در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

جمعه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۴، ۰۹:۱۵ ق.ظ

گنجی در خانه

خانم چادری با شوهرش اومده بودن فرش انتخاب کنن...

انتخاب صددرصد با خانم بود و با حساسیت بسیار بالا...

گفت دو تا ۹ متری میخوام و دو تا ۱@۳

نمونه ای هم دیده بودن و پسندیده بودن که دیگه بافت نمیشد...

نه از تغییر ولو کوچک تو نمونه ای که پسندید کوتاه می اومد، نه از تغییر کلی سایزها...

مثلا بهش گفتم دو تا یک در سه نداریم اما میتونی یه تخته یک در دو و یکی یک در چهار ببری

میگفت دکور خونه ام بهم میریزه

میگفتم همین نقشه رو داریم فقط سبز زیتونیش کمی روشن تره...

میگفت با پرده هام ست نمیشه...

خلاصه هر جاش رو‌میخواستم تغییر بدم، میگفت کلی پول به طراح دکور دادم، این مشخصات باید صددرصد اجرا بشه...

بعد میگفت: چرا کسی حساسیت های منو درک نمیکنه؟!

بعد شوهرش سرش رو میگرفت توی بغلش میگفت درست میشه...

اخرش که مطمئن شدم چیزی که اون میخواد رو ما نداریم، گفتم هیچ راهی نداره، اون فرشی که بردین رو برگردونید.

خانمه گفت: شما هم یه راه پیش پای ما بذارین... اول زندگیمونه... یک ماهه نذاشتم کسی بیاد خونه مون، چون هنوز دکورم به خاطر این فرشا ست نیست...

حالا کلا دو تا یک در سه کم داشته...

بهش گفتم: من هر راهی ممکنی وجود داشت گفتم، اما حکایت فرش شما، شده حکایت گاو بنی اسرائیل...

اونقدر قید بهش زدید، دیگه پیدا نمیشه...

شوهرش بهم گفت: خب اول زندگیمونه، این حساسیت طبیعیه...

میخواستم بگم، من بیش از ۱۵ ساله توی دنیای رنگها هستم... این همه تعصب به خرج دادن سر این جزئیات به قیمت عمری که ازتون میگیره نمیصرفه...

 

اگر کسی بودم که این وادی ها رو نگذرونده بودم و درکی از این حساسیتها نداشتم، قضاوت نمیکردم...

اما من با این حساسیت ها تربیت علمی شدم...

وقتی میدیدم چقدر جدی گرفتن این جزئیات رو...

حالم متغییر شد...

 

و وقتی برمیگشتم خونه، همسرم رو به چشم زوج نمیدیدم، بلکه حس میکردم گنج توی خونه دارم

 

 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۴/۰۳/۱۰
ن. .ا

نظرات  (۷)

حالا منم جزییات برام مهمه ولی وقتی نیست نیست دیگه. چیکار می‌شه کرد؟🤷‍♀️

پاسخ:
کمتر کسی می‌تونه بگه جزئیات برام مهم نیست
ما در دنیای جزئیات داریم زندگی میکنیم
اتفاقا دقت در جزئیات یک توانمندی هست
اما تعصب و توقف در جزئیات یک اختلال هست.

می‌گفت مدتهاست هر کسی میخواد بیاد خونه ام، میپیچونم چون دوست ندارم جای دو تخته یک در سه رو توی خونه ام خالی ببینم
این تعصبه...
یک توانمندی در ایشون تبدیل به تهدید شده
۱۰ خرداد ۰۴ ، ۱۲:۳۸ نـــرگــــس ⠀

چقدر جالب که همسزش هم باهاش انقدر همراه بود! کاش به جای هزینه طراح دکور، برای درمان کمال‌گرایی هزینه می‌کردند. فکر کنم بهشت هم برن نمی‌تونند لذت ببرند :)))

 

حالا یه وقت من فرش ۹ متری تیغ ماهی مشکی رو با فرش کرم ۱۲ متری کنار هم میذارم و مبل قرمز :))) یه وقت خانم شما سادگی رو انتخاب می‌کنه که همسرش به راحتی میتونه براش فرش‌های درجه یک فراهم کنه... واقعا این روحیه گنجه...

پاسخ:
میدونید یه نظری دارم در این زمینه ها:
همه آدما ست شدن و ست کردن رو دوست دارن، تنوع و زیبایی رو دوست دارن
اما دنیا به کام آدمهایی هست که در مواجهه با دنیا راحت میگیرن...
راحت گیر ها فرش ۱@۳ شون راحت جور میشه
بدون طراح دکور خونه شون عالی میشه...
و خیلی چیزای دیگه...


رسما داریم در توهمات زندگی میکنیم ؛ مثل کودکی که همه دنیاش اسباب بازی هاش هستند ...

پاسخ:
چند روز پیش یکی از پرسنلمون حمله عصبی بهش دست داد و خودش رو میزد و جیغ میکشید و به حالت تشنج روی زمین افتاد و... با اورژانس قضیه رو جمع کردیم....
شروع داستان از یک ماجرای بچه گانه شروع شد، مثلاً اون خانم به دوستش گفت چرا فلان کاغذ رو آوردی... من خودم میرفتم می‌گرفتم... دوستش گفت خواستم ثواب کنم، نمی‌دونستم کباب میشم... و این حمله به این خانم بعد از این جواب دست میده...
بعدا به دوست این این خانم بیمار گفتم قضیه چی بود؟!
دیدم داره خودش رو تبرئه می‌کنه که من کاری نکردم و...
گفتم اینقدر به خودت نگیر... دنبال مقصر نیستم...
وضع اون خانم از این حرفا گذشته... ان شاالله خدا کمکش کنه...

حالا در جواب شما میگم کار از توهم گذشته... این مسائل عذابی هست به جان خود این افراد... آن شاالله خدا کمکشون کنه...

این که خانم این بنده خدا اونطوری باشه خب خصلتشه خیلی هاشون اینطورین و تعطیلن و کمال بلاهت رو در جزئی نگری دیدن، چیزای بی اهمیت رو بزرگ میکنن، موندم مرده چرا داره حق میده به اون زن

 

قدیما میگفتن از زن کمتره، مصداق این جور مردهاست.

 

متنفرم از مردهای حقیر، نادون، ذلیل و حقیر و بی فکر

پاسخ:
حالا اگر مثبت و خوش بینانه نگاه کنیم
شاید بشه گفت شوهرش دیده خود خانم می‌دونه تو این قضایا تعادل ندارد... و از شوهر انتظار کمک داره....
شوهر هم چاره رو در همراهی این مدلی دیده...
کلا سعی کنید این مردها رو هم بپذیرید... آدما نسبت به چیزی که خیلی گارد دارن غالبا خدا جلو‌چشمشون می‌ذاره...
یه وقتی رابطه فرزندانتان با عروستون اینجوری بشه میخواید چکار کنید؟
۱۰ خرداد ۰۴ ، ۱۹:۴۴ اقای ‌ میم

مساله اینجاست مرده همراهش بوده

پاسخ:
بلاخره اول زندگیه...
ان شاالله بتونن خوب این قضایا رو مدیریت کنن

اومدم به خودم امیدوار بشم که دیدم نوشتید "اتفاقا دقت در جزئیات یک توانمندی هست"

بنده در ابن زمینه به شدت ناتوانمندم :))) 

 

پاسخ:
جدی میگید؟!!!
بهتون نمیخوره هااا
آدمایی که دقت در جزئیات نداشته باشند چطور میتونن داستان بنویسن؟!

من ذاتا کلی نگرم 

دیدن جزئیات برام سخته

اینطور نیست که کلا نتونم انجامش بدم اما برام راحت نیست

داستان رو هم به سختی :دی

پاسخ:
اگر توانمندی در جزئیات رو به حد نیاز و تعادل نداشته باشید، خدا خودش درستتون می‌کنه...
در کلیات هم همینه...
اگر به قدر کفاف نداشته باشیم، خدا خودش مسیر زندگیمون رو بر این اساس میچینه که به حد کفاف برسونیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی