در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

سه شنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۳، ۰۴:۳۱ ب.ظ

ترمزی در وجود من

به نظر خودم باید یک گفتگویی با یکی از بچه های بیان داشته باشم...

و این گفتگو بهتر بود که چند ماه قبل انجام میشد...

ولی به تصمیم نرسیده بودم... توی اون زمان یه ترمزی توی دلم برای اون گفتگو وجود داشت...

شاید درست بوده...

همین الان هم این گفتگو در ذهن و دلم، ترمز داره...

شاید هیچ وقت، وقتش نباشه...

 

و البته این گفتگویی نیست که اون شخص اصلا منتظرش باشه... چون اصلا مسئله من نیستم... و طرف حساب اون شخص نیستم... اما بر خودم وظیفه میدونم که یه روزی باید بگم...

 

حالا هم دیگه جزو دنبال کنندگان من نیست...

و شاید هم این مطلب رو نخونه... اما نوشتم تا اگر یه روزی مطرح کردم، بگم من از خیلی وقت پیش قصد مطرح کردنش رو داشتم...

 

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۳/۰۷/۱۷
ن. .ا