روح زمانه
همسر رو از چند روز پیش با بچه ها فرستادم شمال...
و به این فکر میکردم که عید غدیر نرم شمال، چون کارهام خیلی زیاده...
امروز جلسه ی نهج البلاغه بود با استاد، که همسرم هم بعد مدتها شرکت کرد... خود من که شاید حدود ده ماهی میشه با استاد صحبتی نکردم...
استاد امروز به همسرم گفتن: دلم برای ن. .ا تنگ شده...
که خب با این اوصاف برنامه ام رو باید تغییر بدم و برای عید غدیر برم دیدارشون...
اینکه کسی هم سید باشن و هم حکم استاد رو برات داشته باشند و هم یه جوری بهت میرسونن بیا ببینمت... فکر میکنم خیلی پرت بودن میخواد تا نریم و حضوری عرض ادب نکنیم...
خیلی دلم میخواد به استاد بگم اونقدر که شناخت جامعه و روح جامعه و زمانه قلب و ذهنم رو مشغول کرده مسائل مربوط به حقیقت نفس انسانی ذهنم رو درگیر نکرده
یاد چند سال پیش افتادم که از قول یکی از قدما گفته بودم با بلوغ جسم عقل ظهور میکند و با بلوغ عقل، تدبیر ظهور میکند و ایشان موضوع تدبیر رو خیلی فراتر از چیزی که من فکر میکردم شرح کردن... و مصداق افقشون در مسئله تدبیر رو شخص رهبری مثال زدن...
میخواستم بگم از نشانه های بلوغ تدبیر در انسانها، شناخت جامعه و روح زمانه هست... و اینکه قرآن میفرمایند ما ارسال نکردیم رسولی را مگر به لسان قوم
این «لسان قوم» همون زمانه هست، همون روح جامعه هست...
تازه هر رسولی که روح زمانه اش رو بشناسه و با اون ادبیات و رویکرد بره سمت جامعه اش، خدا میفرمایند من هدایت میکنم و من گمراه میکنم هر که را که بخواهم - بخواهد
با این حساب برداشتم اینه که رعایت لسان قوم یک ادب الهی هست... و بی ادبان راهی به تقرب الهی ندارن...
چقدر شناخت جامعه لطافت میخواد.
جامعه یا روح جامعه ،جمع تک تک افراد نیست، بلکه...