در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

يكشنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، ۰۹:۴۸ ب.ظ

روح زمانه

همسر رو از چند روز پیش با بچه ها فرستادم شمال...

و به این فکر میکردم که عید غدیر نرم شمال، چون کارهام خیلی زیاده...

امروز جلسه ی نهج البلاغه بود با استاد، که همسرم هم بعد مدتها شرکت کرد... خود من که شاید حدود ده ماهی میشه با استاد صحبتی نکردم...

استاد امروز به همسرم گفتن: دلم برای ن. .ا تنگ شده...

که خب با این اوصاف برنامه ام رو باید تغییر بدم و برای عید غدیر برم دیدارشون...

اینکه کسی هم سید باشن و هم حکم استاد رو برات داشته باشند و هم یه جوری بهت میرسونن بیا ببینمت... فکر میکنم خیلی پرت بودن میخواد تا نریم و حضوری عرض ادب نکنیم...



خیلی دلم میخواد به استاد بگم اونقدر که شناخت جامعه و روح جامعه و زمانه قلب و ذهنم رو مشغول کرده مسائل مربوط به حقیقت نفس انسانی ذهنم رو درگیر نکرده

یاد چند سال پیش افتادم که از قول یکی از قدما گفته بودم با بلوغ جسم عقل ظهور میکند و با بلوغ عقل، تدبیر ظهور میکند و ایشان موضوع تدبیر رو خیلی فراتر از چیزی که من فکر میکردم شرح کردن... و مصداق افقشون در مسئله تدبیر رو شخص رهبری مثال زدن...

میخواستم بگم از نشانه های بلوغ تدبیر در انسانها، شناخت جامعه و روح زمانه هست... و اینکه قرآن میفرمایند ما ارسال نکردیم رسولی را مگر به لسان قوم

این «لسان قوم» همون زمانه هست، همون روح جامعه هست...

تازه هر رسولی که روح زمانه اش رو بشناسه و با اون ادبیات و رویکرد بره سمت جامعه اش، خدا میفرمایند من هدایت میکنم و من گمراه میکنم هر که را که بخواهم - بخواهد

با این حساب برداشتم اینه که رعایت لسان قوم یک ادب الهی هست... و بی ادبان راهی به تقرب الهی ندارن...

 

 

 

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۴/۰۳/۱۹
ن. .ا

نظرات  (۳)

چقدر شناخت جامعه لطافت میخواد.

جامعه یا روح جامعه ،جمع تک تک افراد نیست، بلکه...

۱۹ خرداد ۰۴ ، ۲۲:۳۱ نـــرگــــس ⠀

چقدر خوش به حالتون هست نبودنتون انقدر به چشم استادتون اومده.

پاسخ:
اتفاقا چند روز پیش داشتم با خانم سر همین موضوع صحبت میکردم، حدود یه ماه پیش خواهرم رفته بودن پیش استاد و استاد به خواهرم هم گفته بودن دلم برای ن. .ا و خانمش تنگ شده... و خواهرم این موضوع رو به همسرم گفتن...
من و همسرم صحبتی داشتیم از غفلت هایی که گاهی فرا می‌گیرد مون.
گفتم یادته یه دانشجو تو بیت رهبری به آقا گفت آقا ما خیلی شما رو دوست داریم... آقا در پاسخ گفتن: شما منو می‌بینید و دوست دارید، من شما رو نمی بینم و دوستتون دارم...
گفتم رهبری از روی تعارف نگفتن... واقعی بود...
اونقدر که اولبای خدا واقعی و مستمر و پیوسته به یاد ما هستن و دوستمون دارن... ما مثل اونها نیستیم...
اگر این محبت ها رو درک کنیم... غفلتمون کم میشه...

چه تعبیر خوبی برای ترجمه و توضیح "لسان قوم" استفاده کردید!

 

پاسخ:
آخه خیلی مهمل هست که فکر کنیم منظور قرآن از لسان قوم مثلا زبان عربی بود در مورد پیامبر خودمون...
خب این عین سفاهته که برای مردم عرب زبان پیغمبری با زبان عبری یا فارسی بفرستند...
در واقع خیلی روشنه که زبان پیغمبری قومی باید همان زبان مردم اون منطقه باشه... و موضوع به این واضحی رو چرا قرآن باید مطرح کنه؟
پس لسان قوم یک موضوع مهم در تبیین هست
که توی همون آیه هم اشاره به تبیین کردن...
وقتی نسبت بین تبیین نافذ و لسان و البته قوم رو بررسی کنیم متوجه میشیم قوم همون جامعه هست، و لسان راه ارتباط و نفوذ بر این جامعه...
باید پیام رو « برسانند» 
این رساندن اتفاق نمی افته مگر شما لسان اون جامعه رو بشناسیم...
به یک تعبیر لسان یک جامعه روح حاکم بر اون جامعه هست...
مثلا شما اگر به جامعه شناسی زمان امام حسین بپردازید و به لسان قوم در اون روز... دیگه اینقدر مردم کوفه رو سرزنش نمیکنید... چون میدونید اون لسان تا چه میزان در عصر ما هم رواج داره...
و تازه اگر به جامعه شناسی توجه تخصصی داشته باشیم دلایل قیام امام حسین رو هم بهتر متوجه میشیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی