در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

شنبه, ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، ۰۹:۲۴ ق.ظ

تشکر از مخاطبان با حوصله

من واقعا باید یه تشکر ویژه بکنم از اونایی که توی محیط وبلاگ وقتی میخوان اسمم رو خطاب کنن دو تا نقطه اش رو هم میذارن مینویسن "ن. .ا"

نمینویسن "ن.ا" یا "ن ا" یا حتی نمی نویسن نون الف...

من به این افراد بدهکارم :))))

 

توی زمانه ای که طرف اینطوری پیام میده:

"س پ چ کردی"

کسی میتونه جمله بالا رو بخونه؟

به جان خودم اگر بتونید بخونید...

 

من میدونید در جواب طرف چی نوشتم؟

نوشتم تا جمله ات رو درست ننویسی نمیگم چکارش کردم...

 

و اون نوشت:

سلام 

پول رو چه کردی؟



سلام رو مینویسن س

پول رو مینویسن پ

چه رو مینویسن چ

اگر "کردی" رو هم میتونست خلاصه کنه حتما خلاصه میکرد...

در جوابش میگم "تکلیفش فردا مشخص میشه"

برام مینویسه" باش"

باش یعنی باشه...



آی از اینا حرصم میگیره...

بعد توی این زمونه، مخاطبم وقتی میخواد اسمم رو بنویسه مینویسه: ن. .ا

من واقعا ازتون ممنونم...

اصلا اینکه میبینم اینقدر حوصله دارید براتون خوشحال میشم...

واقعا نشانه ی خوبیه...

یکی از نشانه های مزاج سالم با حوصله بودنه...



راستی این روز فرخنده بر همگی مبارک...

ما در همچین روزی مراسم عروسی مون رو گرفتیم :)))

موافقین ۶ مخالفین ۱ ۰۳/۰۶/۳۱
ن. .ا

نظرات  (۷)

امروز در ادامه ی اون باورهای دومینو وار فرار از بدهکاری و مدیون بودن، به نگهبان اعلام کردم دیگه برای من ناهار سفارش نده تا خودم بهت بگم...

 

با تعجب نگاهم کرد و گفت : چرا مهندس؟

شما سرت شلوغه یادت میره برای ناهار اطلاع بدی... میخوای هر روز خودم ازت بپرسم؟

گفتم: نه یادم نمیره... خودت لازم نیست پیگیر بشی، هر وقت بخوام خودم خبرت میدم...

دوباره پرسید: چیزی شده مهندس؟

گفتم: نه چیز خاصی نیست... یه مقداری غذای اینجا اذیتم میکنه...

 

پاسخ:
کمی بابت ناهار و شام به آشپزخونه بدهکاریم و خبر دارم اونها هم شاکی هستن که چرا نتونستیم بدهیشون رو بدیم...
و حتی گفته: پول مواد غذای و آشپز باید از جیب ما بره که کارگرهای شما غذا داشته باشن؟!!!

فعلا شرایط به گونه ای هست که نمیشه دفعتا تسویه کرد... باید خرد خرد تسویه کنیم...
تا بتونیم به بقیه بخش ها هم برسیم...

لذا این غذا دیگه خوردن نداره...
کاش زودتر کنسلش میکردم...

:(((

خدایا خودت ما و نسلمون رو از اثرات این مسائل در امان بدار...
خیلی از اثراتش خوفناکم و جز خدا هم پناهی ندارم...

احیاناً کُرد نبوده طرف؟ آخه ما هم به «باشه» میگیم «باش»:))

پاسخ:
نه
کاشانی بوده :)))

شما کردی؟
مشهدی؟

به عنوان یک آدم بی‌حوصله سالگرد عروسی آتون رو تبریک میگم :`)

 

سالگرد ازدواج پدر مادر منم مشابهه 

جالب بود 

پاسخ:
روی موضوع زن شاداب فکر کنید، قول میدم حوصله تون خیلی زیاد میشه...

واقعا این روز میطلبه برای عروسی... هم ماه ربیع، هم تولد دو انسان عظیم نظام خلقت...

فقط خدا لعنت کنه این صهیونیست ها رو که نغمه ی ناجور خلقتن...

راستی ممنون بابت تبریکتون
شما هم مراسم گرفتید درسته؟
یعنی دوران نامزدی تموم شده دیگه؟
ان شا الله زندگی پر ثمری داشته باشید

چند بار خوندم و پیوندش کردم. واقعا پست خوبی بود. ممنون :`)

 

بله بله

عروسی من و مهیار نیمه شعبان بود 

انشالله قسمت همه جوون ها :)

پاسخ:
خیلی خوبه که رفتید سر خونه زندگی خودتون...
دوران نامزدی از یه حدی بیشتر بشه خیلی سمی میشه...

عمیقا با دوران نامزدی طولانی به بهانه جور کردن امکانات زندگی مخالفم...
ضرباتی میزنه که بعدها خیلی زمان میبره تا جبران بشن...

ان شا الله زندگی مهدوی داشته باشید
۳۱ شهریور ۰۳ ، ۱۷:۲۵ صـــالــحـــه ⠀

من به نوبه خودم از شما تشکر می‌کنم که استقامت داشتید در نوشتن‌.

شما به زعم خودم، پر حوصله‌ترین و عمیق‌ترین نویسنده‌ی بیان هستید و من به شخصه، توجه و وقت گذاشتن برای پیام نوشتن رو از شما یاد گرفتم.

ما به شما بدهکاریم :)

پاسخ:
استقامت در نوشتن...

خیلی تعبیر قشنگی بود... احسنت

نظر لطف شماست...
۳۱ شهریور ۰۳ ، ۱۷:۲۷ صـــالــحـــه ⠀

راستی سالگرد عروسی‌تون مبارک :) ان شاءالله به پای هم پیر و شهید بشید :)

 

۱۷ ربیع الاول تولد قمری همسرم هست. برای همین اسمش مصطفاست :)

پاسخ:
الهی آمین...
هم پیر شدن و هم شهید شدن...

ممکنه زن و شوهر اختلافاتی با هم داشته باشن... این خیلی طبیعی هست...
من توی انسانهای الهی و عارف هم دیدم که با همسرانشون اختلافاتی دارن... یه جاهایی نگاههاشون واقعا متفاوت و حتی متناقض هست...

اما اینها دلیل نمیشه پیوندشون کمرنگ بشه...
تا زمانی که مسیر اصلی عقایدشون همسو هست میشه پیوند رو مستحکم کرد... ولو یکی عمیق تر نگاه کنه دیگر قشری تر...
اینو گفتم که برسم به کلمه ی پیر شدن به پای هم...

خیلی نیاز به امداد الهی دارم تا این رو باز کنم تا حق مطلب ادا بشه...
اما فعلا فقط یه مثال میزنم:
توی خونه ی ما پدر سالاری بود...
پدرم هم واقعا شخصیت جلالی ای داشت... خیلی نمیشد باهاش مخالفت کرد...
البته پدرم هم به ندرت محدودیت ایجاد میکرد...
ظاهر ارتباط پدرم با مادرم شاید هیچ جذابیتی برای نسل امروز نداشته باشه که بخوام مطرح کنم...
اینها هم مثل تمام زوجین اختلاف داشتن... بحث هم میشد بین اینها توی خونه...

 پدرم توی بیمارستان توی بخش بود... چون ایام کرونا بود و پدرم هم در بخش کرونایی ها بود...
فقط ما بچه ها نوبتی میرفتیم پیشش به عنوان همراه...
پدرم روزهای آخر قدرت تکلمشون رو از دست داده بودن...
با اشاره حرف میزدن...
روز آخری که توی بخش بودن و بعد از اون رفتن توی آی سی یو و بعدش دیگه ما ایشون رو ندیدم... خیلی تلاش کردن تا به من بفهمونن به مادرت بگو بیاد پیش من...
انگار از ما هم بریده بودن دیگه...
با اینکه فرزندشون بودیم... پیوند خونی برقرار بود بین ما...
وقتی رفتم موضوع رو به مادرم گفتم که بابا تو رو میخواد... خیلی مادرم توی خونه گریه کردن...
وقتی مادرم رو بردم بیمارستان... پدرم نگاهش به مادرم افتاد انگار تنها مونسشون توی این دنیای وانفسای غریب رو دیدن...
قدرت تکلم نداشتن اما نگاهشون... آه کشیدنشون... خیلی حرف میزد...
پدرم که چند روز بود چیزی نمیخوردن... مادرم که رفتن پیششون کامل تونستن غذا بخورن...
و فرداش منتقل شدن به آی سی یو...

پیر شدن یعنی اون پیوند حقیقی بین زوجین رو فعال کردن...
پتانسیلش در اکثر زوجین هست...
اکثریت قریب به اتفاق...
فقط باید فعال و آزاد بشه...

الهی که شما و همسرتون هم به پای هم پیر و شهید بشید...

کسی که اسم همسرتون رو انتخاب کرده چقدر خوب خدا به دلش انداخت...
میتونست اسم محمد رو انتخاب کنه...
اما مصطفی...
اسم خیلی قشنگی هست...
ان شا الله با صاحب اسمشون محشور باشن...


سلام و رحمت:) 

منم خیلی از این نوع نوشتن حرصم می‌گیره. یعنی چی آخه؟ کامل تایپ کنید دیگه:/

 

سالگرد ازدواجتون هم مبارک:) سالگرد عروسی ما امروزه. قرار بود ۱۷ ربیع باشه تالار گیرمون نیومد:)))

 

ما تازه با کلی زحمت و قرض و فروختن ماشین و طلا و کمک قابل توجه خانواده‌ها خونه خریدیم و برای رفع و رجوع کردن نیازهای خونه هم مقروضیم. با توجه به سبک زندگی‌مون و دوری منزلمون از ایستگاه‌های مترو و بی‌آرتی، به ماشین هم نیاز داریم و تو ماه‌های آینده باید بهش فکر کنیم و برنامه‌ریزی کنیم و احتمالا وام بگیریم. من از اون موقع که شما اون متن رو نوشتین، ذهنم درگیره و دلم چرکینه ولی خب هرطور حساب می‌کنم چطور بدون وام و قرض می‌تونیم تامین کنیم؟ 

پاسخ:
سلام علیکم
ای بابا... حتما خیر و حکمتی بوده توی گیر نیومدن تالار...

چقدر کار خوبی کردید که خونه تهیه کردید و چقدر سخته که ماشین ندارید...
اینو یه متاهل عیال وار سینه سوخته میگه :))

بابت وام و این حرفها حتما توان و ظرفیت خودتون رو ببینید...
اگر میبینید کنترل زندگی شما بدون وام از دستتون خارج میشه، به مصلحت زندگی خودتون عمل کنید...
یکی میگفت زوجین نباید فلان هزینه ها رو بکنن چون اضافه هست و قبلا نبوده...
من نظرم این نیست... به نظر من وقتی یک امکان رفاهی در جامعه فراگیر شد دیگه قصه اش با دوره ی قبلی فرق میکنه و شما اگر در توانتون هست باید تهیه اش کنید...

در مورد وام نگرفتن هم موضوع رو ساده نگیرید...
عرض کردم مسیر سختی هست...
مبادا تن به سختی ای بدید که ظرفیت و کشش رو ندارید چون یقینا از اون طرف بوم می افتید

فکر نمیکردم بخونید اینجا رو
موید باشید


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی