‌ میکنی، مگه من حق ندارم به برنامه هام برسم؟!!

و من هیچ جوابی ندارم

اما بازم دفعه بعد کاملا دقیق زمان میدن و ملاحظه مسائل کاری منو میکنن...

بعد این همه سال بدقولی دیدن از من، بازم روی اصولشون هستن...

این چه پیامی داره؟

ایشون چه صفتی دارن؟

تاثیر این صفت روحی روی زندگیمون چیه؟!

 

آیا ایشون نمی تونستن بگن چون همسر من سرش شلوغه و کارش قابل پیش بینی نیست، پس من بیام یه ساعت زمان رو جلوتر بگم که وقتی دیر هم کردن بازم برنامه من بهم نخوره؟

من فقط دارم شرح میدم که بدونید برای روشن نگه داشتن یه نور در زندگیمون چقدر دارن مقاومت میکنن... چقدر دارن رنج و اذیت تحمل میکنن...

چقدر اهل مقاومت روی خوبیهاتون بودید، 

چقدر اهل مقاومت رو خوبیهامون بودیم؟

 

 

 

موافقین ۴ مخالفین ۳ ۰۲/۱۰/۰۸
ن. .ا

نظرات  (۳)

من دقیقا وضعیت مشابهی با خانم شما قرار دارم 

اما مطمئن نیستم کاملا صادق بودن کار درستی باشه

نمی‌دونم واقعا چی کار کنم....

چه صفتی؟ واقعا لازمه داشته باشمش؟! 

 

من اگه بهش بگم ۶:۳۰ کار دارم و باید جایی باشم،  ۶:۳۰ تصمیم میگیره که تازه کارش رو تموم کنه و پا شده بیاد دنبالم! (گاها شده ۶:۴۰ زنگ بزنم و تازه با رنگ من متوجه بشه قضیه مهم بوده و زمان واقعا برای من اهمیت داشته! فارغ از اینکه چقدر تاکید کردم قبلا)ده دقیقه طول می‌کشه جمع و جور کنه کارهاش رو، اگه خونه باشه که بیست دقیقه طول می‌کشه لباس بپوشه، بعد خیلی نزدیک باشیم ۷  یا ۷:۱۵ میرسه دم در 

من چی کار کنم واقعا؟

پاسخ:
ببینید من حرفم چیز دیگه هست
میگم هر کسی اگر جای خانمم بود شاید این رویه رو توی این سالها حفظ نمیکرد...
خانم من از من بابت دیر کردن ها ناراحت میشن... از من هم پاسخ میخوان بابت تاخیر ها...
اما روال خودشون رو تغییر نمیدن...
چرا؟
چون طبع و مزاجشون بهم میخوره...

یه مثال بزنم:
اوایل استادمون میگفتن روی خورد و خوراکتون حساس باشید...
هر غذایی از هر جا که میرسه نخورید...
بعد ما رفتیم که عملی کنیم
یک سال
دو سال
دیدیم عملی کردنش اصلا کار ساده ای نیست...
اکثر آدما اصلا شرعیات واجب رو هم توی کسبشون رعایت نمیکنن بعد چطور میشه از طعامشون با طیب خاطر خورد؟

بعد به شدت هم متعصب هستن که باید حتما از طعامشون بخوری و نخوردن رو نشونه ی بی احترامی میدونستن...

واقعا انسان میدید اگر بخواد این اصل رو رعایت کنه اول از همه باید با تمام اقوام درجه یک حتی پدر و مادر دچار تنش بشی
خیلی از بچه ها این موضوع رو از اولویت خودشون خارج کردن چون هزینه داشت...

حتی خودِ من...
دیدم هزینه داره... تنش داره... اصطحکاک داره...
اطرافیان دچار سوء ظن و تصورات موهوم میشن...

رعایتم رو جاهایی عملی کردم که هزینه ای برام نداشته...
و جاهایی که مجبور بودم از طعام کسی بخورم که اگر مصلحت ها نبود نمی خوردم... خودم رو هم خیلی اذیت نکردم...

اما همسرم هنوز بابتش دغدغه دارن... هنوز وقتی قرار هست سر سفره ای غذا بخورن که میدونن اشکالاتی داره، خیییلی کم میخورن و بهانه ای میارن و میرن کنار...
قلبشون نسبت به اون طعام ادبار داره...
اما من نه...

خب حالا یکی بیاد بگه: آآآآقا نمیشه با تمام ملت در افتاد که...
همسر من میگن اگر حق با تمام ملت نیست الزاما در نمی افتم اما تمکین هم نمی کنم...

این مقاومتشون سر این مسائل حاکی از یه پاکی ای داره...
بله مشکل شما ذهن رو درگیر میکنه... میتونید بابت این موضوع از همسرتون جواب بخواید... اما تا کجا میتونید خودتون رویه صدق رو پیش بگیرید رو نمیدونم...


متوجه نکته شدم 

اگه میشه کامنتم رو پاک کنید

پاسخ:
اتفاقا خیلی سوال خوبی پرسیدید
اونهایی که امتیاز منفی دادن شاید خجالتی هستن که حرف نمیزنن اما پاسخی که به شما دادم میتونه برای اونا هم روشن کننده باشه

بذارید سوالتون بمونه

آفرین 

که خوبی های همسرتون رو می‌بینید.

کلا ما خانومها یا خودمون در حال کلاس و دوره برای خوب شدنمون هستیم یا شما آقایون برامون از این دوره های خوب شدن خانم خونه میدارین.

کاش به جاش دوره ها و خاطراتی گفته بشه که آقایون سعی کنن تغییر ایجاد کنن تو رفتار و زندگیشون. و گر نه عموما خانومها اهل بسازن

پاسخ:
زنده باشید
ولی من خوبی هاش رو نمی بینم... ایشون جوری رفتار میکنن که منی که خیلی کلی نگر هستم هم خوبی هاشون رو میبینم
بیشتر به این خاطر دارم مینویسم این مطلب رو

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی