بسم الله الرحمن الرحیم

به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

بسم الله الرحمن الرحیم

به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

سلام خوش آمدید

تصمیم شما و حیات یک جامعه

يكشنبه, ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، ۱۲:۵۱ ب.ظ

من استاد دینانی رو خیلی دوست دارم...

خیلی هم باهاش ارتباط میگیرم... خیلی هم خوب توضیحاتش رو میفهمم... گاهی توی برنامه معرفت که شاید شش هفت سالی هست وقت نمیکنم ببینم، آرزو میکردم من جای آقای لاریجانی، مجری برنامه بودم، چون بعضی سوالات مجری رو مانع باز شدن بحث می‌دیدم...

از طرفی توی یه برهه ای چندین بار در خواب استاد دینانی رو دیده بودم و خیلی دلنشین باهاش بحث فلسفی میکردم تو خواب...

یه بار استاد دینانی حرفی زدن که اتفاقی توی نت بهش برخوردم

میگفتن: تنهایی انسانها، یک جا تجلی خیلی عظیمی داره...

در یک بزنگاهی هر انسانی می‌فهمه تنهایی یعنی چی...

و اون بزنگاه، حقیقتی هست که هر انسانی باید ازش عبور کنه تا به رشد حقیقی برسه...

کجا؟!!

چه بزنگاهی؟!!

 

زمان تصمیم گیری و انتخاب

 

 

بذارید مثال بزنم:

فرزند دلبند تون

یا عزیزی که خیلی براتون مهمه...

خدای ناکرده بیمار شده...

وضعیتش حاد شده...

 

یا باید یک عمل جراحی سخت و پر ریسک انجام بشه... که دکترش هیچ ضمانتی به شما نمیده...

یا سالیانی با این بیمار با رنجی جانکاه زندگی کنه تا عمرش به پایان برسه...

 

و دکتر فرزند شما، این تصمیم رو می‌ذاره به عهده ی شما...

در این مقطع، فرض کنید از نعمت جسمی پدر و حتی مادر هم برخوردار نیستید...

تا التیامی باشن برای شما...

 

میتونید تصور کنید این سناریو ها رو؟!!!

 

حال شما در اون زمان تصمیم و انتخاب چگونه هست؟!!!

اگر در مسیر ولایت باشیم، در مسیر حق باشیم، برای اینکه به استقلال و قدرت کافی برای مفید بودن در جبهه ی حق برسیم، این بزنگاه رو تجربه خواهیم کرد...

 

ببینید تصمیم اون پدر یا مادر قراره چه کاری با دل اون پدر یا مادر بکنه؟!!!

مومن، هر روز در این فضا قرار میگیره...

و برای همین هر روز و هر لحظه ارتباطش با خدا متصل هست...

 

بعد مومن در چنین شرایط وحشتناک ترین تصورش اینه:

کاری نکنم که خدا ازم برنجه؟!!!

میتونم بیشتر بازش کنم اما نگرانم بعضیا رو دچار وسواس کنم...

فقط خواستم بگم ما عمیقاً تنها هستیم و اگر لایق بدونن ما رو... بهمون میچشونن این تنهایی رو...

اما تنهایی که خدا توش وجود داشته باشه، بزرگترین عامل شکل گیری جامعه ولایی هست

چه در سطح خانواده

چه بزرگتر...

فکر کنید ممکنه شما روزی همون پدر یا مادر باشید...

و اون فرزند عزیزتر از جان تون هم جامعه تون باشه...

و تصمیم شما و حیات اون جامعه....

آمادگی داریم؟!!

  • ن. .ا

نظرات (۶)

سلام.

قالب جدید مبارک.

چقدر توی این لحظات ، موانع هم زیاده، دام هم زیاده... چقدر سخته از این تنهایی به سلامت عبور کردن. و به نظرم نیاز به توشه داریم برای این لحظات حیاتی

پاسخ:
سلام
سلامت باشید

یک پدر یا مادر بین  یک سه راهی که به سه مقصد : مرگ، رنج و سلامتی ختم میشه مخیر میشه...
اینجا بیشتر میشه در مورد توشه صحبت کرد...
چیزی که در مورد موانع میگید که همون کلمه دام رو براش مناسب تر میدونم... در این موارد هم باز اون توشه میتونه نجاتمون بده...

و توشه چیزی نیست جز نگاه توحیدی
من سالیانی در مورد نگاه توحیدی شنیدم...
اما انگار تازه دارم لمس میکنم نگاه توحیدی داشتن یعنی چی

بله..

توی تصمیم‌گیری‌ها که قراره یه شرایط رو رها کنیم و شرایطی رو انتخاب کنیم، میرسیم به کلام الهی که "قل الله ثم ذرهم

..." بگو خدا و رها کن...به نور توحید...

 

برامون بگید از این نگاه توحیدی اگر براتون مقدوره

پاسخ:
ببینید اون توشه که میگید، زندگی توحیدی هست...

چند وقت پیش همسرم یه ویدئو از یک روانشناس برام فرستاد بابت پول تو جیبی دادن به کودک و فرزند...
میگفت پول تو جیبی هایی که میدید نه مبلغش مشخص باشه نه زمانش...

پول ثابت با مقدار و زمان مشخص ماهانه بچه رو خراب میکنه...

و این دقیقا برای ما آدم بزرگا هم صدق میکنه...
رزق ثابت و مشخص و زمان مشخص، ما رو خراب میکنه...

ما توی شرایط اقتصادی بدی هستیم...
یکی از چیزهایی که پرسنل به شدت به ما فشار میارن تا از ما قول بگیرن: زمان پرداخت حقوق هست...
حتی مثلا شرایط رو درک میکنن و میگن با یک هفته نوسان به ما بگید که چه وقتی حقوق میدید...
ما بتونیم برنامه ریزی بکنیم...

ما هم خدا میدونه دوست داریم همیچین قولی رو بدیم...
اما هر بار یه چیزی پیش میاد و نمیشه...

من خیلی موانع رو نشستم آنالیز کردم...
تا یه حدی میشه مدیریتش کرد...
اما موضوع اصلیش اینه که از خدا بخوای...
بخوای تا مسائل گوناگون جوری مدیریت بشه که بتونیم توی روز مشخصی حقوق بدیم...

خب من به عنوان مدیر میفهمم برنامه ریزی لازمه ی اینکار هست...
اما به عنوان کسی که درگیر نگاه توحیدی هست هم خیلی خوب میفهمم چرا علی رغم تمام برنامه ریزی ها بازم مانعی پیش میاد که تصورش رو نمیکردی...

من میدونم باید با این خدا وارد تعامل شد
خیلی هم این تعامله زیباست

اما به قول صحیح شما خیلی رهزن داره...
خیلی زیاد...

من چند سال پیش که اتفاقا در همین وبلاگ هم نوشته بودم...

نیرویی داشتم توی دفتر که یه جمعه ای در منزلش فوت کرده بود...

همسرش و دوست این آقا افتاده بودن دنبالش برای مقرری گرفتن برای همسرش این آقا... یه پسر هم داشت بنده خدا...

شرایط جوری بود که احتمال داشت حتی من یک میلیارد جریمه بشم همون دو سال پیش...

اما میتونستم جوری به تامین اجتماعی گزارش رد کنم که کلا از من ساقط بشه مسئولیتش...

و جوری هم رد کنم که احتمال جریمه برای من بره بالا در حد یک میلیارد...

 

هر دو حالت هم شرعی بود و درست...

 

با استاد مشورت کردم... گفتن برو قران باز کن...

و نظر خودشون این بود که برو این کار رو انجام بده و جوری گزارش رد کن که مسئولیت متوجه خودت بشه و کار این بنده خدا حل بشه...

 

منم همین کار رو کردم... جوری که رئیس تامین اجتماعی تهدیدم کرد که خودت رو آماده ی جریمه ی یک میلیاردی بکن...

تامین اجتماعی اصرار داشت جوری گزارش رد کنم که مسئولیت از من خارج بشه و طبیعتا اون خانم هم به مقرری نمی رسید... و نهایتا من یک جریمه ی 10 میلیونی میشدم...

 

من نکردم...

مسئولیت گردن گرفتم و اون خانم بعد از دوسال یعنی همین 1 ماه پیش اولین مقرری اش رو گرفت و هیچ جریمه ای هم متوجه من نشد... و تمام...

 

اما الان در شرایطی به مراتب سهمناک تر و وحشتناک تر از اون روز قرار گرفتم...

حدود یک سال پیش که با استاد مشورت کردم...

ایشون هیچ جوابی ندادن و از جاشون بلند شدن و از پیشم رفتن...

یعنی خودت تصمیم بگیر...

 

و این یعنی همه منتظریم تا تو به ثمر بشینی...

میوه بدی...

بالنده بشی...

نترس...

تصمیم بگیر....

 

و من...

این روزها خیلی دنیا برام جذاب تره...

پاسخ:
یادمه وقتی براشون توضیح میدادم خیلی آثار نگرانی برای من در چهره شون مشخص شد و یکی دو تا سوال هم در مورد اون گره ایجاد شده پرسیدن...
اما وقتی حرفهام تموم شد کمی مکث کردن و چیزی نگفتن و از جاشون بلند شدن و رفتن

ان شالله خدا به بهترین راه‌ها هدایتتون کنه و موفق و سربلند باشید.

خیلی دنیا با این مسائلش قشنگتر میشه. استاد امینی نژاد یه کلمه دارن که مدام تکرار میکنن "رهزَنی". مثلا میگن این بحث رو باید واردش شد ولی مراقب رهزنیهاش باید بود... خیلی به‌نظرم جالبه. تا وارد مسیر و راه بشی و راه بِری، قطعا گرفتار رهزنی ها هم میشی. و این، یعنی تو راه رفتی، و زنده‌ای! 

پس مبارکتون باشه شرایط جدید و امیدوارم از رهزنی‌ها در امان باشید و سربلند و تولد وجهه جدیدتون رو بعد از این، شادباش بگیم.

پاسخ:
ممنونم بابت دعای خیرتون
بله من اونقدر بابت رهزنی ها نگرانی دارم که اگر فقط 10 درصدش رو توی نوشته هام بروز بدم، کلا فضای نوشته هام پر میشه از حس ناامنی...
و چون رویه ی انسانهای الهی بابت تذکرات این نیست که حس ناامنی ایجاد کنن... منم به تاسی از اونها خیلی مسائل رهزن رو به شکل مستقیم مطرح نمیکنم...

یعنی اگر هم بخوام در مورد رهزن ها صحبت کنم روشی رو پیش میگیرم که غیر مستقیم باشه...

در مورد تبریک گفتن در این نظرتون هم هر چند شما از روی حسن ظن تبریک میگید اما من دوست دارم در این موضع قرار نگیرم...
این فضا تبریک گفتنی نیست اصلا...
ممکنه امروز مسیرت صعودی باشه، فردا سقوطی...

فضای خوف و رجا هست...
نه خوفش ماندگاره نه رجا...

تبریک رو از این جهت ببینید که بالاخره این بالا و پایین یعنی در حرکتید و زنده....باور کنید خیلی از ماها مرده ی غیرمتحرکیم! و این، خودش فی نفسه تبریک داره. و قسمت خوفش هم درسته...

خوف و رجا هم همیشه هست و نیست؛ همونطور که فرمودید

پاسخ:
وقتی انسان موفق بشه زاویه ی نگاهش رو جامع کنه لذت زندگی خیلی زیاد میشه...

و نگاه جامع، الزاما اطلاعات کافی نیست...
بلکه دریافت های درست هست...

در ذهن و روی کاغذ جامع یعنی شما وجوه مختلف و زیادی از موضوعی رو میدونید و وقتی با موضوعی مواجه میشید جوانب رو بررسی میکنید و بعد تصمیم میگیرید...

اما در واقعیت نگاه جامع این نیست...
در واقعیت نگاه جامع اونی هست که به اندازه کافی صاف و زلال هست برای دریافت: فالهمها فجورها و تقواها...

وقتی اینجوری باشیم بله... حرکت واقعا شکرگزاری داره...
و خدا میدونه چقدر دلم میخواد اینجوری باشم...

ان شا الله به دعای خوبان میشه

این پست هات رو که میبینم یاد اون حرفت راجع به ناو آمریکایی و حرف امام میفتم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

شاید همین چند خط در این صفحات مجازی...
بالا ببردمان
یا پائین بکشاندمان...
یادم نرود عالم محضر خداست...
.
.
.
اینجا کسی می نوشت که دوست داشت به چشم تو بیایید...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب