تعادل جنسیتی در ازدواج
ده سال پیش توی مطالعات فلسفی و عرفانی، میخوندیم حقیقت و واقعیت پشت و روی یک سکه هستن و ذره ای جدایی از هم ندارن...
و علم و دین هم یک حقیقت هستن و در واقع پشت و روی یک سکه هستن...
و راه تشخیص حق و واقع عقل هست منتهی عقلی که مشوب یا آلوده به وهم نباشه...
بعد توی قرآن میخوندم « اکثرهم لایعقلون»
و وقتی اینها رو کنار هم میذاشتم میدیدم اکثر افسردگی ها و اختلالات و اختلافات و دعواها و نساختن ها زیر سر اینه که وهم و خیال گسسته از عقل بر وجود انسان سیطره پیدا کرده...
بعد اون حدیث که میفرماید پیامبران برای بیرون کشیدن دفائن عقول از مردم، مبعوث شدن رو که میخونیم میبینیم بله... تمام مشکلات زیر سر اینه که عقلها دفن شده هستن...
عقل یعنی واقعیت... یعنی زبان رخداد و حادث ها...
اگر ما انسانها دچار اوهام و خیالات بشیم فقط فانتزی میسازیم... و چون راه به واقعیت نمیبره میریم سراغ فانتزی بعدی... و این سلسله برای یه عده تا مرگ ادامه داره...
مثال بزنم؟!
ازدواج موجب به تعادل رسیدن جنسیت میشه
یعنی چی؟!
شنیدید که میگن حب و بغض انسان منطق انسان رو میسازه؟
یعنی منطقی که رسالتش رسیدن به واقعیته... دستخوش حب و بغض اون متفکر میشه و حب و بغض متفکر رو توجیه میکنه به جای اینکه اون متفکر رو به واقعیت برسونه...
ازدواج وقتی جنسیت رو به تعادل میرسونه معناش اینه که منطق رو از استعمار حب و بغض شخصی خارج میکنه و در خدمت واقعیت قرار میده... واقعیت همون حب و بغض خداست...
تا قبل از ازدواج غالبا فکر انسان در مورد جنس مخالف، جنسیت زده هست، تعادل نداره... وقتی جنسیت به تعادل رسید حالا بیشتر ملکات درونی همسرت به چشمت میاد... میگی چرا همسر من زیادی حسوده... یا زیادی شوخه... یا خیلی جدیه... با زیادی بذل و بخشش میکنه.. یا توجه اش به من کمه...
وقتی کار به این واقعیات رسید باید به این سوالات «پاسخ» داد چون ازدواج بستر برانگیختن درون انسانهاست... و برانگیختن کار ساده ای نیست... مثل درد زایمان میمونه... هر کسی تن نمیده...
لذا اکثرا دوباره روی میارن به خیال و وهم و ساختن فانتزی...
اولین فانتزی؟!
طلاق و ازدواج با دیگری...
بعد این رو بذارید کنار یه آمار
میگن بیش از ۹۰ درصد انسانها میگن اگر برمیگشتیم عقب ، راه دیگه ای رو میرفتیم...
یعنی اکثر آدما ناراضی هستن... توی ازدواج شاید بشه درصد کمتری قائل شد اما به نظرم بازم بالای پنجاه درصده.. خیلی ها میگن برگردیم این مرد یا زن رو انتخاب نمیکنیم... چرا؟
چون نگاهشون در مورد همسرشون دیگه جنسیت زده نیست، اما توان فهم زبان واقعیت رو هم نداره...
یعنی ربط حسادت زیاد، شوخ بودن زیاد همسر، یا خشک بود زیاد همسر و.... رو با خودش نمیفهمه... فلذا نمیتونه با زبان واقعیت تکلم کنه...
خدا با زبان وقایع با انسان سخن میگه... وقتی انسان گوش شنوا نداشته باشه مکالمه شکل نمیگیره... لذاست روز قیامت که کلام خدا رو در زبان وقایع میفهمه حسرت میخوره که چرا نمیشنیدم...
چون اکثرهم لایعقلون...
کمی در مورد ماهیت عقل اندیشه کنیم...
عقل چیه؟!!!
چقدر کار خدا دقیق بوده که عقل رو به سواد گره نزدن... مثالش مطلب قبلی و رفتار تربیتی پدرم... سوادش در حد خواندن و نوشتن بوده اما رفتارشون عاقلانه بوده... در حالی که فرزند یک معلم یا استاد دانشگاه ممکنه همچین تربیتی ندیده باشه...
خب...
عقل چیه؟!!!
خوبه از خودمون بپرسیم...
اولین نکته : توهمات از دایره عقل خارجند . اینو قبلا هم شنیده بودم
+ اما سوال اینجاست . ضابطه تشخیص عقل و وهم چیه ؟