در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

طبقه بندی موضوعی
چهارشنبه, ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۵۷ ق.ظ

نه تاب دوری و نه تاب دیدار

گاهی حلقه های مفقوده ی یک زندگی یا یک جامعه اصلا چیز پیچیده ای نیست اتفاقا خیلی ساده هست منتها گاهی رنج بشر اینجاست که اون امر ساده رو خیلی پیچیده اش میکنن... یا امر پیچیده رو ساده جلو میدن...

مثلا داستان هجوم به خانه امیرالمومنین و آتش زدن درب خانه و حضرت زهرا سلام الله... اصلا راهکار پیچیده ای نداشت...

برای جلوگیری از اون فاجعه اصلا لازم نبود، اصحاب پیامبر یا مردم اون زمان، خیلی معرفت عمیقی داشته باشن...

اونها فقط کافی بود به صورت اکثریت، اون رفتارها رو با حداقل آتش زدن در خانه رو، یا حددداقل فریاد استغاثه حضرت زهرا رو با یک اعتراض کوچک لسانی به اصحاب جور اون روز  پاسخ میدادن .. همین!!!

لازم نبود بر علیه حکومت یزید قیام کنند... حتی اگر با فرماندهان سپاه اون روز برای آب ندادن به حضرت  علی اصغر مخالفتی ابراز میکردن هم ورق برمیگشت...

کار خیییلی کوچک و حداقلی اما درست، که یک جامعه انجام بدن اثرات سازنده اش به مراتب بیشتر هست از کار بزرگی که توسط یک شخص انجام بشه...

اگر میگم اربعین یک حرکت تمدنی هست برای اینه که داره کار کوچک و حداقلی رو برای مردم نمایش میده... میگه اگر اینطور باشید زمینه ای آماده میکنید که ۱۲۴ هزار پیغمبر آرزوش رو داشتن...

در اربعین به صورت خلاصه داره این اتفاق می افته:

1_ درهای خانه ها به روی مرتبطین با ولایت گشوده هست...

این مرتبط با ولایت حتی اگر برای خوردن غذا هم اومده باشه، چون مرتبط با امام حسین هست، در به روی ایشون گشوده هست...

2_ نیازهای مردم مرتبط با امام حسین بررسی شد و بابت رفع اونها، چاره اندیشی شد... یک چاره اندیشی ربات گونه نه... چاره اندیشی مسئولانه و عزتمندانه... یک چاره اندیشی که روح داره...

این اتفاق حتی در خود اربعین توسط دست اندرکاران و بانیان، قابل ارتقا هم هست...

همین دو موضوع اگر در بین مسلمانها رایج بشه، حلقه ی مفقوده بزرگی از رسالت ۱۲۴ هزار پیغمبر پیدا شده...

بعد اون چیزی که اربعین رو برام سنگین می‌کنه...

اون چیزی که موجب میشه بگم: ای اربعین، نه تاب دوری و نه تاب دیدار، چیه؟

من اربعین رو به عنوان یک حرکت جدی میشناسم که قراره این گره کور اجتماع رو باز کنه...

حالا این گره کور اجتماع چه اهمیتی داره؟!!

چقدر می ارزه باز شدنش؟!!

چقدر هزینه بدیم بابت باز شدنش عاقلانه هست؟!!!

دوستان من توی این قسمت بحث بیچاره میشم...

سنگینی اربعین برام همین نقطه هست...

من نمیدونم خانما با چه اتفاقی تکون میخورن، اما مردها اگر قراره به حقیقت توحید برسن حتما اول باید غیرت خانوادگی و اجتماعی داشته باشن، بعد خدا سر این موضوع امتحانشون کنه...

مردا باید ستون امن خانه و اجتماعشون باشند بعد امنیت خانه یا اجتماعشون بهم بریزه تا اهل توحید بشن...

امام حسین جان، غیورترین و امن ترین انسان دوران بودن...

ایشون زن و بچه با خودشون بردن... هم بحث غیرت و هم بحث امنیت اینجا پررنگ میشه... ایشون سلطان این امتحان شدن...

چرا؟!!!

تا امتش مجبور نشن به این حد از امتحان برسن، تا اون توحید در وجودشان پیاده بشه...

در خانه اگر کس است، یک حرف بس است...

بیا اربعین... توی غربت...

خدای ناکرده بچه ات مریض بشه...

خدای ناکرده، همسرت گم بشه...

خدای ناکرده بچه ات از ماشین جا بمونه...

خدای ناکرده از جلال اربعین مرعوب بشه...

و توی مرد، ببین

فقط مردایی حرفم رو میفهمم که امانت دار هستن...

خدا همسر و بچه ات رو بهت امانت داده...

مرد امانت دار، به شدت امن هست...

حتی ناموس دیگران هم پیشش امنیت دارن...

نگاهش امنه، کلامش امنه... 

تعاملش امنه...

 

مرد امانت دار، بیاد اربعین، بیچاره میشه...

دق می‌کنه...

از چی؟!!

یه کوچولو ممکنه جایی برای خانواده اش ناامن بشه...

یه کوچولو...

این میچشه...

این ادراک می‌کنه...

بعد براش سوال میشه که چرا امام حسین اینطور امنیت زن و بچه شون رو ذبح کردن؟!!!

این چه قربانی ای بود؟!!!

حضرات زینب، رباب، رقیه، صفورا، طهورا، سکینه...

بعد شدت جلال این حادثه، بیچاره اش می‌کنه...

التماس می‌کنه که آقا من تابش رو ندارم!!!

نمی تونم ببینم!!!

چرا رفتید؟!!

چرا با زن و بچه؟!!!

به دو علت...

1_ من (امت) به توحید برسم...

2_ جامعه نسبت به همدیگه گشودگی داشته باشند...

گشودگی...

چرا گشودگی اجتماع نسبت به هم مهمه؟!!!

یه دوره باید بحث جامعه شناسی توحیدی بکنیم...



بخش های از این مطلب رو با اشک نوشتم...

و این روزها که در نجف هستم، اونقدر اون بخش « نه تاب دیدار» برام در رنگ شده که حتی نمیتونم در خودم تعادل ایجاد کنم...

ان شاالله اگر تعادلی داشتم، این روزها به یاد همه بزرگواران هستم.

 

موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۴/۰۵/۱۶
ن. .ا

نظرات  (۳)

۱. نمی تونم بپذیرم که ماها، خودمون، رفتارمون، عملکردمون رو با امام معصوم قیاس کنیم.

 

۲. کار حداقلی و درست، در جامعه، 

درسته، پسندیده است،

لازمه،

ولی اولا اون کار حداقلی و درست اولویت داره توی داخل کشور انجام بشه، در وهله نخست، و خیلی کارها میشه کرد...

 

ثانیا،

بنظرم اینها همه توجیه حرکت پیاده روی اربعینه، والا هیچ توجیه قرآنی و روایی نداره.

 

حرف زیاد دارم،

یمقدار ناخوشم، حال نوشتن ندارم، 

 

از اینها بگذریم،

امیدوارم ادراک محضر حضور امام معصوم نصیبتون بشه، بهره های معنوی ببرید.

پاسخ:
:)

چقدر اون :) که در پاسخ کامنت نوشتید رو من می‌فهمم 

منم همون :)

 

 

 

چرا گفتگو اینقدر برام سخت شده؟

پاسخ:
راستش نمیدونم چی بگم...
من مطالب این مدلی رو برای بازخوردش نمی نویسم، برای تخلیه خودم مینویسم
واقعا هم برای خودم در این مورد شانیتی قائل نیستم...

شما هم به نظر من در مورد اربعین خوب مینویسید، خیلی خودتون رو درگیر بازخوردها نکنید...
مهم اینه که واقعی و صادقانه بنویسید
حرف واقعی و صادقانه، الزاما حرف نهایی نیست
الزاما حتی ممکنه حرف دقیقی هم نباشه...
مثل خیلی از نوشته های وبلاگی ما...
اما واقعیت نوشتن و صادقانه نوشتم موجب میشه خدا درکمون رو رشد بده
حالا یا از طریق یک گفتگو...
یا از طریق یک اتفاق...
یک کتاب...
یه فیلم...
دعا برای ما هم فراموش نشه

التماس دعا

پاسخ:
به حسب ادب میگم چشم، دعا میکنم
اما واقعیت اینه که خیییلی محتاج دعام

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی