در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

چهارشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۹:۴۶ ق.ظ

از خوبی های تو (9)

چه زمانی که بچه ها نبودن چه حالا که بچه ها هستن، هر وقت کیکی، شیرینی ای ، بستنی ای، هر چیز تفننی ای درست میکنه، حتما سهم منو کنار میذاره، حالا هر وقت که بیام خونه، سهمم محفوظه...

حتی برای اینکه بچه ها دوباره سهم خودم رو مطالبه نکنن از من، مثلاً میگه برو تو آشپزخونه خودت بخور، بچه ها خوردن...

چند ماه پیش بعد از این همه سال، بابت همین یه اخلاقش، ازش تشکر ویژه کردم و گفتم جا داره حتی بابت این اخلاقت، یه مراسم مجزا بگیرم...



دیشب دیگه خودش شاکی شد که تو چرا مدتهاست سمت کتاب نمیری؟!!!

گفتم صبح و شبم به هم دوخته شده... نمی‌رسم...

گفت صبح ها زودتر پاشو، کتاب بخون و..‌.

گفتم بعد از این همه مدت، دوری از کتاب، دلم میخواد با شاهنامه شروع کنم...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴/۰۲/۱۸
ن. .ا

نظرات  (۷)

خدا حفظشون کنه. الحمدلله بابت وجود انسانهایی که زندگی رو برای دیگران قشنگتر میکنن...

خواستید شاهنامه بخونید، پیشنهاد میکنم سلسله جلسات سها رو در این مورد دنبال کنید. خیلی ایده آل نیست و برای مواجهه اول با شاهنامه خوبه به لطف خدا

پاسخ:
ممنون بابت پیشنهادتون
خدا شما و خانوادتون رو زیر سایه اهل بیت حفظ کنه

دقیقا 👌🏻 .تایم بعد از نماز صبح تایم کتاب خواندن منه. باقی اوقات روز نمیشه واقعا 

پاسخ:
یه مقداری سیستم فیزیولوژیکم بهم ریخت... نمیتونم بعد از نماز بیدار بمونم...
باید مزاجم رو درست کنم...

حقیقتا نعمت بزرگیه این خصلت حسنه کمیاب ...

خدا کل خاتواده تون رو از شر بدی ها محفوظ بداره 

پاسخ:
منتظر حضور شما بودم :)))

خدا شما و خانواده تون رو هم حفظ کنه

خدا حفظشون کنه ... 

 

پاسخ:
قبلا نوشته بودید از نمایش های زن و شوهری خوشتون نمیاد

منم با حرف شما موافق بودم...
اما این مواردی که مینویسم غالبا در توان و دسترس همه هست و بیشتر از این جهت هست که بگم داشتن حس خوب خیلی ساده به دست میاد...
و غالبا هم هر جا حس خوبی شکل میگیره چیزی از جنس عدم منیت توی اون کار وجود داره

در مورد استوری و ...؟ 

اون که یه عالم جداییه، مثلا توی استوری تبریک میگن به هم و ... منظورم بود 

شما که همون اول بحث توضیح داد هدفتون رو، خدا خیرتون بده که مینویسید، اتفاقا من از خانومتون یاد میگیرم ، فقط کاش همسرامون هم یه وبلاگی پیدا کنن ازش یاد بگیرن (لبخند) 

پاسخ:
ّبله

با خوندن وبلاگ و کتاب و ...الزاما کسی تغییر نمیکنه...
باید به خدایی ایمان داشت که به وقتش متنی یا صحنه ای رو جلوی چشم بنده اش میاره... و همه ما به وقتش میفهمیم کجا رو تند رفتیم و کجا رو کند...

همه چیز از خودمون شروع میشه

@دریزه بانو 

دویست میلیون بار لایک 

پاسخ:
لازم شد یه سلسله مطالب بنویسم با عنوان:
"از گله گی های او از من"

داشتم برای همسرم تعریف می‌کردم که امروز توی مسجد یه دختر جوان رو دیدم، از نظر عقلی انگار مشکلاتی داشت، نمیدونم سندروم داون بود یا نه، اومد کنارم نشست باهام حرف زد، آخرش هم پوست کیکش رو گذاشت توی دست من و رفت، همسرم به شوخی گفتن که خدا میدونه کیو سر راه کی بذاره، من از این جمله چقدر حس خوبی گرفتم، از اینکه خدا منو لایق دونسته چنین مخلوقی رو کنار من بنشونه 

این جمله «باید به خدایی ایمان داشت ...» رو که گفتید دوباره اون حس توی دلم زنده شد

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی