در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

جمعه, ۲۹ دی ۱۴۰۲، ۱۱:۲۰ ق.ظ

از خوبی های تو_ ۵

هر بار که از این شهر خسته میشه و میگه برگردیم به دیار خودمون، منم در همراهی چند جمله ای و چند سوالی مطرح میکنم... و به اینجا ختم میشه که میگه خانواده ام اونجان، خواهرام، مادرم...

من در حالی که دلم برای غربتش حتی توی خانواده اش میسوزه و میدونم توی خانواده خودش هم کسی درکش نمیکنه ، و رفتنش پیش اونها به دو روز نمیکشه و بعدش مزاجش بهم میخوره و به حفظ فاصله با اونها پناه میبره... اما میگم آره، دوری از خانواده خیلی سخته، ان شاالله زودتر برمیگردیم... و میدونم روزی که برگردیم امتحانات سخت تری در پیش داریم، 

اما هر بار که میره توی جمع خواهرهاش پر از انرژی منفی میشه و برمیگرده...

یکی از چیزهایی که جدا باهاش مشکل داره اینه که توی جمع خواهراش دو تا موضوع خیلی عادیه...

غیبت و تمسخر...

خانمم با این دو موضوع اصلا کنار نمیاد...

بنده خدا درون ریز هم هست، گاهی یه تذکر خواهرانه ریز میده اما تاثیری نداره و بیشتر خواهراش رو ازش دور میکنه... اما اغلب اذیت میشه و تحمل میکنه...

هر بار هم که این گلگی رو پیش من میکنه، نمی تونم بگم همین اذیت شدنت و همین به هم خوردن مزاجت در جمع غیبت کنندگان و مسخره کنندگان حصن تو هست...

تا در این حصن هستی گناه اونها در تو اثر عمیق نمیذاره و قابل رفع هست...

همین که از جمعشون خارج میشه و میاد پیش من انگار بهش اکسیژن رسید... اما خب خواهره... با اینکه تلفنی و گروهی و ... با هم در ارتباطن اما بعد از کمتر از یک ماه باز دلش براشون تنگ میشه...

گاهی به من میگه من چکار کنم وقتی اینها روحیاتشون و تفریحاتشون ایناست؟ من اذیت میشم...

من اینجور مواقع واقعا راهکاری ندارم و چون میبینم همه چیز سر جای خودشه فقط کمی خاطر جمعی دارم... اما خب نمیدونم بابت اذیت شدنشون شاکر باشم، یا ناراحت...

از اونجایی که عاطفه دارم، منم از رنجشون غمگین میشم و از اونجایی که عقل دارم، خدا رو شکر میکنم که طبعش نمیکشه توی همچین جمعی...

و این رنج و ادبار قلبش، سپر دفع تیرگی و ظلمت اون جمع و اخلاقشون هست...



توی خونه ی ما هیچ وقت فضای غیبت و تمسخر نبوده...

و این نور چه اثری داره؟!!!

الله اعلم...

کاش تعارفات و حیاهای صرفا عرفی رو میذاشتم کنار و از بعضی از مهمات در ازدواج و نکاح حرف میزدم، تا برامون روشن میشد بعضی از گرفتاری هایی که داریم ریشه در کجاها دارن... تا حداقل برای بعدی هامون قدم مثبتی برداریم...

 

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۲/۱۰/۲۹
ن. .ا

نظرات  (۶)

چه فشاری رو تحمل میکنن ... خدا حفظشون کنه 

 

اگه فکر میکنید چیزی رو نیازه که بگید و از نظر خودتون مشکلی نداره خب بگید

پاسخ:
به نظرم خوبه که بعضی از آداب نکاح و انعقاد نطفه رو با ذکر بعضی از اثراتش بگم توی همین سلسله مطالب از خوبی های تو...
اتفاقا پشتوانه ی روایی هم دارن...
مثلا خیلی از اختلال هایی که در افراد اجتماع میبینیم ریشه اش در رعایت نکردن همون آداب نکاح و قبل و بعدش هست...
حدود سه سال از چند ماه قبل بارداری تا پایان شیردهی، تقریبا تمام شاکله ی یک انسان رو میسازه و بعدش دیگه هر بروزاتی اون انسان داره متاثر از این دوره ی سه ساله هست...
اما غالبا توجهی بهش نداریم

من و همسرم هر دو پدرمون رو از دست دادیم، من سال ۹۸ و همسرم سال ۴۰۰

پدر من اهل زنگ زدن به بچه ها و احوال پرسی نبودن... اما پدر همسرم حتما هفته ای یکبار با من و همسرم تماس میگرفت و پیگیر احوالاتمون میشد... وقتی هم از دنیا رفتن واقعا حس کردم دوباره پدرم رو از دست دادم...

مادر هامون کاملا برعکسن...

مادر خانمم خیلی دیر به دیر زنگ میزنن به خانمم و احوال پرسی میکنن، اما مادر من دقیقا اخلاق ثریا قاسمی در فیلم در پناه تو با بازی حسن جوهرچی و لعیا زنگنه رو دارن...

شاید بیش از من به همسرم زنگ میزنن و احپال پرسی میکنن... خیلی هم دلسوزن...

خانمم گاهی میگه کاش مادر منم مثل مادر تو پیگیر احوالم بود...

اینه که ایشون رو در شرایط خاص قرار میده اما روی اصولشون هستن همچنان

ممنون که این بحث رو باز نمی کنید ^^

پیشنهاد من هم چنان اینه که به عرف احترام بذاریم و بازش هم نکنیم⚘

الحمدلله همه ی عزیزان به همه ی منابع دسترسی دارن و خودشون متوجه ریشه ی برخی مشکلات هستن 

و همین اشاره ی شما کافی بود.

پاسخ:
ممنونم که دغدغه دارید
اما نمیدونم تصور کردید چه مسئله یا مسائلی قراره بیان بشه، منتها رویه ی من هیچ وقت صرفا ذکر روایت نبوده و غالبا تحلیلم رو میگفتم...
مسائلی هم اگر بعدا مطرح بشه، حتما رعایت خیلی از حریمها خواهد شد... و نوع بیان به گونه ای خواهد بود که بی حرمتی یا درگیری ذهنی ایجاد نکنه
نگران نباشید
۲۹ دی ۰۲ ، ۱۸:۰۹ .. مَروه ..

چقدر درک کردم این غربت رو :( 

 

تو خانواده خودم، دلم تنگ میشه، نیاز روحی دارم بهشون، وقتی بهم سر می‌زنن، زنگ می‌زنن، حالم عوض میشه، ولی... 

چند ساعت یا تهش یک شبانه روز می‌تونم اونجا بمونم و فضای منفی شون واقعا مزاجمو بهم می‌ریزه. 

خیلی وقتا دلم می‌خواد پاشم از این شهر برم، برم جایی که کسی نباشه، هیچکس... 

حتی همین چند ماه پیش هم یه فرصت طلایی مهاجرت پیش اومد، ولی نشد. همسرم هم گفت می‌دونم دوری رو ترجیح میدی، ولی فکر نکن راحته... همین همشهری بودن یه دلگرمیه برات، همین که تو شهری هستی که کلی آشنا و رفیق داری، ولو ماهی یه بار هم بهت سر نزنن... 

 

از اون طرف، خانواده همسرم... مادر پدر خیلی خوبن، خیلی. و منم گاهی می‌گم کاش میتونستم بیشتر از این باهاشون راحت باشم. ولی اگه بخوام زیاد نزدیک بشم یا زیاد ازشون کمک بخوام، میگم نکنه فکر کنن چه پدر مادر بی خیالی دارم که انقدر به اونها رو آوردم... 

ولی خواهرها، با همه مزایی که خواهرداشتن داره، فضای گفتگو و تعاملات شون متاسفانه خیلی خیلی مزاجم رو به هم می‌ریزه... 

 

اینه که واقعا جایی به جز خونه خودم و کسی به جز همسرم و خدا، برام امن نیست :( 

و البته این جمع دوستانه ۴ شنبه هام... 

 

به خودم بود، دوست داشتم خونمون تو تهران بود، فقط برای سرزدن به همین کلاس ۴ شنبه ها از خونه بیرون می‌رفتم. 

خانواده ها هم هفته ای یک شب می‌دیدم و تمام. 

 

اینکه مجبورم هر چند وقت یکبار از حصار امنم خارج بشم و مدت زیادی رو با این عزیزان سر کنم، خیلی برام سخته. 

سخت تر اینکه معمولا، چه وقتی خونه مادر هستم که مادرشوهر، حداقل ۸۰ درصد وقت رو همسرم نیست و تنهام.... 

 

واقعا سخته... 

و دیگه حس می‌کنم هم صحبتی ندارم... 

 

پاسخ:
من یه اخلاقی دارم که معتقدم هر جای دنیا که باشیم سختی ها و فشارها بر اساس استعداد وجودی ما ،ما رو تعقیب میکنن...
مثل مرگ که در هیچ بلادی ازش در امان نیستیم و ناگزیریم ازش..‌
رنج و سختی هم همینه...
توی شهر خودمون یا بیرونش، هیچ فرقی نداره...
رنج در تعقیب شماست... هر کجا که باشید...
مومن فقط باید حواسش به یک موضوع باشه در تعامل با رنج...
ببینه اگر رنج هاش فرسایشی شد و داره تنزلش میده... بدونه شیطان از اون رنج استفاده کرده و داره ایمانش رو ضعیف میکنه...
و البته بعضی رنج ها هم هستن که فرسایشی هستن و نتیجه ی عملکرد بد خود ما هستن...
مثلا کسی که بر اساس طمع، خودش رو توی بدهکاری های سنگین میندازه و مجبوره بابت اون بدهی ها وارد مسائلی بشه که هی خودش رو بیشتر در دام گرفتار کنه...

اما مسائلی که خیلی خودمون نقشی توش نداشتیم مثل اخلاق و توقعات فامیل و اطرافیان و... اینها رنج مقدر ما هستن...
اینها بستر ارتباط با خدا هستن...
و بدونید هر بستری که برای ارتباط بیشتر با خدا باشه برای الهی تر شدن باشه، شیطان هم در اون بستر خیلی فعالیت میکنه...
خیییلی
و نکته دوم این که جایی و بستری که خدا قصد داره خیلی لطف کنه، خیلی عیان نیست... عیانش نمیکنه تا بنده با طلب واقعیش، با صدق خودش انتخابش کنه... نه به طمع پاداشی...

اخلاق خانمها رو میبینید؟!!!
خیلی خدا گونه هست... دقیقا وقتی که نیاز دارن باهاشون حرف بزنی، میگن برو به کارت برس...
دقیقا زمانی که حالشون بده و نیاز دارن ارتباط نزدیک تری بگیرن، میگن برو میخوام تنها باشم...
خودشون رو مخفی میکنن تا مردشون از خفا بیرونشون بیاره، تا مردشون برای بروزشون تلاش کنه...
خدا در تمام فرصت ها همین اخلاق رو دارن... عیانش نمیکنن
بازم من حرف بدعت گونه ام رو بزنم:
حتی توی قرآن به حضرت آدم هم فرمودن: به اون درخت نزدیک نشی هااا
نزدیکی به درخت وادی ظلم هست...
وادی ظلم بلا و رنج داره... تو نزدیکش نشو...
اما حضرت آدم چیزی دیگه از این لاتقربا دریافت کرد...

تمام ارتباط با خدا پر هست از این مسائل...
چرا توی چند مطلب قبل نوشتم راه حق رو باید شناخت؟!!!
من حتی میگم وقتی ولی خدایی مثل مقام معظم رهبری علنی میگن آتش به اختیار...
خیلی باید برای مومنین سنگین و تشر باشه...
اون یک تشر بود برای مومنین...
چرا رهبر رو از جایگاه رفیعش جوری پائین اوردید که مستقیم بگن آتش به اختیار...
تمام دین آتش به اختیاره... اما ولی در مرتبه ی بالاست... به یارانشون میگن شما برید، دست زن و بچه ی منم بگیرید برید... یاران خودشون التماس میکنن که ما میمونیم...
ولی روزی ولی جامعه بگن آتش به اختیار، یعنی مومنین اشارات رو نگرفتن... نزدیکه که بلا نازل بشه...
این تعبیر منه البته... ان شاالله خطا باشه
۲۹ دی ۰۲ ، ۱۸:۱۱ .. مَروه ..

از طرفی... نمیشه به همسر هم همه چیز رو گفت، چه درباره خانواده خودم، چه خانواده خودش... 

 

 

به نظرتون راهی داره فضای آدمایی که اهل غیبت و تمسخر هستن رو عوض کرد؟ 

 

 

 

پاسخ:
اگر خودشون نخوان، نه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی