در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

يكشنبه, ۲۲ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۰۴ ق.ظ

چرا انقلاب کردیم؟

من نیومدم جواب تکراری بدم و بگم ما انقلاب کردیم تا وصلش کنیم به انقلاب حضرت بقیة الله و...

یه مقداری بیایم روی زمین... عینی تر و ملموس تر حرف بزنیم...

 

انقلاب 57 حیلی شبیه ازدواجی هست که در اسلام پیشنهاد شده...

راستی چرا ازدواج میکنیم؟ بهش فکر کردید؟

دیدید بعضیا که میخوان ازدواج رو انکار کنن میگن خب اگر به برآورده کردن نیاز جنسی هست راههای دیگه وجود داره و اگر به تخلیه عاطفی هست فلان کار رو هم میشه کرد و...

میدونید من میخوام بگم افق دستور ازدواج در اسلام خیلی بالاست... خیلی عمیقه... برای همین نمیشه راحت بیانش کرد... لذا اون منکر میگه اگر نیاز جنسی هست فلان اگر عاطفه هست بهمان میکنم...

ببینید توی ازدواج خیلی هم که خوب باشید میشید چمران... و دوباره مانعی به اسم دل همسر موجب عقب افتادن شهادتت میشه...

ازدواج حیییلی مقوله ی عجیبی هست...

راستی چرا؟

چرا ازدواج میکنیم؟

چرا باید ازدواج کنیم..

اصلا چرا باید چمران و غاده رو مثال بزنیم که دست نیافتنی بشه و در اخلاق های خوبشون غرق بشیم و نتونیم ذات ازدواج رو بفهمیم؟

چرا نیاییم در حسین و محبوبه... در قاسم و مریم... در مجید و زهرا... در محمود و زهره... در خودمون و همسرمون بررسی تحلیلی نکنیم 

بخدا اگر بیاییم توی خودمون و اطرافیانمون با نگاهی که مجهزه نگاه کنیم خیلی چیزا دستگیرمون میشه...

 

یادمه یه بار استادمون از زندگیم پرسید... یکی از اخلاق های همسرم رو که اذیتم میکرد رو گفتم... کلیتش این بود که ایشون خیلی درگیر من هستن... و من دوست ندارم یکی اینقدر درگیر من باشه...

استاد گفتن زیاد محبت کن بهش... باید از این مرحله عبور کنه...

شاید تازه یکی دو سالی هست که دارم یاد میگیرم اون محبتی که استاد گفتن چه جوری هست... واقعا هم معجزه میکنه...

گاهی از همسرم میشنیدم که از عموی خودشون خیلی تعریف میکردن... از یه ویژگی عموشون...

عموشون خیلی با دخترهاش با محبت رفتار میکرد... توی جمع برای دخترهاش بلند میشد... می بوسیدشون و...

خانمم میگفت پدرمم هیچ وقت با ما اینجوری نبود... دوست داشتم بابا هم همینطوری به ما محبت میکرد...

این بار الان افتاده روی دوش من...

از طرفی منم زبان خوبی دارم... کلا جذابیت زبان و بیانم بد نیست... مدت بیش از یک سالی هست که تغییر تاکتیک دادم در بروز محبتم... همه رو میریزم توی کلامم و چهره ام...

و با خودم هم کار کردم که مصنوعی نباشه... اصلا مدلم رو عوض کردم...

واقعا دلم پشت اون ابرازها نباشه نمیگم...

و واقعا دارم جواب میگیرم... همه حس خودم نسبت به ایشون تغییر کرد... هم ایشون خیلی با نشاط تر شدن... و هم پیوند بینمون مستحکم تر شده...

خب که چی؟

اومدیم توی دنیا که به همدیگه ابراز کنیم و نیازی رو از هم برطرف کنیم و بریم؟

نه... اصلا!!

این ابرازها و تامین نیازها برای چیه؟

برای اینه که آدمی وقتی میتونه بهترین ارتباط رو با خدا برقرار کنه که توی تمام نیازهاش به یک تعادلی رسیده باشه...

ببینید

اساتیدی که برنامه ی تفکر میدن برنامه شون اینه:

توی ساعاتی باشه که نه شکمت پر باشه... نه گرسنه باشی...

نه خواب داشته باشی نه بی خوابی به سرت زده باشه...

جوری بشین که راحت باشی و اذیت نباشی و...

تمام برنامه هاشون حاکی از حفظ یک ثبات و تعادلی داره...

حتی در جسم...

شما فکر میکنید اینکه عرفا میگن شیطان سگ دربان وادی توحید هست بیراهه؟

سگ دربان کارش چیه؟

پارس میکنه نمیذاره هر کسی وارد بشه...

پارس کردنش چجوریه؟

تعادل نداشته باشی میاد توی اون کفه ترازو که سنگین تره یا سبک تره یه کرمی میریزه کلا نمیذاره مستقیم راه رو بری...

بعد توی ازدواج علاقه ی پایدار با خوب بودن زبان و هیکل و حساب بانکی و ... با این بساطا درست نمیشه...

قدم اول کنار گذاشتن منیته...

من وسط نباشه پس کی وسط باشه؟

همسر؟

نه...

خدا؟

خدای ذهنی تو نه...

خدای واقعی چیه؟

چه شکلیه؟

چه حقیقتی داره؟

نمیدونم ... تو میتونی بر اساس انصاف، منیتت رو کم کنی؟

منیت رو کم کن... خدماتت رو بیشتر کن... دوبار هم اون خدماتت رو نبینه لگد بزنه به زحماتت... یواش یواش خدای واقعی هم شکل خودش رو نشونت میده...

چون منیت ما با یه تصمیم شکسته نمیشه...

یه خورده درد داره...

دردش هم مرحله ای هست... اویل یه ذره درد داره... بعدش شدید میشه... بعدش هم درکت نسبت به خدا درست میشه...

یواش یواش با خدای خودمون ارتباط میگیریم...

تا خدا خودش رو در ذهن ما پالایش کنه زمان میبره...

 

خلاصه کنم:

ازدواج و همسر ممکنه خیلی خدمات به تو بده... اما تمام اون خدماتش هدف ازدواج نیست...

اون خدمات قراره تو رو به تعادلی برسونه که از درون یکی دیگه رو بخوای...

اون تعادل قراره طلبت رو صادق کنه...

قراره هوایی ات کنه...

قراره اتفاقات خیلی شگفت انگیز دیگه ای رو براتون رقم بزنه...

قراره از همدیگه بگذرید...

تا به تعادل نرسین از همدیگه عبور نمیکنید...

حتی اگر قبل از رسیدن به تعادل از همسر عبور کنی... صادقانه نیست...

این وادی شوخی بردار نیست...

 

میگن ملاحسینقلی همدانی خیلی در وادی خودسازی و معرفت اندوزی تلاش کرد و خیلی هم دیر به گشایشاتی رسید...

اما وقتی براش گشایش شد کلاس هاش خیییلی عجیب بود...

یکی از شاگرداش آیت الله قاضی بودن... (نمیدونم بدون واسطه یا با یک واسطه بوده)

یکی دیگه سید جمال الدین اسد آبادی بوده (اینم نمیدونم با یک واسطه بوده یا بدون واسطه)

ببینید چقدر فاز شاگرداش متفاوت بوده...

میگن کلی از شاگرداش توی بلاد مختلف زمین پراکنده شدن و اصلا خبری ازشون نیست...

میگن بعد از کلاس ملا حسینقلی مثل مستی که شراب خورده باشه، توی حال هوای دیگه ای بودن...

 

ازدواج قراره بعد از رسوندن شخص به تعادل، انسان رو به این نقطه برسونه...

رها... عاقل و دیوانه... سیر در خلق با حق...

 

انقلاب قرار هست ما رو به این نقطه ی تعادل اجتماعی برسونه...

قراره جوری نیازهای احتماعی مون برطرف بشه و اقناع بشیم و به تعادل برسیم که دیگه به هیچ احدی کرنش نکنیم...

جلوی هیچ قدرتی دلمون نره...

خب باید چه مسیری رو طی کنیم؟

 

میشه در موردش فکر کنیم؟

شغل نداری؟

خونه نداری؟

ماشین نداری؟

همسر نداری؟

دوست خوب نداری؟

مسافرت نمیری؟

توی تمام اینها باید به تعادلی برسی که بتونی دیگه بهشون فکر نکنی...

دیگه دغدغه ات نباشن...

 

انقلاب  برای این بود که توی این مسائل به تعادل برسیم...

خیلی دنیایی به نظر میرسه نه؟

بله... من این دنیا رو دوست دارم...

و براش میجنگم

 

 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲/۱۱/۲۲
ن. .ا

نظرات  (۱۰)

چرا نمی‌فهمم :`)

پاسخ:
بپرسید، باز میشه

یکم ارتباط بین اجزای متن گنگ بود برام 

الان تعادل در نیاز دیگه یعنی چی 👀 

پاسخ:
ببینید یه کودک تا 7 سالگی سرشت ذاتی سنش بازیگوشی و شیطنته...
حالا اگر پدر و مادر به خاطر هر دلیلی مانع بازیگوشی این فرزند بشن...
این بچه نمیتونه در بزرگ سالی خوب اهل خدا بشه...
دچار اختلال میشه...
چه اختلالی؟
اون بازی گری زمان زیر هفت سال رو با خودش تا 50 سالگی میبره...
میخواد در بزرگسالی تعقل کنه... قوه خیالش بازیگری میکنه... نمیذاره..

اون در نیازش به بازی به تعادل نرسیده... و اون ناموزونی رو با خودش تا آخر عمر میبره...
مگر اینکه جایی متوجه بشه چه بلایی سرش اومده و پدرش در بیاد تا اصلاحش کنه...

به تعادل رسیدن در نیازها موجب میشه طلب های فطری انسان آزاد میشه...
بعدش اینکه میگم همسر و شغل و خونه و مسافرت و خوراک و پوشاک و ...
بله اینها باید به روش درست تامین بشه...
وقتی انسان از اینها خلاص شد، اصلا اجتماع رنگ و بوی دیگه میگیره...
منتها به چه شکل تامین شدنش هم مهمه...
۲۲ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۲۶ مجتبی قره باغی

ازدواح منجز به طلاق میشه در این پیوندی که یه طرفه مردم مفعولن و جمهوری اسلامی فاعل

پاسخ:
بوی حرف حق میاد از نظرت ولی برام بیشتر بازش کن
۲۲ بهمن ۰۲ ، ۱۹:۴۲ مجتبی قره باغی

متاسفانه یا خوشبختانه رویکرد من به انقلاب و جمهوری اسلامی روشنه و از وبلاگم هم میشه مسیر رو تغییر رو متوجه شد و با تورقی در اون شاید بشه به نگاهم نسبت به جمهوری اسلامی پی برد.
این متن یکی از پستهام تو وبلاگمه:

 

اسلام شاخص نظام بود برای بنا شدن جمهوری اسلامی ایران

اما ورق برگشت

و جمهوری اسلامی ایران شاخص تشخیص مسلمان از غیر مسلمان گردید

یعنی اگر اعتقادی به نظام و انقلاب نداری در اصل مسلمان نیستی

این البته مکتوب نیست اما همین است که هست


این نتیجه ی تبدیل شدن انقلاب اسلامی به جمهوری اسلامی پس از گذشت 45 سال از انقلابه

میدون انقلاب روز مبعث پیامبر کاملا عادی بود اما روز جمعه شهرداری اقدام به گلکاری میدون برای جشن انقلاب کرد.

اینها حرفهای بی ربطی هستن که اتفاقا بی ربطی جمهوری اسلامی رو به تفکرات انقلابی قدیمش نشون میده

پاسخ:
ببینید دو تا مبحث پیش میاد
اول اینکه اسلام روی زمین و در بستر حکومت یعنی چی؟
یعنی چه جوری؟!!!
اول شاخص باید بیاد دستمون، بعدش مقایسه کنیم
امیرالمومنین حدود پنج سال حکومت کردن
انصافا بریم یه سری از سیاست های امام علی رو با خلفای قبلش مقایسه کنیم
همین الان در جامعه ی ما اگر بیانش کنیم مردم سیره خلفا رو بیشتر میپسندن...
اما خب اسلام نیست...
به نظرم اول بیاییم صحبت کنیم که اسلام چی هست، اسلام توی مباحث عقیدتی منظورم نیست...
اسلام در کف میدون...
اسلام در بستر حاکمیت...
اینو اول تبیین کنیم، بعد بگیم ایرادات کجاست...
قبول دارم... ما الان خیلی ایراد داریم...
شاکله ی سیستم حکومتی ما داره با قدرت شبه احزاب اداره میشه
و اینها ذاتا نمیتونن چابکی لازم رو داشته باشن و حتی انگیزه لازم...
نه فقط این، بلکه در برخی از مسائل جلوی حق هم مقاومت دارن...
باید قدرت احزاب کم بشه
چطور؟!!!
حلقه های میانی...
با وجود این ضعف ها، اما هنوز انقلاب اسلامی امید خیلیاست در جهان...
آخ آخ آخ...
مردم کشمیر...
امروز در اخبار ندیدین؟!!!
من با بعضی از مردم این سرزمین ارتباط دارم...
عاااالین...
مثل یمنی ها...
ما در حرکتیم برادر...
۲۲ بهمن ۰۲ ، ۲۰:۴۷ صـــالــحـــه ⠀

آقای قره باغی...

من سوال می‌پرسم از شما. آیا در مصر هم مسلمان و دولت مسلمان بر سر کار نیست؟ پس چرا مصر به اسرائیل کمک می‌کنه؟ الجزایر چی؟ مغرب چی؟ مگه اونا مسلمان نیست؟ مگه حاکمانشون مسلمان نیستند؟ شاه عربستان و اردن چی؟

مگه طالبانی‌ها در افغانستان مسلمان نیستند؟ مگه حاکمان ترکیه مسلمان نیستند؟

 

اتفاقا ما نیاز داریم به یک شاقول و میزان برای شناختن اسلام و داعیه‌داران واقعی اسلامِ حقیقی. همون اسلامی ‌که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از دیدنش خوشحال میشه. از محقق شدنش در قالب یک حکومت و نظام سیاسی خوشحال و راضی هست...

 

چه باور کنید چه نکنید، اگر این انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی با همه ضعف‌هاش نبود، الان خبری از اسلام نبود! الان همه‌مون در غرب محو شده بودیم و دیگه از مسلمانی جز قالب و پوسته‌ای بی‌روح باقی نمونده بود.

برای همین اعتقاد به این انقلاب و وفاداری به این نظام اینقدر مهمه.

اما می‌تونی وفادار باشی و منتقد. اما پشت پا زدن هرگز با مسلمانی جور در نمیاد.

و این رو بدونیم که انقلاب و نظام ما برای همه مسلمان جهان از هر نژاد و ملیتی، مایه افتخاره. به قول حاج قاسم: جمهوری اسلامی حرم است.

حرم؛ ملیت بردار هم نیست.

وسط بحث های سنگینتون من نخود اش وار اینجا می‌پلکم 👀 

خب از کجا بفهمیم تعادل داریم یا نداریم؟ از کجا راه برطرف کردنش رو پیدا کنیم؟ 

پاسخ:
اون بحث ها سنگین نیستن فقط اختلاف دیدگاه هستن...
سوالات شماست که میشه گفت سنگینه...

بابت سوالات سنگین و جزئی، حتی اگر منم جوابی داشته باشم به احتمال زیاد اون به درد شما نخواهد خورد...
اما اگر میبینید از اوضاعتون راضی هستین، فعلا برای شما تعادله... ولو از نظر یکی که در دیگاه بالاتری هست عدم تعادل باشه...
هر وقت برای خود شما رضایت بخش نبود... بهش فکر کنید که گیر کار شما کجاست...
من که از شما خبری ندارم...
راهکار؟!!

نترسیدن و همت داشتن و جنگیدن...
با چه روشی؟
نمیدونم... راهکار شما مختص خود شماست...
اما هر وقت امیدتون رو از دست دادید برید با یک عاقل تری صحبت کنید... ناامیدی یعنی ویروسی شدید... نیاز به درمان داره...
۲۳ بهمن ۰۲ ، ۰۱:۲۳ مجتبی قره باغی

خانم صالحه...

انجماد فکری امثال شما باعث میشه که هیچ وقت نخوام باهاتون وارد بحث بشم.

همون کامنت قبلی هم بنظرم نباید میذاشتم.

بنظرم از حکومت علی خارج شید. به این فکر کنید که حسین علی علیه حکومت اسلامی یزدی قیام کرد. بعید نیست این حکومت از دست علی و خاندانش خارج شده باشه و دست تخم و ترکه حرومی معاویه و یزید افتاده باشه.

امیدوارم رهبری قبل از فوتشون چاره ای برای آبروی انقلاب اندیشیده باشن و الا این تئوریهای خنده دار برای انقلاب کاربرد عملی نخواهند داشت جز مباحثه های بی مصرف در حوزه و مسجد و پایگاه بسیج و غیره.

پاسخ:
علت این همه عصبانیت و این پاسخ هیجانی رو متوجه نمیشم...
به نظر منم با این میزان از عصبانیت بهتره بحث ادامه پیدا نکنه

حرف باید جایی زده بشه که خریدار داره...
مردمی که در زمان خلیفه ی دوم و بقیه جرات نُطُق کشیدن نداشتن... در شام جرات نطق کشیدن نداشتن در مواجه با امیرالمومنین اونقدر خودمختار عمل میکردن که امیرالمومنین روی منبر به اونها میگفتن ای اشباح الرجال...
و اشک میریختن از دستشون...

امیرالمومنین اقتدار نداشتن که اونها اینقدر خود مختار بودن؟
خلفای قبلی کل سیستم و کار و تصمیمات رو به دست میگرفتن حالا یا منافع مردم توش بود یا نبود... در هر دو حالتش باطل بود...
اما امیرالمومنین حکومتی تشکیل دادن که توش نظر و مشارکت مردم اهمیت داشت... و نتیجه شد اونی که دیدید...

امروز هم اگر احزاب ما برای خیلی از امور دست از تصدی گری دولتی برنمیدارن، روش همون روش خلفای سه گانه هست...
روش امیرالمومنین همونیست که رهبر انقلاب توی دو سال اخیر بارها به مسئولین گفتن:
مردم رو در مسائل مختلف مشارکت بدید...
اگر مردم در اقتصاد نقش ایفا میکردن الان این نابسامانی اقتصادی رو نداشتیم و ...

اما واقعیت اینه که تا بدنه ی یه سیستمی گرفتار تعهدات شبه احزاب باشه هیچ کاری نمیشه پیش برد و پررنگ شدن نقش مردم یعنی کمرنگ شدن نقش احزابی که توی کشورمون نداریمش...
امیرالمومنین آخر هر هفته کل خزانه رو خالی میکردن و بین مردم تقسیم میکردن...
خلفای قبل و بعد ایشون وجود و جرات همچین کاری رو نداشتن... تا به امروز...
خب توجیه اون کار امیرالمومنین به لحاظ اقتصادی چی بود؟

واقعیت اینه که مشارکت دادن مردم مطالبه ی رهبری هست مخصوصا از این دولت و علتش هم اینه که در مقایسه با قبلی نقش احزاب فقط کمی کمتر هست...
اما به میدان آوردن مردم مخصوصا در عرصه های اقتصادی کاری هست که به قول حافظ:
ای مگس (احزاب) عرصه ی سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری...

اینکه میگید در شب مبعث خبری نبوده... حق با شماست...
اما اینکه در روز 22 بهمن هم نباید خبری باشه... حق نمیدم...

تا به تعادل نرسین از همدیگه عبور نمیکنید...

 

حتی اگر قبل از رسیدن به تعادل از همسر عبور کنی... صادقانه نیست...

 

این وادی شوخی بردار نیست.

 

 

میدونید خیلی خطرناکه این جملات تون؟؟؟؟؟!!!!!!!!

 

 

زن به تعادل نمیرسه چون آویزون محبت مردشه! حالا مرد به هر دلیلی محبتش کافی نیست!!

مرد به تعادل نمی رسه چون درخواست های خارج از عرف داره از زنش....

 

الان باید چکار کرد؟ من فکر میکردم اینجا بحث امتحان و مبارزه با نفس برای طرفین پیش میاد و رشد و........

 

اما با این جملات شما ، اینا بر باد هواست!!!

 

 

ولی قشنگه ! زن برای اینکه به خدای واقعی برسه مجبوره به تعادل برسه! حالا برای به تعادل رسیدن باید تمام زورش رو بزنه که مردش مجاب بشه محبت کنه و بالعکس 

 

 

خیلی قشنگه!!

 

استادتون نمیشه استاد ما هم بشه؟؟

پاسخ:
شاید اون واقعیت، خطرناک بنظر برسه
اما خدای اون واقعیت همونی هست که خارج میکنه نور رو از دل ظلمت...
این دنیا و قوانینش مثل رباط نیستن، که فاقد شعور باشن...
منتها گاهی ماها منیت هایی پنهان کردیم که یا خبر نذاریم یا خبردار هم بشیم تغییری نمیکنیم... بعد سهم منیت های خودمون رو در عدم تالیف قلوب با همسرمون نمی بینیم... فکر میکنیم خدا باید جبران کنه برامون...
اگر واقعا ما محروم واقع بشیم شک نکنید خدا نمیذاره طلبکار بشیم ازش...
اونجاها خدا جباره... یعنی بسییییار جبران کننده

در مورد استاد هم شوخی بود فرمایشتون دیگه!!!

چرا من هرچی میخونم با همسر به تعادل رسیدن و عبور کردن از همسر رو درک نمیکنم . نمیفهممش اصلا 

یعنی چی اخه

پاسخ:
خب پس بذارید پله به پله بریم جلو

منیت داشتن در رابطه و تعامل با همسر رو میتونید درک کنید که یعنی چی؟

بله ولی

مرزش با عزت نفس

مرزش با خود ارزش دهی

کلا این خط و مرز اینا رو نمی‌دونم 

هرکسی دیدم خودش رو تو رابطه فراموش کرده و فقط بخشی از «ما» بوده و «من» رو حذف کرده. رابطه خوبی از آب در نیومده

تو تئوری میشه گفت بله من هم جزئی از ماست پس نه «من» رو بیش از حد بزرگ میکنیم نه کوچیک بلکه به عنوان جزئی از یک کل ارزشمندتر بها می‌دیم بهش

اما تو عمل میمونم 

پاسخ:
احسنت
منتظر همین جوابتون بودم...
حالا من یه چیزی بگم ان شا الله خدا کمکم کنه هم درست باشه و هم درست بگم:
کنار گذاشتن منیت اولین رهاوردش بصیرته...
بصیرت ، روح منیت نداشتنه...
حالا اگر کسی که میخواد منیت نداشته باشه و جوری مشی کنه که بصیرتی هم بدست نیاره... داره وارد همون وادی ای میشه که شما ازش میترسید...

داره خودش رو بی ارزش میکنه... عزت نفسش رو از بین میبره...

کنار گذاشتن منیت بدون درد نیست... بدون شکستن نیست... اما نتیجه اش عزیزتر شدنه...
حالا مثال بزنم وقتتون رو نگیرم زیاد
من زیاد از اون حدیث حرف زدم که خدا چهار چیز رو در چهار چیز پنهان کرده....
برای مثال خشنودی خودش رو در طاعات پنهان کرده...
انسان بصیر و انسانی که منیتش خیلی کمه یا کمتره... توی وادی طاعات میاد اما نه به خاطر اینکه خودِ اون طاعت براش موضوعیت پیدا کنه...
بلکه میاد توی بستر طاعات اما به رصد میشینه که کجا خشنودی خداست تا پیداش کرد یه دفعه همه طاعات رو رها میکنه میره میچسبه به اون طاعتی که توی اون لحظه روح تمام طاعات هست...
لذا همیشه این انسان مطیع حق در رصده... در کمینه...
میدونه این طاعات یه بستری هستن که در این بستر باید اون خشنودی رو جستجو کرد...

وقتی منیت رو خواستیم کنار بذاریم باید در همسر هم به رصد بشینیم... یه جاهایی اتفاقا باید روی مواضع خودمون بایستیم...
منیت نداشتن به معنی تابع شدن محض  و هلو برو تو گلو و اینا نیست...
بلکه رصد میکنه تا ببینه کجا باید برای همسر کاری بکنه که خدا لبخند بزنه...
اون لبخند خدا تغییراتی ایجاد میکنه...
میگن مولوی یه جانشینی داشته که وقتی مولوی نبوده... اون برای شاگردا صحبت میکرد...
این جانشین اصلا بیان خوبی نداشت... مثلا دریا رو دَیرا تلفظ میکرده و...
مولوی هم برای اینکه این معایب جانشینش خیلی موجب تخریبش نشه، گاهی اون هم این تلفظات اشتباه رو در صحبتاش به کار میبرده...

شاید برای مولوی ادیب و صاحب سخن اون مدلی حرف زدن خیلی وجاهتی نداشته...
اما تشخیصش این بود اینجا باید اینجوری به کمک اون جانشین بره...

گاهی انسان تشخیص میده که یه جایی باید از موضع خودش کوتاه بیاد و به سمت همسر و به نفع همسر کاری بکنه که خیلی درد داره براش...
اما تشخیص اینه که اینجا واقعا اون همسر نصرت بزرگی شده بهش...
اینجا واقعا خدا لبخند زده...

لازم نیست همه جا... بریز و بپاش به معنای منیت نداشتن اصلا منظور من نیست...

همیشه بصیرت ما هست که تعیین میکنه کجا و چکار بکنیم...
کم... اما عمیق... اما مستمر...


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی