در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

سه شنبه, ۷ اسفند ۱۴۰۳، ۰۵:۴۲ ق.ظ

از تو کجا گریزم؟!!

داعشی ها نقض اتش بس کردن و شروع به پیش روی کردن

جنگنده های روسی، نیامدن برای تقابل با داعش...

ارتش سوریه هم در خواب بود...

فقط یک سری شجاع مردان ایرانی ماندن در خان طومان و مقاومت کردن...

 

غربت شهدای خان طومان، غربت عجیبی هست...

یه روزایی در محیط کاری، شرایط خان طومان رو تجربه میکردم...

و تنها دلیلم برای مقاومت، ندای قلبم بود... الان پشیمان هم نیستم...

 

اما یکی از همون روزها، سر سجاده به خدای خودم گفتم: "منو" از این جماعت نجات بده... منو از اینها جدا کن...

و البته از این دعای خودم پشیمان شدم...



این روزها گاهی حسم نسبت به خیلی از مردمهای این مرز و بوم همون حال سر سجاده ام هست...

داشتیم برای سال جدید برنامه ریزی میکردیم:

گفتم: با توجه به اینکه در سال آینده به احتمال زیاد وضعیت تامین برق به مراتب بدتر خواهد شد، سه شفیت کار کردن اصلا توجیه نداره...

چون در عمل سه شیفتی، وجود نداره... به صورت میانگین، در بهترین حالت شما به اندازه دو شیفت میتونید تولید کنید...

اما باید پول سه شیفت رو پرداخت کنید...

حداقل برای شما این کار حکم خودکشی رو داره...

تعدیل کنید....

یکی شون پرسید روال قطعی برق در سالی که گذشت در فصل گرما چطور بود؟

گفتم تا زمانی که پزشکیان دست نگرفته بود: دو روز در هفته در برج 4 و 5 در اوج گرما هر روز 16 ساعت برق نداشتیم... مابقی روزها برق بود و ما طبق این برنامه میریختیم...

اما بلافاصله با ورود دولت جدید ما قطعی برق 8 روزه به صورت متوالی رو هم تجربه کردیم در فصل گرما...

 

یکی از این کسانی که صاحب این ثروت و کارخونه هم بود گفت:

این بنده خدا "پزشکیان" که کاره ای نیست... نظام دیگه ضعیف شده و رو به زوال هست...

فراوانی این جمله زیاد شده...

و دقیقا این جمله یا اثر رسانه هست یا اثر غرب گرایی صاحبان این تفکر... یکی از عوامل نزول بلا در جامعه هست...

من همیشه با این نگاه غرب گراها مشکل داشتم:

اگر آدم خودشون سر کار نباشه، تا عملکرد مدیر جزء دولتی هم زیر ذره بین هست تا بزرگش کنن و بگن این دولت این کاره نیست...

از تمسخر و تحقیر گرفته تا تحلیل های ابکی... بازارش داغه

اما وقتی یه غرب گرا سر کار هست، تمام ناکارآمدی ها به پای نظام و رهبری نوشته میشه...

و این نگاه و تفکر، یک نگاه سرطانی و فاسد هست که در صورت فراوانی و استمرار یک جامعه رو مستحق نزول عذاب میکنه...



تنها چیزی که موجب میشه به این دعا فکر نکنم " خدایا منو از این جماعت نجات بده"

اعتقادم به اون نوشته از خانم الف هست که در مورد موضوع یک مقاله علمی نوشته بود: " سلول سرطانی، سلولی هست که ارتباطش با کل رو از دست داده"

و میدونید وقتی "واقعا" سلول سرطانی نباشیم چه عاقبتی در انتظارمونه؟

 

اینو بهش فکر کنید...

من برای شرح اینکه حال کسانی که سلول سرطانی نیستن چه حالی هست، به پهنای فلک باید اشک بریزم تا بتونم یک دقیقه اش رو شرح بدم...

یه جمله بگم در مورد اون حال:

 

وقتی ضربت خورد فرمود: فزت برب الکعبه

 

 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳/۱۲/۰۷
ن. .ا

نظرات  (۲)

رمضان من

بیا که سلول سلول روحم به هوای تو نیازمند هست...

من باید در حال و هوای سحر غرق در این دعا بشم:

https://www.aparat.com/v/w70vf36

سلام 

من به اندازه شما مقید و آگاه نیستم، ولی این روزا این غربت رو توی خیلی از جایگاهایی که قرار میگیرم احساس میکنم ، شاید بهتره بگم چیزی شبیه «و ضاقت الارض» ... 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی