در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

سه شنبه, ۱ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۲۴ ق.ظ

بهم توجه نمیکنه...

طرف حدود نیم ساعت از چالش هاش با همسرش گفت...

از بی توجهی همسرش...

از غرور خیییلی زیادش...

از عدم انعطافش...

از مهربان نبودنش...

از خرج نکردنش...

و بدتر از همه مذهبی بودن این همسر با این معایبی که ذکر شد و ...

و...

میشناختم همسرش رو...

خیلی از مواردی که میگفت درست بود... خودم نمی تونم با آدمی به خشکی و عدم انعطاف همسر ایشون یه دوستی پایدار ایجاد کنم...

حرفی نداشتم بگم... در عمل انجام شده قرار گرفته بودم... باید میشنیدم...

اما به ذهنم رسید ببینم توان و قدرت و وسعت درونی خودِ این خانم چقدر هست... که بتونه بره و مسائلش رو حل کنه...

چون معتقدم 95 درصد مشکلات زندگی های مشترک قابل حله...

اصلا اگر زوجی بیان پیش من بعد از یک سال زندگی مشترک...

بگن ما خیلی همدیگه رو دوست داریم... ما بدون همدیگه نمی تونیم و از این حرفا...

من پیش خودم میگم یا خیلی خُل و دچار اختلالات روانی هستن... یا واقعا عارفن... ولو مکاشفاتی نداشته باشن...

واقعا تصور من اینه...

 

خلاصه:

اومدم اون خانم رو محک بزنم... گفتم: چون همسرتون رو تقریبا میشناسم به نظرم اکثر حرفاتون درسته... اما یه سوالی دارم...

گفت: بفرمائید

گفتم میتونی ده تا از خوبی های همسرت رو بگی؟

خوبی هایی که وسوسه ات کنه گاهی به روش بیاری هاااا

خوبی های که به دل خودت هم نشسته باشه...

مثلا اگر در نگاه شما قد بلند یه حسن هست... وقتی برای من از قد بلندش بگو که واقعا با قد بلندش کیف میکنی...

ولو اینکه نگاهتون این باشه: حیف اون قد بلندی که داری... با این اخلاقای بدت قد بلندت رو هم از چشمم میندازه...

این یعنی شما قد بلندش رو دوست داری اما اخلاقش اذیتت میکنه...

حالا ده تا از خوبی هاش رو برام میگی؟

 

گفت: به نظر من هیچ خوبی ای نداره...

 

وقتی اینو گفت، خیلی حالم بد شد.... ایشون بلوغ نداشتن... چطور میشه به یه آدم نابالغ گفت برو ارتباطتون رو مدیریت کن...

گفتم: نمیدونم والا... به نظر من مشکلات شما نسبت به قبل بزرگتر نشده... بلکه شما ضعیف تر شدی...

گفت: آره قبول دارم... صبرم کم شده... تحلیل رفتم...

گفتم: شوهرت جایی نمیره... شما یه مدتی بیشتر به خودتون بها بدید... با این ضعفی که شما دچارش شدید شوهرتون ملک آسمانی هم بشه نمیتونید از زندگیتون لذت ببرید...

 

بزرگواران:

خیلی طبیعی هست که اوایل ازدواج حتی تا چند سال، زوجین دچار چالش ها باشن...

اما از یه جایی به بعد دیگه طبیعی نیست... بلکه نتیجه ی بی عقلی هست...

عاقل باشیم...

 

 

 

 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۲/۱۲/۰۱
ن. .ا

نظرات  (۲۲)

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای رضا تورانی

از آنجایی که چندین ماه قبل شما اتهاماتی به بنده وارد کرده اید، 

و از آنجایی که خانواده بنده ( همسر و پسرانم ) در جریان کلیه امورات بنده و جوانب سیر علمی و عملی بنده هستند،

و همچنین اساتید بنده از جمله عزیز بزرگواری که شما حتی جسارت کرده به ایشان هم اشاره کرده اید،

همه و همه در جریان مراتب سیر بنده هستند، 

اصرار دارند اعاده حیثیت از بنده نموده و خدمت شما و بزرگوار دیگری که ذیل پست شما کامنت در جهت تأیید شما گذاشته، تنویر افکار بنمایند.

بنده به اصرار ایشان، این مطلب را خدمت شما می نویسم.

قرار نیست هر تازه به دوران رسیده ای به خود اجازه دهد بخصوص نسبت به خانمها، هر چه بر قلم ناپاکش جاری می شود بنگارد و هرچه در توهمات خود دارد را به دیگران نسبت بدهد.

همسر و پسران بنده و همچنین اساتید بنده، در جریان این امر قرار گرفته و اصرار دارند بر اعاده حیثیت و دفاع.

لطف کنید شماره تماس خودتان را در وبلاگ بنده ارسال نمایید تا خدمت شما تماس گرفته یا اینکه قرار دیداری در شهر شما بگذارند تا حضوراً خدمت شما رسیده و مراتب روشنگری و اعاده حیثیت را به انجام برسانند تا بلکه ذهنیت آلوده شما مرتفع گردد و مانع رشد مقامات شما! نگردد. و از این به بعد هم جرأت نشر اکاذیب و تشویش اذهان فضای مجازی را به خودتان ندهید.

شما با نشر اکاذیب، تشویش اذهان نموده، و قابل شکایت و دادگاهی شدن هم هستید.

اگر مایلید به آنجا کشیده شود حرفی نیست؛ در غیر اینصورت لطفاً هرچه سریعتر نسبت به رفع تشویش اذهان و اعاده حیثیت بنده، بعنوان یکی از بانوان فعال در این مسیر، اقدام نمایید.

بنده این کامنت را عمومی منتشر می کنم تا خود دلیلی باشد بر کذب گفتارها و ادعاهای واهی شما.

لعل الله یحدث بعد ذلک أمراً

چنانچه عکس العمل مناسبی از شما دریافت نگردد، این عزیزان راهی شهر شما شده، و فکر نمی کنم یافتن شما کار سختی باشد.

در ضمن، حتی اگر مایل بودید شماره تماس همسر بنده، پسرانم، حتی عزیزی که در جریان هستند، خدمت شما ارائه می شود تا خودتان علم به ماوقع پیدا کنید که ای کاش این کار را پیش از نشر اکاذیب و ادعاهای دروغین و افتراهای ناروا انجام می دادید.

 

خود دانید.

یاحق

پاسخ:
حرف من همون هست که در پاسخ نظر عمومی قبلی شما بیان کردم
بقیه مسائل و ادعاهایی که دارید رو هر جور که خودتون صلاح میدونید اقدام کنید

اینکه در پاسخ به نظر قبلی شما گفتم نشانه ها مهمن 
یک نشانه ظرفیت مظلوم واقع شدن هست.
وقتی شما حتی تاب مظلوم واقع شدن در مطلبی که تعداد نفراتی که اون رو خوندن به پنج نفر هم نمیرسه ندارید... بهتر در مسیر حقی که دارید میرید آهسته تر گام بردارید...
ممکنه فشارهای سنگین تری رو متحمل بشید...



۰۱ اسفند ۰۲ ، ۱۳:۱۹ صـــالــحـــه ⠀

سلام خانم پروانه

 

لطفا از بنده هم شکایت کنید و دادگاهیم کنید.

چون من هم آقای ن. .ا رو تایید می‌کنم :))

خانم صالحه

اینکه تعجبی ندارد که شما و امثال آقای تورانی، بی هیچ استنادی، بی هیچ ادله قاطع و متقنی، داد محکومیت بزنید.

بنده که عرض کردم، تشریف بیاورید محکمه.

من در خدمتم.

 

سرکار خانم ها صالحه و مهتاب 

ما نمی دونیم چه اتفاقی افتاده 

 

لذا حل این مشکل رو به خود این دو بزرگوار واگذار می کنیم و بدون آگاهی مداخله و جناح گیری نمی کنیم


اگر این دو بزرگوار صلاح دونستن خودشون ما رو در جریان برطرف شدن اختلافات قرار می دن 🌷🌿💫

پاسخ:
خانم مهتابی در کار نبوده ها

اختلافی نیست
اگر هم هست مهم نیست
۰۱ اسفند ۰۲ ، ۱۵:۰۲ صـــالــحـــه ⠀

آخه خانم پروانه، جالبه، شما مدعی افترای ناروا و ادعای دروغین و تشویش اذهان و نشر اکاذیب هستید، چیزهایی که اصلا اتفاق نیافتاده.

 

خواهرم تشویش اذهان عمومی اصلا هیچ وقت در این بیان (بلاگ دات آی آر) با این تعداد مخاطبین محدود، مصداق پیدا نمی‌کنه. همینطور نشر اکاذیب.

ضمن اینکه اصلا شخصیت حقیقی شما برای بسیاری از ما مخاطبین مجهول هست و بنابراین بازم این چیزهایی که شما گفتید اصلا موضوعیت پیدا نمی‌کنه!

از همه مهم‌تر، نویسنده این وبلاگ تا جایی که من همیشه خواننده اینجا بودم، هیچ وقت شما رو مصداق هیچ کدوم از مطالب و انتقاداتشون به صورت صریح قرار نداده.

 

شما خودتون دارید جار می‌زنید که من مصداق فلان مطلب ایشون هستم.

شما خودتون هی دارید قضیه رو بد و بدتر می‌کنید. 


من به شوخی گفتم از منم شکایت کنید چون اصلا هرچی شما گفتید سالبه به انتفای موضوع هست. موضوعی وجود نداره که من بخوام شما رو محکوم کنم.

شما خودتون دارید موضوع می‌سازید :(

خانم صالحه

شما که از چیزی خبر ندارید.

بنده برای تشویش اذهان، مصداق عینی دارم.

 

و برای بنده مهم هست حتی یکنفر، یکنفر از جهت پست بی استناد و واهی آقای تورانی ضربه بخوره.

 

سربسته گفتم، چون حقیقتا جای بسط نداره.

 

متأسفانه اهل بیان اصلا توجهی به بازتابهای نوشته هاشون ندارند.

دهن باز می کنند و هرچه در آمد می نویسند. بعد هم یا طفره می روند یا القاء مزاح می کنند.

غافل از اینکه:

ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید

 

 

کامنت قبلی من در پاسخ به خانم صالحه بود.

و اما در خصوص پاسخ شما جناب آقای تورانی ، 

قبلاً شاید اندکی قبولتان داشتم، دیگر ندارم.

لذا پاسخ شما اهمیتی ندارد که بخواهم بدان توجهی کنم.

چقدر راحت از اتهامات واهی خود می گذارید.

 

غفر الله لنا و لکم

پاسخ:
ببینید من توی وبلاگ خودم با شما بحث چالشی کردم کار رو به قهر و اشک و آه و واگذار کردن کشوندین... وبلاگ قبلیم
اومدم وبلاگ خودتون پای یکی از مطالب بحث چالشی رو شروع کردم، که اتفاقا یکی دو تا از مخاطبان مشنرکمون داشتن اون بحث رو دنبال میکردن...
کلا مطلب رو حذف کردین...
خب وقتی واکنش شما با بحث های چالشی اینه... چه توقعی دارید؟
الانم که مطلبی رو علم عثمان کردید که هم عدم نمایش خورده بود و هم جز چهار نفر کسی نخونده بودتش...
شکایت و....
من اصلا دوست ندارم کلام به کلام با شما بحث چالشی کنم... اما میبینم که باید یکی این حرفا رو بزنه به شما...
اصلا صرف نظر از دیگران... هر قضاوتی که دوست دارن بکنن...
من خودم اومدم مطلب نوشتم به عنوان آن روی دیگر من...
دوستی که سالهاست با من ارتباط غیر وبلاکی داره اومد نوشت ازت انتظار این رفتار رو نداشتم...
چرا از قضاوت ها بترسم...
به این تشخیص رسیدم که باید بهتون گفته بشه و گفته هم بودم و رها هم کرده بودم... خودتون دوباره سبزش کردید...

آره من منتظر میشم خدا روز قیامت داغم کنه... ولی شما هم به حرفم فکر کنید...
خدانگهدار...

خدا شفا بده این زن حسود رو

پروانه رو میگم

خدا شما و همه ذو از سر حسودها نجات بده 

پاسخ:
پیام چالشی ناشناس نذارید
اگر نمیتونید با مشخصات خودتون انتقاد کنید اصلا نظر نذارید

بعد از بحث آقای شاگردبنا و دریزه خانم پای پستهای دریزه خانم 

این دومین شوک وبلاگی بود که باهاش مواجه شدم 

یعنی چی 

چرا 

چگونه 

اصلا نمیفهمم

پاسخ:
خوشحال شدم این نظر رو خوندم
نه حق رو به من بدید نه ایشون...
فکر کنید...
حتی اگر به اشتباه هم به کسی حق بدید، چپن تشخیص خودتون بوده، خدا جبران میکنه براتون...
به گفتنی هام رو گفتم
البته نمی خواستم به اون شکلش علنی بشه به خاطر حرمت ایشون...
اما خب خودشون علنی کردن...
و من پای اصل و محتوای حرفم ایستاده ام...
به همین زمختی و تلخی...

