در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

يكشنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ۰۵:۰۱ ب.ظ

تماشایی شدن

بازیگرای حرفه ای که دغدغه ی شغلشون رو دارن سعی میکنن با اقشار مختلف زندگی کنن... نه فقط ارتباط موقت داشته باشن ها..

باید باهاشون زندگی کنن... تا اون قشر رو بشناسن... مثلا شما باید با یک روستایی که کارش کشاورزی هست زندگی کنید تا زبانش و منطقش رو بفهمید... با یک دامدار که تمام زندگیش گاو و گوسفنداشه باید زندگی کنید تا درکش کنید... با یک معلم باید زندگی کنید تا بیم و امید هاش رو بشناسید...

اجتماع پر هست از صنوف مختلف... روحیات مختلف... خلقت های متفاوت (اطوارا)

یکی از دغدغه هام از وقتی درگیر مسئولیت های جدی تر توی کارخونه شدم اینه که تفاوت دوران ظهور با الان به لحاظ زیست اجتماعی انسانها چیه؟

چه تفاوتی هست که عوام مردم هم با خودشون میگن خیییلی بهتر شد در دوران ظهور؟

اجتماع تا قبل از ظهور محل تنازع نوع بشر هست نه محل تعاون...

در اکثر اجتماعات حتی کشور های اسلامی حتی ایران خودمون ذات اجتماع رو تنازع تشکیل میده...

مثلا شما معلم خوبی بودید و روش تدریستون خیلی جواب میداد...

بعد یه معلم دیگه میاد و روشی رو اتخاذ میکنن که کلا خییلی بیشتر از شما مورد توجه قرار میگیره و شما به حاشیه میرید..

حضور و قدرت اون شخص موجب به زاویه رفتن شما شده...

توی کسب و کارها هم الان همینه... رقابت در کسب و کارها غالبا تنازع برای بقا هست...

مثلا من علمی دارم در تولید یک محصول که دیگری نداره... اون علم من موجب میشه محصول من از استقبال بیشتری برخوردار باشه...

اون علم رو نه تنها به کسی نمیدم بلکه قانون درست میکنم که قانون بیاد در منحصر بودن علم من برای خودم ازم پشتیبانی کنه...

این تنازع هست...

دو تا جاری با هم در رقابتی تنازع گونه هستن...

دو تا برادر حتی با هم در رقابتی تنازع گونه هستن...

تنازع برای بقا برای دیده شدن برای بهره مند شدن موضوعی هست که بشریت بهش عادت کرده...

و این رو عمری عادی میدونه...

مثلا کنکور میدیم و مثلا میگن 20 هزار نفر میتونن وارد دانشگاه بشن... 80 هزار نفر با هم تنازع میکنیم که 20 هزار نفرمون وارد دانشگاه بشیم...

و این رو عادی میدونیم و حتی موجب افزایش خلاقیت هم میدونیم متاسفانه...

تنازع برای زیستن...

موضوعی هست که تا قبل از ظهور مردم اجتماع هم ازش رنج میبرن و هم بهش عادت کردن... اصلا غالبا بد هم نمیدوننش...

بعد از ظهور شما برای زیستن در اجتماع خودتون لازم نیست تنازع کنید...

بلکه تعاون میکنید

تعاون برای زیستن...

تعاون برای زیستن در جاهایی مثل اربعین دیده میشه...

اونجا تنازع نیست...

اونجا تعاون هست...

کمی تصور کنید که تعاون برای زیستن چقدر میتونه به شما امنیت خاطر بده...

هیچ دختری و پسری بدون همسر نمیمونن

بسیاری از بلایا از اجتماع دفع میشه...

هیچ مردی نگران رزق و روزی خودش و خانواده اش نیست

هیچ زنی در دوگانه خانواده و پیشرفت گرفتار نمیشه... و عمرش رو تباه نمیکنه...

 

ما در عصر تنازع برای زیستن نفس میکشیم...

بیایید کمی تصور کنیم متعاونانه زیستن رو...

 

یاد اون یهودی می افتم که رفته بود پیش پیغمبر و گفت بر چه اساسی من باید کار کنم و خمس درآمدم رو بدم به شما؟!!

و پیغمبر فرمودن برای اینکه بری با خیال راحت و بدون خوف ضرر کردن کار کنی و هر وقت هم ضرر کردی بیا پیش من من خودم جبران ضررت رو میکنم...

یعنی تنازع گونه کاسبی نکن...

برو با کار و شغلت عشق کن... شغلت رو نفس بکش...

در عصر ظهور هر کدوم از ماها عرصه ای برای تماشایی شدن هستیم...

همه تماشایی هستیم

هر کدوم ما تجلیاتی داریم که امام ما منتظر تجلیات ما هستن تا به تماشا بنشینند...

مثل عرصه ی کربلا...

همه برای امام حسین علیه سلام جلوه گری داشتن...

امام به تماشای تجلیات یارانشون نشستن...

امام در روز عاشورا از منظری غرق در این لذت تماشا بودند

و یاران قبل از شهادت دوست داشتن بفهمند امام از تجلیاتشون لذت بردن یا نه...

عاشورا از منظری بالاتر عرصه ی تماشا و لذت و تجلیات بود...

 

حالا بیاییم عاشورا و اربعین و ظهور رو به هم وصل کنیم...

همین الان اهل ظهور باشیم...

تماشایی بشیم...

 

و بدانیم خواهان تماشای ما ، امام ما هستن...

چه لذتی بالاتر از این؟

 

 

 

موافقین ۳ مخالفین ۱ ۰۲/۰۹/۱۲
ن. .ا

نظرات  (۳)

در زمان غیبت جهاد کردن در اجتماع یعنی وارد محیطی تنازعی شدن برای کمک به همین متنازعین

یعنی باید وارد این منطق تنازع بشیم اما اهل تنازع باطل نشیم...

مثل دو بچه ی خردسال که سر اسباب بازی با هم دعواشون شده... باید وارد دعواشون بشید اما غرق منطقشون نشید... چون منطق اونها اینه این اسباب بازی یا مال منه یا مال اون...

حال اینکه حالت سومی هم وجود داره اما اونها تا در این منطق تنازع سیر میکنن قدرت درک حالت سوم رو ندارن...

 

فعالیت اجتماعی از این جهت موجب میشه انسان اگر از خودش مراقبت نکنه یه وقتی به خودش میاد و میبینه درگیر این منطق تنازع شده...

فلذا در طول روز در بین این متنازعین بودن و اهل تنازع کاذب و باطل نشدن خودش یک سلوک بزرگ الهی هست...

خدایا به ما قدرت تشخیص بده

و به ما صبر و حلمی بده تا در بین این متنازعین استحاله نشیم..

پاسخ:
میگن ابن سینا یه داروی گیاهی که برای درمان مارگزیدگی استفاده میکردن رو توی نزاع بین یک پرنده با یک مار پیدا کردن
یه پرنده برای دفاع از جوجه هاش با مار وارد نزاع شد...
هر بار که مار نیشش میزد این پرنده غیبش میزد و دوباره برمیگشت...
ابن سینا یه بار که این پرنده نیش خورد و به سمتی رفت دنبالش رو گرفت و دید این پرنده میره از گیاهی در نزدیکی لانه اش میخوره و دوباره برمیگرده و به مبارزه ادامه میده...

اجتماع قبل از ظهور همینه... اجتماع بدون تکیه به عمود ولایت ذاتش تنازع هست...
در ذات خودش تنازع داره...
در محیط تنازعی بخوای ادبیات تنازعی رو رعایت نکنی یک جور بلاهت و سفاهته...
باید ادبیات تنازع رو بلد باشی
اما نباید اهل تنازع بشی...
اینجا موضوع تدبیر در سطح خیلی بالایی خودش رو نشون میده...
اما غفلت کردن در این محیط تنازعی هر انسانی رو همرنگ این جو تنازعی میکنه و یک وقتی به خودت میای میبینی داری تنازع میکنی...

خانمی با شوهر که بورسیه شده بود به یکی از کشورهای اروپایی به اون کشور رفته بودن...
شوهر هر روز در دانشگاه بود و جوی که اونجا غالب بود به لحاظ فرهنگ اسلامی ما خب خیلی ناجور بود...
اون خانم رجوع کرد به صاحب نفسی... گفتم اذیت میشم وقتی شوهرم میره توی اون محیط...
چکار کنم؟
بهشون گفتن با ادبیات اون خانمها باهاشون رقابت نکن...
خودت رو قوی کن... هزاران برابر جذاب تر میشی برای شوهرت...
تنازع اون خانمها یک تنازعی هست که بین ضعفا شکل میگیره...
با ادبیات ضعفا مبارزه نکن...
توی قوی باش و قدرت تو بزرگترین جذابیت تو خواهد بود...
اتفاقا چون شوهرت مجبوره توی اون جمع حاضر بشه، بسپرش به خدا و خیلی فکرت رو درگیرش نکن...
خدا خیلی بهتر از تو ازش محافظت میکنه...

باید یاد بگیریم در جامعه ی تنازعی، نباید در ادبیات تنازع غرق شد...
در جایی که ظلمات با هم در جنگ هستن قبسی نور بیاور...
۱۲ آذر ۰۲ ، ۱۹:۳۶ هیپنو تیک

چه پست خوبی !

دوستش داشتم

پاسخ:
وصف دوران ظهور قشنگ بود یا تاریکی های قبل از ظهور خوب وصف شده بود؟
در محیط تنازعی بخوای ادبیات تنازعی رو رعایت نکنی یک جور بلاهت و سفاهته...
باید ادبیات تنازع رو بلد باشی
اما نباید اهل تنازع بشی...
چه قدر این تو فضای مدیریت مهمه...چه قدر سخته...هم باید قواعد رو رعایت کنی هم اهلش نشی:/
 
بعضی اوقات وسط میدان منازعه تو دلم میگم تو عقل که مناقشه نیست دعواها از توهمه... و خب وقتی ببینم تا حدی فضا برگشت رها میکنم که اهل تنازع نشم...
زمان ظهور هم عقلها زیاد میشن که موضوع حل میشه یحتمل...
عقلهایی که ما عبد به الرحمن هستند...
 
پاسخ:
احسنت
خیلی به نکته خوبی اشاره کردید
فرمودید فضای مدیریت
اومدیم توی این دنیا که یه مدیریتی رو دست بگیریم
حداقلی ترین مدیریتی که ازش ناگزیریم، مدیریت ارتباط با اطرافیانمون...
این مدیریت هم حداقلی ترین هست هم مهم ترین و هم ناگزیر ترین...

اینجا خوب باشیم بقیه مسائل خود به خود حل میشن

نمیدونم چرا دلم نمی خواد قبول کنم زمان ظهور یک زمان جدایی هست...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی