بسم الله الرحمن الرحیم

به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

بسم الله الرحمن الرحیم

به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

سلام خوش آمدید

به یاد رفتگان

جمعه, ۲۹ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۰۳ ق.ظ

مادرم، بین برادراش، داداش عباسش رو خیلی دوست داشت...

جوری که وقتی موقع زایمان همسر من بود سر بچه سومم، دایی عباسم و همسرش به فاصله ی سه چهار روز بر اثر کرونا وفات کردن...

دو سه روز بعدش دختر من بدنیا اومد...

و من توی شهر غریب کسی رو نداشتم بیاد کمکم...

یکی می بایست تو خونه پیش بچه باشه... یکی هم توی بیمارستان...

خب لازم داشتم هم مادرم و هم مادر همسرم بیان...

زنگ به مادرم زدم... ازم عذرخواهی کرد و گفت من حال روحیم خیلی بده و نمیتونم بیام... خودت یه جوری مدیریت کن..‌. همه این حرفها رو با گریه می‌گفت...

 

حالا تصور کنید در همین شرایط هنوز مادر همسرم هم نرسیده بود... دکتر همسرم هم گفت اگر همین امشب بستری نشی تمام عواقبش با خودته...

صاحب خونه هم بر اثر یک سو تفاهم، تهدیدم کرده بود که قرارداد رو کنسل میکنم، جمع کنید برید...

حال من دیدن داشت :))))

 

مادرم وقتی میدید برادرزاده خاش اهل دادن نماز و روزه پدر و مادرش نیستن خیلی اذیت میشد... اصلا اعتقادی به این مسائل نداشتن... رفت پیش خاله هام...

گفت بچه های عباس براش نماز و روزه نمیدن... بیایید خودمون تقسیم کنیم و براش بخونیم...

خاله هام هر کدوم عذر آوردن و شانه خالی کردن...

مادرم خودش به تنهایی شروع کرد... ( اینم بگم پدربزرگ مادری من آدم فوق العاده اهل رعایت و متشرعی بود... و یکی از آرزوهاش این بود که از بین نوه هایش یکی طلبه بشه... و می‌گفت اگر کسی طلبه بشه مستقیما بهش ارث میدم و...)

مهر نماز مادر من رکعت شمار داره... خطای تعداد رکعت داره همیشه...

مادرم بعد یک ماه نماز خواندن به این نتیجه میرسه نمازش بدرد نمیخوره و این نمازهای پرخطا بالا نمیره و ...

رها می‌کنه...

یکی از خانمهای اقوام که اصلا از این موضوعات مطلع نبوده، دایی منو در خواب میبینم... و میبینم دایی من با ماشین در یک مسیر شیب تند به بالا، هی تا وسطای مسیر می‌ره و ماشینش توان بالاتر رفتن ندارهدو دوباره عقبی برمیگرده پائین...

می‌ره پیش دایی من... میگه چرا اینطور میکنی؟

دایی ام میگه ماشینم نمیتونه بره بالا... می‌خوام برم پیش پدرم... ولی این ماشین بالا نمیره...

خانمه میگه برم به مردهای محل بگم بیان ها بدن ماشینت رو؟!!

دایی میگه: نه...

برو به خواهرم ( اسم مادر منو هم میگه) بگو بیاد هلم بده...

خانمه تعجب می‌کنه...

میگه این کار مردهاست ، مگه خواهرت میتونه؟!!

دایی میگه: آره... قبلا به بار هلم داد... الآنم برو به خودش بگو...

 

اون خانم بی خبر از همه جا، میاد این خواب رو برای مادرم تعریف می‌کنه...

و مادرم دوباره نماز خواندن برای برادرش و همسرش رو از سر میگیره... و به اتمام هم می‌رسونه...

 

آخر هفته هست...

به نیت امواتی که به گردن مون حق دارن اینو نوشتم...

حتی با یک صلوات هم میشه نور فرستاد براشون...

 

یا حق

برو به خواهرم بگو بیاد هلم بده

 

 

 

  • ن. .ا

نظرات (۶)

سلام و نور

خدا رحمت کنه رفتگانتون رو. روحشون متعالی ان شالله.

 

دیروز سر خاک بابا، داشتم به این حق‌هایی که دارن به گردنمون فکر می‌کردم... و چیزهای دیگه که مجال گفتنش نیست... 

پاسخ:
سلام علیکم
خدا پدرتون رو بیامرزه...

ان شاالله خدا نصرتتون کنه...

خیلی جالبه که وب من و شما قالب یک شکلی داره

پاسخ:
بله
واقعا جالبه...
چرا این وقت صبح بیداری تو؟!!!

خواب دیدم و اواسط شب از خواب بیدار شدم

پاسخ:
ان شاالله خیره...
منم اومدم فضای سبز برای ورزش صبحگاهی...
من عاشق طناب زدنم
و این کار رو نمیتونم اول صبح توی خونه انجام بدم
لذا سر می‌ذارم به پارک و فضای سبز...
البته که بی طمع نیستم به وسایل ورزشی توی پارک

چه عالی

پاسخ:
کاشان بودی میکشوندمت پارک
این وقتا فقط ورزش کاران تو پارک دیده میشن و معتادا
:)))

ورزش عالیه منم باید وزنم رو کم کنم

پاسخ:
کلا سلامتی و سرحال بودن عالیه
ورزیدگی هم فوق العاده هست...
من اگر وقت میذاشتم میرفتم زورخونه

وقتی از متوفی ناراحتیم! و باهاش قهرکردیم تازمانی که بیاد خواب بچه ش و مسئله مدنظر حل کنه! چطور؟

 

این مسئله فقط به دست متوفی حل میشه!

 

برای متوفی هیچی نمیخونم حتی یه فاتحه ساده! حتی از نزدیکی قبرش رد میشم ولی سر نمیزنم. انقد این مسئله آزاردهنده ست....

 

نمیتونن یه تک پا بیان خواب بچه شون؟

پاسخ:
گاهی میت شرایطش رو نداره بیاد به خواب اهل دنیا...
گاهی هم اون شرایطش رو پیدا می‌کنه ( موقت) اما بازمانده ها شرایط خواب دیدن رو ندارن...

لذا وقتی شرایط براش مهیا میشه «مثلا» میبینن از بین کسانی که میشناسنش، الان فقط دخترعمه ی باباش شرایط خواب دیدن رو داره...
می‌ره به خواب اون، حالا اون دخترعمه باباش، اگه خوابش یادش بمونه...
اگر خوابه یادش موند، اهمیت بده...
اگر اهمیت داد، عقیده اش به بازگو کردن باشه یا نباشه...
گاهی برای سالیانی میت شرایط انتقال پیام براش جور نمیشه...
گاهی هم هرگز موفق نمیشه...

ولی شما اگر از میت دلخوری دارید سعی کنید با خودتون حلش کنید...
اون دستش کوتاهه
و گذشت کردن شما، خیرات زیادی برای شما خواهد داشت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

شاید همین چند خط در این صفحات مجازی...
بالا ببردمان
یا پائین بکشاندمان...
یادم نرود عالم محضر خداست...
.
.
.
اینجا کسی می نوشت که دوست داشت به چشم تو بیایید...

طبقه بندی موضوعی