در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

دوشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۱:۵۴ ب.ظ

از الطاف خفیه ی الهی

دیشب هم من و هم خانمم اصلا خواب درستی نداشتیم

خانمم که هر یک ساعت بیدار میشد خبرها رو چک میکردن...

روز و شب خیلی تلخی بود

حتی دیروز غروب وسط اون همه درگیری ها جدید کارخونه و اتفاقای عجیب و غریبش، وقتی پسر صاحب کارخونه زنگ زده بود، تمام مسائل فراموشمون شده بود و میگفت شنیدی دچار حادثه شدن؟!!!

با تاسف گفتم بله... اونم خیلی نگران بود... میگفت بعدش بد میشه...

من اما...

من اما...

در دل تمام دل آشوبی هایی که داشتم دائم یاد پسر امام خمینی آقا مصطفی و قصه ی شهادتشون می افتادم و فرمایش امام که گفته بودن: از الطاف خفیه ی الهی بود...

واقعا عاقبت زیبایی نصیب آقای رئیسی شد...

فوق العاده رویایی...

 

 

موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۰۳/۰۲/۳۱
ن. .ا