بسم الله الرحمن الرحیم

به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

بسم الله الرحمن الرحیم

به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

سلام خوش آمدید

۳ مطلب در مهر ۱۴۰۴ ثبت شده است

نیرو که چه عرض کنم... نیاز داشتم...

اما در شرایطی نبودیم که بخوام به هزینه هامون اضافه کنم...

ایشونم خیلی مرد پر مدعایی بود... هی از رزومه اش میگفت و هی میگفت کجاها چکار کردم و...

 

بهش گفتم احتمال خیلی زیاد فعلا جذب نیرو نداریم...

بابت یک اختلاف حساب چند وقتی در ارتباط بودیم تا حل بشه...

آخرین بار چیزی بهم گفت که دلم خواست یه کاری براش بکنم:

گفت:

مهندس

کار رو برام جور کن...

حتی اگر با حقوق قانون کار هم باشه میام...

 

خیلی ناراحت شدم...

از من دو سال بزرگتر بود...

ماشین خوبی هم سوار بود... گفته بود جدیدا داره خونه دار هم میشه...

اینکه با اون همه رزمه ای که میگفت و با این وضع ظاهر به سامانی که داشت... چرا همچین حرفی به من گفت رو نمی فهمیدم...

فقط میفهمیدم باید خیلی گرفتار باشه...

به دلم افتاد کاری براش بکنم...

آوردمش پیش خودم... توی فروش...

 

شاید یه ماهی هست که میاد...

امروز فهمیدم یه دختر کوچیک داره که سرطان داشته اما به لطف خدا خوب شده...

اما اخیرا شاید چند ماهی میشه... فهمیدن همسرش هم سرطان داره...

 

خودش نمیدونه که من خبر دارم...

خدا به خیر کنه...

  • ن. .ا

من در جایگاهی نیستم که بخواهم حکم شرعی حلال یا حرام بودن چیزی رو بدم...

اما خوشحالم که حداقل در این مقطع زمانی که کشور و تولید ( ستون فقرات اقتصاد) درگیر نابسامانی های اقتصادی هست، اگر پول و سرمایه ای دارم، نبردم سمت خرید سکه و طلا و دلار...

من که وسط جنگ تولید هستم با گوشت و پوست و استخوان دارم لمس میکنم این اقبال سرمایه های مردمی به سمت طلا و ارز، چه خنجری از پشت در جان تولید در کشور فرو می‌کنه...

چون حاکم شرع نیستم جرات ندارم بگم نونی که از سرمایه گذاری در طلا و ارز می‌خورید حلال و طیب نیست... ولی میتونم با جرات بگم شما در کشوری زندگی میکنید که روح ولایت حکم فرماست... در چنین جامعه ای، وقتی خلاف معنویات ولی جامعه کسب سرمایه میکنید، قطعا برکتی نخواهد داشت...

 

توی جنگ عجیبی که هستم، دو تکیه گاه بیشتر ندارم:

اول نماز، اون هم در محل کار و اون هم مصرانه که اول وقت باشه...

دوم خانواده و نوری که در خانه ام هست...

اگر این دو نور نبودن این جنگ اقتصادی قطعا منو هم به سمت جهنم روانه میکرد...

 

این جنگ چند وجهی از سوی جبهه ی باطل رو جدی بگیریم...

و من همین جا اعلام میکنم که یکی از کسانی هستم که عمیقاً برای آقای پزشکیان و تیمش دعا میکنم... که خدا به راههایی هدایتشون کنه که موجب قدرت انقلاب بشن...

و دستشون رو می‌بوسم بابت مدیریت مسئله برق...

ما از این هفته دیگه در شهرک‌های صنعتی هم قطعی برق نداریم...

نسبت به سال گذشته عملکرد بهتری داشتند آقای رئیس جمهور...

خدا حفظتون کنه از حملات گوناگون شیطان...

ان شا الله در فصل سرما هم موفق باشند بابت مدیریت گاز...

  • ن. .ا

خودش اصرار داشت همه طلاهاش رو بفروشه... تا کمکی کرده باشه به زودتر تموم شدن خونه سازی مون...

دو سه هفته هم پشت گوش انداختم چون دلم نمی‌خواست این کار رو بکنه... اما حریفش نشدم...

حالا که گاهی میبینم گوشواره بدلش گوشه خونه افتاده... یا دستبند بدلش رو روی اپن جا گذاشته و رفته بیرون... ناراحت میشم...

 

چرا آخه؟!!!



اربعین که رفته بودم کربلا، به صاحب کارخونه نگفته بودم... ولی اومد دید من نیستم، از یکی از همکاران پرسید ن. .ا  کجاست؟

اونم گفت رفته کربلا...

به اون همکارم گفت: کاری که این مرد در حق من کرد برادرهای من و اقوام من هم برام نکردن... خیلی آدم خوبیه...

اون همکار زنگ زد و بهم گفت که چقدررر ازت تعریف کرد...

حالا من اصلا توی موقعیتی نیستم ( حدود دو ساله) که تعریف ایشون برام خیلی گل درشت باشه... مخصوصا توی ماه‌های اخیر... حال اضطراری دارم که همه نگرانی اینه که غفلتی بهم رو بیاره که بالایی ها رو از دست بدم...

 

و چیزی که اضطرارم رو زیادتر می‌کنه التماس دعاهایی هست که از من دارن...

چون چند مجموعه صنعتی داریم... وضع بعضیاشون بحرانی هست... خیلی پر تکرار شده تقاضای دعا کردن از من...

علنا به من میگن تو آدم خوبی هستی خدا حرفت رو زمین نمیداره... تو دعا کن...

و من هفته ای دو سه بار اینو ازشون می‌شنوم....

و بحث رو عوض میکنم...

و واقعا هم گاهی شرایط به قدری بغرنج هست که پسرش یه بلیط هوایی میگیره می‌ره امام رضا...

حضوری از امام میخواد گشایش ایجاد کنه و یه روزه هم برمیگرده...

امروز پسرش زنگ به من زد... دیدم صدای پیج فرودگاه میاد...

گفت فلان موضوع رو حتما بهم خبر بده... نذار مشکل ایجاد کنه... دارم میرم حرم امام رضا، به یادت هم هستم... یه ساعتی ممکنه در دسترس نباشم...

می‌دونم فشارهای دیروز خیلی اذیتش کرده.. رفته از امام رضا کمک بخواد برای حلش...

 

واااقعا این حس رو ندارم که وقتی ازم تعریف میکنم یا هی ازم می‌خوان دعا کنم برای حل مشکل، تو ذهنم حس خوب بودن و مومن بودن القا بشه... اصلا تو این فاز نیستم...

تکلیفم با خودم معلومه...

مسئله من اینه که تعلل یا شتاب زدگی ای نداشته باشم که عامل و علتش، غفلت یا اصالت رو به خلق دادن باشه...

من از این میترسم...

دروغ هم نگم باید بگم من از شر دنیا و خلق هم خیلی میترسم... یقین دارم که اگر اصالت بدم به خلق، نقره داغ میشم...

  • ۰۱ مهر ۰۴ ، ۰۹:۰۲
  • ن. .ا

شاید همین چند خط در این صفحات مجازی...
بالا ببردمان
یا پائین بکشاندمان...
یادم نرود عالم محضر خداست...
.
.
.
اینجا کسی می نوشت که دوست داشت به چشم تو بیایید...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب