از خوبی های تو (9)
چه زمانی که بچه ها نبودن چه حالا که بچه ها هستن، هر وقت کیکی، شیرینی ای ، بستنی ای، هر چیز تفننی ای درست میکنه، حتما سهم منو کنار میذاره، حالا هر وقت که بیام خونه، سهمم محفوظه...
حتی برای اینکه بچه ها دوباره سهم خودم رو مطالبه نکنن از من، مثلاً میگه برو تو آشپزخونه خودت بخور، بچه ها خوردن...
چند ماه پیش بعد از این همه سال، بابت همین یه اخلاقش، ازش تشکر ویژه کردم و گفتم جا داره حتی بابت این اخلاقت، یه مراسم مجزا بگیرم...
دیشب دیگه خودش شاکی شد که تو چرا مدتهاست سمت کتاب نمیری؟!!!
گفتم صبح و شبم به هم دوخته شده... نمیرسم...
گفت صبح ها زودتر پاشو، کتاب بخون و...
گفتم بعد از این همه مدت، دوری از کتاب، دلم میخواد با شاهنامه شروع کنم...
خدا حفظشون کنه. الحمدلله بابت وجود انسانهایی که زندگی رو برای دیگران قشنگتر میکنن...
خواستید شاهنامه بخونید، پیشنهاد میکنم سلسله جلسات سها رو در این مورد دنبال کنید. خیلی ایده آل نیست و برای مواجهه اول با شاهنامه خوبه به لطف خدا