در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

پنجشنبه, ۱۲ مهر ۱۴۰۳، ۰۵:۳۲ ب.ظ

غیرت و حیا

وقتی جسم به بلوغ میرسه، عقل شکوفا میشه

وقتی عقل به بلوغ برسه، تدبیر و سیاست (به معنای حقیقی اش) شکوفا میشه...

 

امروز یه ویدئو از آقای جوادی آملی میدیدم که میفرمودن معنای غیرت معنای پیچیده ای هست...

خلاصه ی تعریف ایشون این بود:

غیرت یعنی اول حد خود را شناختن و از آن تجاوز نکردن...

دوم به غیر اجازه ی تعرض به حد و حریم خود ندادن...

 

راستی آیا این معنای پیچیده ای هست؟

ظاهرا خیر... اما حقیقتا بله...

چطور؟

در طواف خانه ی خدا برای اینکه مَحرَمِ حق بشیم مُحرِم میشیم...

یعنی وقتی وسعت پیدا میکنیم که محدودیت را نه تنها بپذیریم بلکه مشتاقانه محدود بشیم...

بی حدی از دل محدودیت عقلانی و مشتاقانه حاصل میشه...

 

فلذا وقتی جسم به بلوغ میرسه عقل شکوفا میشه...

و برای بالغ شدن عقل نیاز به محدودیتی داریم که چراغ عقل در ابتدا به بلندای قامت این چرایی پی نخواهد برد اما باید بهش ملتزم باشه...

این التزام، یک سلوک عملی برای عقل هست...

این سلوک عملی عقل رو به بلوغ میرسونه...

و بلوغ عقل همون تدبیر و سیاست الهی هست...

 

همین مسئله ی غیرت در مورد حیا هم صدق میکنه...

برای همین بود که حضرت آدم بین عقل و دین و حیا، عقل رو انتخاب کردن...



دوست دارم کلاس نویسندگی برم...

دیر نیست؟!!

موافقین ۴ مخالفین ۱ ۰۳/۰۷/۱۲
ن. .ا

نظرات  (۱۶)

سخت شد:/

برای یادگیری هیچ وقت دیر نیست.

موفق باشید. 

 

۱۲ مهر ۰۳ ، ۱۹:۴۹ هیپنو تیک

سلام علیکم....

سوالی که در مورد غیرت ایجاد کردید حل نشد در پایان این مطلب ...

۱۲ مهر ۰۳ ، ۲۰:۰۳ پلڪــــ شیشـہ اے

هیچ وقت دیر نیست. 

سلام ن..ا

چرا دیر باشه؟

سلام علیکم

دیر نیست ان شاء الله.

می‌خوام شما رو بفرستم جلو که بعد به خودم بگم: «دیدی دیر نیست، تو هم می‌تونی». :)

۱۳ مهر ۰۳ ، ۱۹:۳۰ سوسن جعفری

سلام.

حضرت آدم علیه‌السلام بین عقل و دین و حیا، حیا را انتخاب کرد منبع ذکر می‌کنید؟

پاسخ:
سلام
اصول کافی
به نظرم باب عقل باشه
عقل را انتخاب کردن
۱۳ مهر ۰۳ ، ۲۰:۰۷ سوسن جعفری

بالاخره عقل را انتخاب کردند یا حیا را؟

پاسخ:
اجازه بدید مراجعه کنم به کتابم و دوباره به این پاسخ ویرایش بزنم
۱۴ مهر ۰۳ ، ۱۶:۳۸ سوسن جعفری

سلام. منتظرم پس.

پاسخ:
سلام
بله... عقل درسته...
چون تازه اثاث کشی داشتیم کتابم رو نتونستم بیرون بیارم...
حضرت عقل رو از بین عقل و دین و حیا برگزیدند
و حیا و دین گفتند ما ماموریم هر جا عقل باشد آنجا باشیم...

نکته ی مهمش اینجاست:
چرا مثلا بین عقل و دین و ادب مخیر نشدن؟
چرا بین عقل و دین و  خوش اخلاقی مخیر نشدن؟

چرا حیا باید در کنار دین و عقل بیاد؟

ربطش با اینها چیه؟
میشه از این زاویه بهش دقت کنیم...
۱۶ مهر ۰۳ ، ۱۱:۴۷ سوسن جعفری

لطف کنید در متن اصلاح کنید. هر چند هنوز منبع ذکر نکردید. من منتظر منبع هستم.

پاسخ:
بله، اصلاح میکنم
منبع رو عرض کردم خدمتتون
اصول کافی، احادیث باب عقل

@سوسن جعفری

دقتتون شایسته تحسینه. با این که روایت رو قبلا دیده بودم با این حال متوجه این اشتباه نشده بودم. کتاب العقل و الجهل کافی هم کلا سی و چند تا روایت داره که پیدا کردن این روایت نباید سخت باشه. البته متوجهم که قاعدتا هدفتون از این تأکید چیز دیگه‌ایه. کلی عرض عرض کردم!

این هم لینک:

https://hadith.inoor.ir/fa/hadith/103903

 

@ن..ا

شما هم بیشتر دقت کنین. این جوری خیلی بد میشه. و ادرس رو هم دقیق بگین. این تکلیف مخاطب نیست که بره بگرده پیدا کنه روایت رو. وظیفه شماست.

 

هر دو بزرگوار التماس دعا.

پاسخ:
چشم

اصول کافی، احادیث باب عقل، آدرس دقیق نیست؟



۱۶ مهر ۰۳ ، ۲۳:۲۷ سوسن جعفری

آقای مهران سپاسگزارم.

آقای ن..ا: منبع: روضة الواعظین، جلد ۱، ص.۳

 

پاسخ:
خانم جعفری
من علت این رفتار شما رو متوجه نمیشم... هر چند آقای مهران میگن متوجه رفتار شما هستن... ولی من واقعا متوجه نمیشم...
نمیدونم چرا وقتی چیزی رو که صادقانه نوشته میشه باید درگیر ملا لغت بازی بشیم...

الان اینکه می فرمائید منبعش روض] الواعظین هست
یعنی منبعش اصول کافی نیست؟

اگر به منابع متعدد دادن باشه خب بفرمائید اینم یک منبع دیگه که این حدیث رو نقل کرده:
خصال، جلد1 ، ص 102
منظورتون رو متوجه نمیشم...

عرض کردم من در اصول کافی خوندم...
اثاث کشی داشتم... اتفاقا گشتم دنبال کتابم... جلد ها دیگه ی اصول کافی بود اما جلد یکش نبود...
ولی عرض کردم خدمتتون منبعش اصول کافی باب عقل هست...

برام رفتار شما عجیبه
اینکه در نوشتن حدیث اشباه پیش اومده باید این مدلی رفتار کنید؟
یا چی؟

لطفا در مواجهه با من صادق و صریح باشید...
اگر نقدی هست راحت بگید... مگر ابایی دارید؟

در ضمن، حدیث ممکنه از چندین منبع روایی نقل شده باشه...
اینکه من میگم اصول کافی... و شما با دو سه بار پیگیری از منبع و هر بار هم پاسخ دادن من قانع نمیشید آخرش میرید یک منبع دیگه رو مطرح میکنید چه معنایی میتونه داشته باشه؟

از این نوع مواجهه بوی حسن ظن و تعامل سالم نمیاد...
شما در وبلاگتون و مطالبتون، شجاع به نظر میرسید، رسم شجاعت صریح بودنه، نه پر ابهام رفتار کردن و پشت ابهامات پنهان شدن


بعد اینکه میفرمائید جلد 1 ص3، یعنی اگر من هر چاپی رو بخرم همون ص3 میشه؟
اگر ص4 یا5 شد معناش اینه که شما داشتید منو سرکار میذاشتید یا برای شما مهم نبوده دقیق آدرس دادن به من؟



۱۷ مهر ۰۳ ، ۱۵:۲۳ سوسن جعفری

آقای ن..ا، مؤمن بدون سند حرف نمی‌زند و وقتی حرفی شنید بدون سند نمی‌پذیرد. این روش و سلوک من است. این خشم شما هم تلنگری به من و شما است که چقدر سعه صدر داریم. سعه صدر من در برابر مخاطب بیشتر است اگر روشش علمی باشد.

پاسخ:
:)
آفرین

در شما صداقت در دیالوگ ندیدم بزرگوار

سلوک خوبی دارید

دوبار خدمتتون منبع رو عرض کردم...
میگید بدون سند حرف میزنم...

و بعد وقتی دیدید منبع درسته، رفتید یک منبع دیگه رو به عنوان آدرس نوشتید، خب حتما اطلاع دارید این حدیث حداقل از 6 یا 7 منبع روایی نقل شده
من معتبرترینشون رو به شما آدرس دادم...
اما در سلوک شما نگنجید که آدرس منو بپذیرید...

من در مورد روانشناسی رفتار شما چیزی نمی نویسم...
چون اصلا مطلوب نیست...

فقط همینقد میگم در دیالوگ با من صداقت نداشتید...
دنبال مچ گیری بودید...

اوکی...
خب دست منو رو کردید که سعه صدر ندارم...
عالی بود روانشناسی تون...

ولی اگر خواستید به یکی دیگه اثبات کنید سعه صدر نداره از طریق مچ گیری وارد نشید شاید خدا دوست نداشته باشه...
مستقیما بهش بگید آدرس و منبع بده...
بهش هم بگید منبع رو به شکلی بدید که من بپسندم والا از مصداق مومن خارجتون میکنم

۱۷ مهر ۰۳ ، ۱۶:۰۲ سوسن جعفری

سلاما سلاما.

پاسخ:
اجتنبوا کثیرا من الظن

با هم دوست باشیم:)

پاسخ:
ایشون به قصد تادیب اومدن اونم نه تادیب بر اساس حق
بلکه تادیب من بر اساس سلیقه ی خودشون... (یعنی اون چیزی که ایشون به عنوان روش علمی برای خودشون تعریف کردن)
حالا که من به روشی که ایشون نمیپسندیدن رفرنس دادم باید باهام مقابله میشد...
یعنی تنبیه بابت اینکه با ملاک ذهنی ایشون تطبیق نداشتم...

این مسیر به دوستی ختم نمیشه...

توی رفتارشون تکبر دیدم... تکبری که مزاجم رو بهم زد...
عقل حکم میکنه در مقابل تکبر ، تواضع نکنم
هر چند دیگران منو قضاوت های ناشایستم کنن

دوستان خوبم!

البته در اینکه احکام دنیای واقعی در فضای مجازی هم ثابت باشد حرف است اما حداقل این است که به لحاظ اخلاقی شایست‌ها و ناشایست‌های دنیای واقعی همچنان در دنیای مجازی برقرار است.

یکیشان هم قهر و کدورت میان دو مٔؤمن است. در اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب الهجرة، ۷ روایت خیلی لطیف و دل‌نشین در این مورد وجود دارد که نخستین روایت این باب را لطفاً از این لینک ببینید:

https://hadith.inoor.ir/fa/hadith/106602

 

یک موردی را هم یادآوری کنم که عادت کرده‌ایم نوشته‌هایی که در فضای مجازی نوشته می‌شوند را با بدترین لحن ممکن بخوانیم. در حالیکه احتمالاً نگارنده آن را با آن لحن ننوشته است و این سرچشمهٔ بسیاری از کدورت‌هاست. 

 

مدتی پیش نقدی تند و تیز و وحشیانه برای کسی نوشتم و در جواب یک قلب و یک شاخه گل دریافت کردم. هفتهٔ بعد آمد و گفت نسبت به اتفاقات این هفته هم میشه نظرت رو بگی؟

و من دوباره همان رفتار را کردم. حالا شده است بهترین دوستم…

 

معصوم فرمود: (نور ملکوت قرآن، ج۱، ص ۸۲)
ثَلَاثَةُ أَشْیاءَ: صِلْ مَنْ قَطَعَک! وَأَعْطِ مَنْ حَرَمَک! وَاعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَک!
«سه چیز است: پیوند کن با کسى که از تو ببُرد! بده به کسى که تو را محروم کرده است! بگذر از کسى که بر تو ستم نموده است!»

 

روی حرفم با هر دو بزرگوار است که البته جسارت این حقیر را هم می‌بخشند و ما را از دعای خیرشان محروم نمی‌کنند…

 

پاسخ:
ممنون بابت  احادیث

البته ایشون مصداق این مثالی که میزنم نیستن ولی میخوام بگم وقتی حدیثی نوشته میشه نمیشه اون حدیث رو با هر شرایطی تطبیق داد:

مثلا ما در مورد احسان به والدین خیلی حدیث و آیه داریم...
ولی اون احادیث و آیات در موارد زیر که می نویسم مصداقی و وجهی ندارن:

قبس پسر سعد ابن عباده بود... سعد از سران انصار مدینه بود...
که در جریان سقیفه دغدغه اش خلیفه شدن خودش بود اما خب قافیه را به اولی و دومی باخت...
وقتی حضرت زهرا سلام الله بعد از رحلت جناب رسول الله اومدن در خونه مردم رو میزدن تا برای حضرت علی روشنگری کنن و بیعت بگیرن آخرین نفری که حضرت رفتن در خونه شون همین سعد بن عباده بوده...
سعد به حضرت زهرا سلام الله عرض کردن: آیا کسانی که به در خانه شان رفتی به تو پاسخ مثبت دادن؟
حضرت فرمودن : احدی مرا اجابت نکردن...
سعد با بی شرمی تمام گفت: پس من هم نمی توانم اجابت کنم و رفت داخل خانه...

پسر سعد (قیس) ازش پرسید چه کسی دم در بود؟
سعد ماجرا رو گفت
قیس به قدری ناراحت و عصبانی شد که به پدرش گفت:
ولله اگر در اسلام کشتن پدر روا بود تو را میکشتم... دختر رسوال الله از تو تقاضا کرده و تو اینگونه گستاخانه جواب دادی؟
من تو را نمیکشم، اما از این خانه میروم و دیگر تا آخر عمرت مرا نخواهی دید...

و همین کار رو هم کرد.

قیس ابن سعد کی بود؟
از یاران باوفای امیرالمومنین... و بعد از اون از سرداران با وفای امام حسن... که در جریان جنگ امام حسن با معاویه تنها سرداری که خودش رو نفروخت به معاویه و برعکس به امام حسن عرض کرد من با همین چهار هزار نفر سپاهم میرم و میجنگم امام امام فرمودن برگرد و برگشتن... و در نهایت هم از یاران امام حسین علیه سلام... و شهدای کربلا هستن...

این یار وفادار سه امام به پدرش گفته بود:
به خاطر اجابت نکردن حضرت زهرا مستحق مرگ هستی... اما چون پدر کشی در اسلام نهی شده نمیکشمت... ولی دیگر مرا نخواهی دید...

شما اگر اونجا بودی میتونستی به قیس بگی:
توی قرآن فرمودن: و بوالدین احسانا ؟!!

اول نظرم عرض کردم خانم جعفری ربطی به این مثالم ندارن...
نظرم با احادیثی هست که مطرح کردید...

اگر به این نتیجه برسم که این احادیث در اتفاق بین من و خانم جعفری هم شمولیت دارن... چشم.

و حتی اگر شمولیت نداشته باشن، باز هم شاید رویه ام با ایشون کاهش تعامل باشه...
اما کاهش تعاملم با ایشون به خاطر دلسوزیم هست هم نسبت به ایشون هم نسبت به خودم

والسلام علیکم
بهتره ادامه اش ندیم
 

یک قلب تقدیم شما و

یک شاخه گل هم تقدیم به آن دوست دیگرمان:)

در پناه خدا.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی