یک نکته از هزاران
یه وقتی خدا به یه جمعی میفرمایند:
انا فتحنا، لک فتحا مبینا...
اما یه وقتی مستقیم به خودت میگه...
یه وقتی خدا به یه جمعی میگه:
لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا
اما یه وقتی مستقیم به خودت میگه گناه گذشته و آینده ات رو میبخشم و نعمت رو بر تو تمام میکنم . هدایتت میکنم به صراط مستقیم...
و همین طور آیات بعدی رو بخونید...
به خودتون مستقیم بگه تو رو از نصرتی عزتمند برخوردار میکنم...
چکار میکنید؟
چه حسی میگیرید؟
خودتون رو در چه جایگاهی تصور میکنید؟!!
دوستان، به نظرم ما خیلی نزدیکیم به این جایگاه...
اگر باور کنیم و متناسب اون جایگاه با خودمون رفتار کنیم، قطعا این آیات برای ما هست...
من هر روزی که این آیات رو میخونم نمیدونم از شدت شوق و سرور چکار کنم...
باور کنیم که اینقدر عزیزیم...
و خدا فقط از ما میخواد زیر این پرچم متزلزل نشیم...
# یک نکته از هزاران
من فقط از اون قسمت دعای چهاردهم صحیفه میترسم که حضرت میگن اگر بنا شد انتقام از ظالم به قیامت بکشه و الان قرار نیست اتفاق بیفته صبرش رو به من بده (مضمون). یعنی مثلاً اینطوری میشم که خدایا لطفا ما رو با این امتحان نکن. اجازه بده به چشم ببینیم خوار و خفیف شدن این جانیا رو...