کدوم حق و ناحق اخه؟ 😂

من هیچ بحث و چالشی که میگید داشتید رو ندیدم 

فکر کنید تو ذهنم همه چیز گل و بلبله، یهو مواجه میشم با شکایت و اعاده حیثیت و اینا 

اصلا یه وضعی 👀 

دقیقا تو وبلاگ دریزه خانم همون ذهنیتم رابطه به شدت مثبت بین خانواده شاگرد بنا و دزیره بانو بود و هندونه‌هایی که زیر بغل هم میذاشتن و کمال احترامی که برای هم قائل بودن

بعد یهو دیدم همدیگه رو با تندی قطع دنبال کردن 😐 

 

پاسخ:
ما گل و بلبل نبودیم
میتونم لینک بدم، از قبل هم چالش داشتیم

ولی منم مثل شما تعجب کردم که چطور به موضوع مربوط به پنج ماه پیش رو برجسته کردن اونم توی مطلبی که ربطی نداشت...
از خودشون بپرسید

میخک پست شاگردبنا و خانم دزیره کدوم پست بود ؟

اینکه یه مطلبی برای ۵ ۶ ماه پیش بوده دلیل نمیشه که فراموش بشه 

 

حتما این بین یه چیزی خانم پروانه رو اینقدر آزرده کرده که بعد این ۵ ۶ ماه با وجود این همه مشغله و دغدغه یادشون مونده 

پاسخ:
نظرم رو در پاسخ به ایشون، همونجا گفتم
برید بخونید

سلام و ادب 

 

@میخک 

هندونه ؟! من بهش میگم تلاش برای هم افزایی ، حتی اگه تهش به خاطر لینک دادن به خانوم مصطفی زاده و استفاده از طاقچه حکم ارتداد بگیرم ، خیالم راحته که تلاشم رو کردم :) 

این همه این مدت مطلب خوب نوشتید سرجمع انقد کامنت نگرفت که این پست کامنت داره:)) آدمای عجیبی هستیما:))

پاسخ:
طبیعیه
این چیزی بود که خود خانم پروانه میخواستن...
میخواستن مطلب جدیدی منتشر کنم تا اون نظرشون رو بذارن
تا تمام مخاطبام در جریان حرف ایشون قرار بگیرن..‌

منم مخاطبام رو ارجاع میدم به مطالب برج ۶
مطلبی با عنوان وبلاگ های متوهم
ایشون از اون مطلب ناراحت شدن
هم خصوصی و هم عمومی حرفشون رو زدن
منم ذیل همون مطلب جوابم رو گفتم
و روی حرفم هستم...
مخاطبان هم صاحب عقل و شعورن...
قرار نیست نه تحت تاثیر من باشن
نه تحت تاثیر ایشون...
ایشون اصرار دارن بقیه مخاطبایی که اون مطلب رو نخوندن، بخونن
منم چیزی که نوشتم رو‌کتمان نمیکنم
برن بخونن

آقای تورانی

خسته نمیشید از اینهمه دروغ؟

 

من فقط خدا رو شکر میکنم که ماهیت حقیقی امثال شما رو برای من روشنتر کرد.

 

شما اگه حق گفتید و میگید، پس چرا از صحبت حضوری ترس و واهمه دارید ؟

بنده فقط از شما خواستم حداقل تماس تلفنی برقرار بشه ذهنیت‌های غلط و متوهمانه شما برطرف بشه.

این کجاش غیر منطقیه؟

چرا طفره می رید و هی سعی می کنید خودتون رو برحق جلوه بدید؟

نه واقعاً چرا؟

 

نه برداشت بیانی ها برای من مهمه، نه قضاوت‌های اونا.

من وظیفمه از خودم دفاع کنم چون حداقل خودم خودمو میشناسم و اساتید بنده هم در جریانند، حتی خانواده من.

چرا سفسطه می کنید؟

یک کلام بگید حاضر نیستید رودررو بایستید و ادعاهای واهی خودتونو ازش دفاع کنید با منطق، با دلیل و برهان.

تمام

 

انسان مستبصری اگه وجود داشته باشه خودش می‌دونه چجوری باید قضاوت کنه.

 

حالا شما هرچی می خواین، از موضع خودتون کوتاه نیاین. اینکه دلیل بر حقانیت نیست. فلان وجود هم هیچوقت از موضع غلط خودش فرود نیامد. دلیل نمیشه که.

همینطور دور افتاده دست شما و دارید تاخت و تاز میکنید.

مصداق حقیقی وبلاگ متوهم خود شما هستید دیگه.

آنچه عیان است چه حاجت به بیان است؟

 

حداقل استاد کذایی خودتون رو در جریان ماوقع قرار بدید تا آگاهتون کنند، البته اگه واقعاً استادی در کار باشه، یا....

فضای مجازی چه چیزش قابل اتکا هست آخه مرد مومن.

 

بنده دعوت میکنم، هرکسی میخواد بنده رو بشناسه، بیاد وبلاگم، شماره میدم، آدرس میدم، بیاد با واقعیتها روبرو بشه.

نه که هر آدم مدعی متوهمی، طبق تصورات و تخیلات غلط خودش هرچی گفت و نوشت رو ملاک تشخیص و قضاوت قرار بده.

اینم که می‌بینید مصر هستم در اعاده حیثیت، ینی واقعاً اهل نیستید که بفهمید چرا و به چه علت؟

من چیو توضیح بدم و توجیه کنم؟

اونم برای شما.

خدا آخر و عاقبت همه ما رو بخیر کنه.

خیر پیش

 

پاسخ:
شما اگر قصد داشتید ذهنیت متوهمانه ی منو درست کنید ذیل همون مطلب بحث رو ادامه میدادید و به یک نتیجه ای میرسوندید
نه اینکه صبر کنید تا مطلب جدید بنویسم تا همه مخاطبانم که 98 درصدشون از اون مطلب اطلاعی نداشتن بیان پیام شما رو بخونن...
بعد که حالا این همه سر و صدا به پا کردید بخواید با تماس و تلفن و حضوری ذهنیت متوهمانه ی منو درست کنید...

بنده مثل شما نیستم و استاد هم ندارم...
بله از محضر بعضی بزرگانی استفاده کردم اما هیچ وقت استاد صداشون نکردم (شاید اینجا از کلمه ی استاد استفاده کرده باشم اما استاد صداشون نکردم) چون خودم رو شاگرد خوبی ندیدم...
هیچ ادعایی هم ندارم...


اوکی... من مصداق وبلاگ متوهم...

برید آدرس بدید به بقیه تا بیان از طریقی که خودتون دوست دارید بشناسنتون...
من اینجا کاری نمی تونم انجام بدم...

و تشخیصم و حرفهام در مورد شما هم بهتره پیش خودم بمونه...
شما به مسیر حقتون ادامه بدید...
ما با همین توهم ها خوشیم...



@دریزه 

سلام :) 

قصد جسارت نداشتما. اگه کلمه هندونه بار معنایی منفی اگه براتون داره معذرت می‌خوام. کلمه بهتر به ذهنم نرسید اون موقع. هندونه رو زیر مجموعه پروژه هم افزایی می‌دونم خب. جزئی از کله. 

 

 

 

@اقلی ن.الف

ولی این پستتون فارغ از کامنتها خیلی خوب بود 

نره تو حاشیه 

برای خود من که مهم و باارزش بود 

حتی نشسته بودم خوبی های مهیار رو لیست کنم

که ارسال نکردم 

پاسخ:
یادمه توی همون وبلاگ مرحومتون بعضیا خیلی راحت بهتون میگفتن از مهیار جدا بشید...
و من فقط انگشت به دهن میموندم...

اگرم روزی خواستید جدا بشید حرفی نیست... جدا بشید... ولی یادتون باشه تا آدما با هر قابلیتی که دارن به نفع زندگی مشترکشون تغییر نکنن هیچ جذابیتی ندارن...

مطلب جالبی بود . هر زندگی بالا و پایین داره 

من خودم به شخصه بارها و بارها که تب عشقم یکم دوزش پایین اومده بوده با همین هزاران خوبی که قطعا یار داره تونستم شرایطم رو تثبیت کنم .. 

مطمئنم یار هم همین حس رو نسبت به من داشته و گاهی داره .

خدا کمک کنه به اون بلوغ درست و حسابی فکری برسیم 

خدا به همه جوونا کمک کنه..

1. اصلا قصد نداشتم حتی به وبلاگتون بیام چه برسه به اینکه جواب بدم، ولی بنا به خواهش عزیزی

محترم، اینکار رو انجام دادم.

 

2. لازم هست خدمت شما و بقیه عرض کنم بنده از وقتی وبلاگهامو بستم، بیان نمی اومدم، مگر جهت تعامل با یکی دو نفر که فقط به اونها محدود می شد. فلذا در طول این مدت اصلا از پست کذایی شما خبر نداشتم. و پنجشنبه گذشته که از طریق یکنفر مطلع شدم، لازم دیدم از خودم دفاع کنم.

 

3. من چی بگم به شما؟

واقعاً چه باید گفت به امثال شما؟

نمی دانم.

حقیقتاً مانده ام.

بعد از اینهمه سال تجربه و سر و کله زدن با بینهایت افراد مختلف ازجمله امثال شماها. مخصوصا مخصوصا در فضای مزخرف مجازی. آنهم در فضای به درد نخور بیان که شده محیط خاله زنک بازی. اگر یادتان باشد خودتان هم زمانی حرفهایی زده بودید درین خصوص. بماند.

که حالا داعیه دار درک متقابل و تعامل عمومی و معاشرتهای اجتماعی می زنید.

بزرگوار

ما این گیسها را در آسیاب سفید نکرده ایم.

 

هنوز مانده شما به تجربیات و یافته ها و ادراکات ما برسید.

فکر نکنید چون طرف مقابل شما یک خانم هست هر نوع رفتاری می توانید داشته باشید و هرچه می خواهید بگویید.

 

4. بنده وقتی از آن پست کذایی شما مطلع شدم، بلافاصله آنجا عکس العمل نشان دادم. پاسخی دریافت نکردم. آمدم اینجا که پست بروز می کنید. اصلا هم طبق توهم شما، هدفم این نبوده که پست جدید بگذارید تا من بیایم و واکنشم را اظهار کنم. اصلا هم هدفم این نبوده که بخاطر اینکه مخاطبین بیشتری مطالب را بخوانند بیایم و اینجا پست بگذارم. اینها توهمات کذب شماست.

 

5. نمی دانم به چه دلیلی تاریخ پاسخها را بسته اید و در قالب، آنرا حذف کرده اید؟

تا کسی نتواند تشخیص دهد پاسخی که شما ذیل آن پست داده اید، مربوط به چه زمانی است؟

 

بنده متأسفانه بسیار دقیق و تیزبین هستم. چیزی که در مردها نیست. برای همین نمی توانید مصر بر ادعاهای کذب خود باشید.

 

6. در مورد پاسخ شما به یکی از کامنتها در همین صفحه چیزی نمی گویم که ذهنها درگیر نشوند، فقط اشارتاً عرض می کنم که: واقعاً تمام قضاوتها و تشخیصهای شما به همین پوچی است؟

که خب هست دیگر. برای بنده که خودم ناقل آن حرف بوده ام و خودم از اقتضائات آن زمان و گفته های طرف مقابلم آگاه بودم، همه چیز روشن است.

برای همین بارها و بارها با خود شما به چالش رفتم و همچنان مصر هستم که: آقا جان. اخوی. بزرگوار. خدا پدر آمرزیده، فضای بیان و وبلاگهای بیان مخصوصاً جای خیلی حرفها نیست، یک، شفاف گفتن آنها هم ضرورتی ندارد، دو؛ حفظ و نگه داشتن هر پست و هر متن و مطلبی هم دالّ بر ثبات و فلان و بهمان که شما آقایان مدعی آنها هستید هم نیست. کمی روانشناسی اجتماعی بخوانید.

 

7. شما ذیل ان پست کذایی، نمی دانم در چه تاریخی، جواب دادید، بنده تازه الآن خواندم. فایده ای هم ندارد جواب شما. در هر حال ذیل آن پست هم حتماً حرفی خواهم زد.

می دانید چرا؟

 

می گویند: تو مو می بینی و من پیچش مو.

 

خیلی جالب هست.

شما می گویید آن پست مال فلان زمان بوده، فلان بوده بهمان بوده ( حوصله و وقت توضیحش را ندارم) 

واقعیت را دیدید؟

فهمیدید؟

من چه بگویم به شماها؟

گفتنش سودی ندارد آخر که بخواهم بگویم.

قبلا هم گفتم من و شما هیچ وجه اشتراک مسیری با هم نداریم.

 

8. و جالبتر اینکه: 

....

 

بگذریم.

 

بنا به درخواست این عزیز بزرگوار، یک پاسخ هم ذیل آن پست می گذارم . وگرنه دیگر بشخصه هیچ تمایلی اصلاً به هیچگونه ارتباط با شما و دیگر بیانی ها بویژه آقایان ندارم.

 

9. این هم که اصرار داشته و دارم حضوری یا تلفنی .... صرفاً جهت رویارویی با واقع و واقعیتها بود. که مطمئنا خیلی چیزها را عوض می کرد. همین.

 

یاحق

 

یاحق.

پاسخ:
سلام
این بخشی از پیام خصوصی شماست در تاریخ 29 بهمن:


"بنویسید تا بیام و به رگبارتون ببندم. که شما و امثال شما فکر نکنید دور افتاده دستتون، هر چرندیاتی میتونید بنویسید."

بعد از این پیام خصوصی شما، در همون تاریخ 29 بهمن به نظر عمومی شما در اون مطلب پاسخ دادم...
حالا اینکه شما خوندید یا نخوندید دلیل نمیشه به من اتهام بزنید که رفتم تاریخ پاسخ ها رو حذف کردم... قالبم از اول همین بوده... تغییری در این مورد ندادم...

بعد از اینکه قصد به رگبار بستن من کردید من مطلب نوشتم و شما هم اومدید توی این مطلب جدید اعاده حیثیت کردید...
شما جای من باشید چه برداشتی میکنید؟

در ضمن اگر من یک بار از کلمه ی توهم استفاده کردم... شما بارها و بارها در خصوصی و عمومی از انواع کلماتی مشابه همون توهم و اسناد دروغ گویی به من و چرند خواندن نوشته های من و ... استفاده کردید...
گله ای از این بابت ندارم...
چون شروع کننده ی اون ادبیات خودم بودم... اما خدا رو شکر شما هم کم نذاشتید...

به نظرم تمومش کنید...

در ضمن اون عزیزی که در شماره ی یک ازتون خواسته بیایید این دفاعیات رو بنویسد سلام منو بهش برسونید و از طرف من بهش بگید اگر خیر شما رو میخوان این خواهش ها رو نکنن
مسئله شما و من خیلی ساده تر از این حرفا قابل حل هست...
منتها هنوز اراده ای ندیدم...
اونم به وقتش

1. آن عزیز محترمی که مرا دعوت به دفاع از حریم من می کرد، کسی جز قرآن نبود.

 

2. حیفم آمد که این سخن آن عزیز محترم را هم به گوش شما نرسانم:

إن الذین جاؤوا بالافک عصبة منکم لا تحسبوه شرا لکم بل هو خیر لکم لکل امریء منهم ما اکتسب من الاثم و الذی تولی کبره منهم له عذاب عظیم

لولا اذ سمعتموه ظن المومنون و المومنات بانفسهم خیرا و قالوا هذا إفک مبین

 

3. همینجا اعلام می کنم بنده ترک فضای بیان کرده ام و با هیچیک از اعضای بیان ارتباطی ندارم جز دوتا از خانمها که یکی از آنها در بیان فعال است و دیگری وبلاگی ندارد. 

از این به بعد هم لطفا و خواهشا هرکس هر حرفی، صحبتی، تهمتی چیزی داشت به خود بنده رجوع کند تا رفع ابهام کنم. بار خودتان را سنگین نکنید.

 

 و آخر دعواهم ان الحمدلله رب العالمین

پاسخ:
از اینکه شما مصداق " بل هو خیر لکم" باشید خیلی خوشحال هم میشم...
حتی اگر من مصداق " له عذاب عظیم" باشم...

اما در کل من اگر قرآن باز میکردم برای این موضوع و این آیات می اومد هیچ وقت نمی اومدم در پیامی که به طرف مقابلم میدم کلی تهمت خودم بزنم بهش که رفتی تاریخ عوض کردی تا کسی نتونه تشخیص بده و از این حرفهایی که خب بطلانش آشکاره...

کسی که قرآن باهاش حرف بزنه آرامش و اقتداری در کلامش هست...
که خب ان شا الله در کلام شما بوده... فقط مشاعیر تعطیل من درکش نکرده...

در هر صورت بازم نظرم در مورد شما رو پیش خودم نگه میدارم و از خدا میخوام همه ما رو هدایت کنه



مراقب خودتون باشید
خدانگهدار

مشغول قرائت قرآن بودم، آمدم بگویم:

لطف کنید و زحمت بکشید تمام کامنتهای این پست و آن پست را که مربوط به من و ماجرای من هست پاک کنید.

این لحظه و این دقیقه و ثانیه، بنده دیگر راضی نیستم هیچکدام از اینها در این پست و پست دیگر شما باقی بماند.

قد بازی و یکدنده بازی هم در نیاورید که نه هیچ پستی حذف نمی شود و فلان و بهمان. این حرفهای بیهوده را هم تحویل ندهید.

حذف کنید.

مظهر اسم الماحی خداوند باشید بلکه متخلق به اسماء الله بشویم.

 

وظیفه ی بنده بود به شما، به عنوان برادر مومن تذکرات اخلاقی بدهم و از خودم هم دفاع کنم که کردم و گفته های لازم را هم گفتم.

لطف کنید دیگر همه چیز را حذف کنید و هر دو به محضر حق جل جلاله رجوع کنیم.

 

تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان.

 

راهی جز این وبلاگ و این پستها نبود برای توبیخ و تذکر. وگرنه به هیچ عنوان میل و رغبتی به جدل اینچنینی نداشته و ندارم.

والسلام.

حذف کنید لطفا. 

خداوند به شما جزای خیر عنایت کند.

 

إن شاء الله در موقف حقیقی همدیگر را ملاقات خواهیم کرد.

پاسخ:
اینجا فقط شما حرفهاتون رو گفتید...
حرفهای من مونده...

بنا هم ندارم اینجا بگم...
لذا برای من این پرونده هنوز باز هست...

قد بازی هم بلد نیستم...
انعطافم هم بدک نیست...

اما به تشخیص خودم عمل میکنم
به وقتش

دأب اصلی و حقیقی بنده همیشه ناصحیت بوده و هست و خواهد بود.

 

از این کامنتهای آخر من هرچه می خواهید برداشت کنید بکنید.

مهم نیست.

مهم رضایت حق متعال است که امیدوارم حاصل بشود.

حرفهای ناروایی زدید، بنده هم مقابله کردم.

قرار نیست مومنین با هم در جنگ و جدال بمانند.

من می گذرم. و از خداوند می خواهم از ما خشنود و راضی باشد.

 

دلی به درد آمد و رنجشی حاصل شد.

با خدای خود خلوتی کردم و از او خواستم اگر شما حق می گویید و آنطوری است که شما می گویید، مرا به لطف و رحمت خویش تأدیبم کند و به خلق و خوی اهل ولا متصف بگرداند.

 

خوبیت ندارد اینگونه رنجش ایجاد شود و در دلها بماند.

 

خدانگهدارتان باد

پاسخ:
اگر شما معامله احسن با خدا میکنید خوش به حالتون...

اما خب من آدمی هستم که به تشخیص خودم میرم جلو...

حرفها دارم... اما میدونم شنونده ای براش نیست...
اما صبر منم زیاده...

فعلا به تشخیص خودم عمل میکنم

هرطور خودتان می دانید.

نزد من از شما هیچ نیست. از من هم نزد شما هرچه هست قابل انکار نیست که صرفا بر اساس تعاملات ناقصی بوده که به دست آوردید. که دیگر مهم نیست برای من.

 

حالا شما هر قصد و منظوری دارید، به بنده ربطی ندارد.

 

چنان می گویید به وقتش هرکه نداند فکر می کند چه خبر است.

خود دانید.

 

اگر سوء برداشتهایی هست، یا هرچه در نزد شماست که بنده اطلاعی ندارم. با خودتان.

 

بنده دیگر نه حرفی دارم نه تقاضایی نه چیزی.

 

هرچه بود گفتم و شما را به خداوند سپردم.

پاسخ:
هیچ خبری نیست

من اگر اطلاعی هم از زندگی شما داشته باشم خدا رو گواه میگیرم هیچ وقت در چیزهایی که نوشتم دخالت ندادم... اتفاقا اون اطلاعاتی که دارم تمام خوبی های شماست...

اتفاقا داشتم با دوستی که خارج از وبلاگ هم باهاش در ارتباطم چت میکردم:
از موفقیت یک چهره ی معروفی که سیمرغ گرفت میگفت...
و فرزند داشتنش...

گفتم این طبع پست رسانه رو میرسونه که اون خانم باید بشه مظهر موفقیت...
از نظر من یکی مثل خانم پروانه خیییلی موفق تر از اونهاست...
هم سه تا فرزند دارن و هم سیر علمی و تخصصی شون رو تعطیل نکردن علی رغم تمام موانعی که ممکن بود سر راهشون باشه و قطعا هم بوده...

اما خب حق خودم رو محفوظ میدونم...
نقد های خودم رو دارم...
شاید اگر خانم پروانه نبودن...
اگر سه فرزند نداشتن...
اگر این همه سیر های علمی و تخصصی نداشتن...
اگر این همه حساسیت بابت برخی مطالب علمی نداشتن...
و...
و...

هیچ وقت اصلا مطرح هم نمیکردم که نقد دارم...

الان هم حرفم در مورد انتقاد رو جدی نگیرید... شاید یک تشخیص اشتباه باشه از سمت من...
تمام...
خدانگهدار

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی