و بوالدین احسانا
فرض کنید یک خانم که انسان متعادلی هم هست، موانع عجیب و غریبی برای ازدواجش داشته و دوران مجردی طولانی و سختی داشته و خیلی اذیت شده و بعد از سالیان زیاد، به بهترین شکلی که حتی در رویای خودش هم نداشته ازدواج میکنه...
و هر روز در زندگی متاهلیش، براش ذکر این هست که خدا چه لطف عظیمی بهش کرده...
سوال من اینه:
حال این خانم بعد از متاهل شدن، در مواجهه با مجردهایی که از نعمت ازدواج محروم هستن چیه؟!!!
فرض کنید مردی بسیار مسئولیت شناس و اهل خانواده، سالیانی دراز از فقر و تنگ دستی رنج میبرده، و بسیییاری از اوقات برای حفظ آبروی خودش، حقیقتا در پیشگاه خدا مضطر میشده...
سالها هر کاری به ذهنش رسیده انجام میداد اما از این فقر نجات پیدا نمیکرد...
و مجبور بود سالیانی همسر و فرزندانش رو در تنگی معیشت مدیریت کنه...
ایشون بعد از سالها براش گشایش بسیییار خوبی اتفاق می افته، و زندگی مالیش زیر و رو میشه...
دیگه همه چیز براش فراهمه...
سوال من اینه:
میتونید تصورش رو بکنید حال این مرد بعد از رسیدن به گشایش، نسبت به انسانهایی که از فقر رنج میبرن چگونه هست؟!!
ساعتها میتونم مثالهای مختلف بزنم و اون سوال رو بپرسم...
خدا به طرز عجیبی برای اولیای خودش و مومنین گشایش ایجاد میکنه، و وقتی اونها در اجتماع قدم میزنه و انسانهای درگیر محرومیت ( از انواع محرومیت های معنوی و مادی) رو میبینه، بیچاره میشه...
برای اینکه بگم و وصف کنم حال اون مومن یا ولی خدا در مواجهه با محرومیت های انسانها چگونه هست، راهی جز مثال زدن و دعوت به تفکر و پرسیدن سوال نداشتم...
خدا اینطوری برای اجتماع پدر و مادر ها می سازه...
یخرجهم من الظلمات الی النور که برای شخصی رخ بده، وقتی ببینه دیگران در ظلمات هستن ( از انواع مختلفش) چون مزاجش سالمه، بیچاره میشه برای اهل ظلمت...
چون خودش هم از همون ظلمات به سمت نور هدایت شد...
بعد میبینه چقدر این نور براش حصن درست کرده، چقدر اون رو در حاشیه ی امن قرار داده... چقدر لذت و خوشی بهش داده شده... اما انسانهای اطرافش غالبا دچار انواع محرومیت ها هستن... و چون مزاج سالمی داره، این تبدیل میشه براش به یک اضطرار جدید در برابر خدا...
از دل این آدمها، حضرت امام بیرون میاد...
حضرت آقا بیرون میاد...
نوجوان ۱۲ سیزده ساله جنگ تحمیلی بیرون میاد...
محسن حججی بیرون میاد...
کلی انسانهای گمنام اما مبارک دیگه بیرون میان...
و خدا میفرمایند:
من ولی خودم رو در بین انسانها پنهان کردم، تا به خاطر احترام به ولی من، همه مردم به همدیگه احترام بذارن.
واقعا مومنین میشن مصداق این بیت:
دیوانه کنی، هر دو جهانش بخشی
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند...
اسمش رو نذارم ولی یا مومن...
خدا برای اجتماع، پدر و مادرهای متعددی قرار میده...
وقتی معنای پدر و مادر رو اینجوری میفهمم، این آیه ی قرآن برام جلوه ی دیگه ای پیدا میکنه:
و بوالدین احسانا...
- ۰۴/۰۸/۲۴
پدر و مادر، وقتی خدا بهشون اولاد میده، چقدر بابت مسائل این بچه تا از آب و گل بیرون بیاد غصه میخورن و اهتمام میورزن؟!!!
والد های اجتماع هم همین حال رو نسبت به مردم اجتماع پیدا میکنن...
و خدا برای اینکه به میزان شفقت و عقلانیت و تشخیص این والدین اضافه کنه، گشایش های بیشتری برای این والد ایجاد میکنه...
عجیبه قواعد بازی حق متعال!!!