در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۲، ۰۶:۱۸ ب.ظ

مرعوب نشو تا عاشقت کنن

از سن 12 سالگی تا 16 سالگیم کُشتی میگرفتم...

پدرم خیلی دوست داشت من یه کشتی گیر بشم در حد قهرمانی... این ورزش رو خیلی دوست داشتم اما نه در حد قهرمانی...

یکی از بچه های باشگاه از کشتی گیرایی بود که هر چند خیلی سابقه نداشت و تقریبا دو سالی بود که کشتی میگرفت اما به خاطر اعتماد به نفس خیلی بالاش و واکنش ها و ادعاهای غیر عادیش بچه ها بهش میگفتن ممد دیوانه...

دیوانگی محمد به این خاطر بود که همیشه میگفت من خطرناک ترین کشتی گیر توی وزن خودم هستم حالا توی چه سطحی؟

توی باشگاه؟

نه... برو بالا

توی شهر؟!

نه... برو بالا

توی استان؟!!

نه... برو بالا...

بعد به همه ی اینها اضافه کنید محمد هیکل خیلی متناسبی هم نداشت... ورزیده بود ها... اما تناسب اندام خوبی نداشت... مثلا غالبا کشتی گیر ها سرشانه های پهنی دارن... اما محمد نه...

یا عضلات برجسته ای دارن... اما محمد خیر...

محمد حتی اهل شوخی هم نبود که با خنده بگه من از همه خطرناک ترم...

خیلی جدی و با حس اینو میگفت...

بچه پولدار بود...

یه بار منم جزو منتخب های باشگاهمون انتخاب شدم برای مسابقات جام رمضان...

حالا کشتی های انتخابی خود باشگاه ما که جز دو باشگاه برتر استان بود خودش خیلی حساس بود... من انتخابی باشگاه خودمون رو رد کردم و رفتم وارد مسابقه شدم... خیلی استرس داشتم...

بار اولم بود که توی سالن 12 هزار نفری مملو از جمعیت باید کشتی میگرفتم...

اما ممد دیوانه عین خیالش نبود...

مربی برای تقویت روحیه ی بچه ها خیلی جدی از ممد دیوانه پرسید:

ممد حریف هات رو بررسی کردی؟... کدومشون از هم حساس تر و قوی تره ؟

رقیبت کیه؟

ممد دیوانه گفت: حسین آقا من از همه قوی ترم... رقیب ندارم...

بعد خود مربی زد زیر خنده و همه هم خندیدن...

ممد اصلا نمیخندید... واقعا باورش این بود که از همه قوی تره...



میدونید چرا قصه ی ممد دیوانه رو نوشتم؟

ممد دیوانه یه ویژگی داشت که خیلی گنج بود

چی؟

مرعوب نمیشد...

نه مرعوب جمعیت 12 هزار نفری سالن سرپوشیده... نه مرعوب اسم و رسم رقبای پر سابقه و پر مدالش...

نه مرعوب هیکلی که اونا داشتن و ممد نداشت... 

ممد خیلی نترس بود...

چرا مرعوب نشدن گنجه؟

چرا دست گذاشتم روی این ویژگی ممد دیوانه؟

 

بگم؟

کسی که زود مرعوب میشه نمی تونه عاشقی رو تجربه کنه بچه ها...

این خسران بزرگیه...

حیفه بیایم اینجا و زندگی کنیم و عاشقی رو تجربه نکنیم...

 

راستی عاشقی چی هست؟

کسی میدونه از چی حرف میزنم؟

 

 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲/۱۲/۲۷
ن. .ا

نظرات  (۷)

مرعوب شدن یا متوجه شرایط بودن و چشم باز کردن به واقعیتها؟ 

این آقای دیوانه اگه واقعیتها رو میدید شانسش برای تغییر دادنشون بیشتر نمیشد؟ اگه نقاط قوت حریف هاش رو میشناخت بهتر نمیتونست بهشون غلبه کنه؟ 

من که این دیوانگی رو غلط می‌دونم 

پاسخ:
ببینید ممد کشتی گیر خوبی بود
مسائل فنی و تکنیکی کشتی رو هم میدونست...
وقتی هم میگفت من از همه قویترم اینطور نبود که همیشه قهرمان بشه
وقتی هم کشتی ای رو می باخت روی علتش کار میکرد
اما ممد دیوانه هیچ وقت مرعوب هیکل و حتی تکنیک ها و سوابقش حریفش نمیشد
با تمام انگیزه مبارزه میکرد
یا میبرد یا می باخت...
عمدا نوشتم بچه پولدار بود
چون خیلیا فکر میکردن به خاطر نفوذ باباش با سابقه ی کم میاد تو مسابقات...
اما ممد نسبت به سابقه ی کمش نتایج خوبی میگرفت و اونم به خاطر نترس بودنش بود...
نترسیدن منافاتی با تدبیر داشتن نداره...
اتفاقا ترس موجب میشه در تدابیرمون محافظه کار بشیم
۲۷ اسفند ۰۲ ، ۲۰:۲۴ صـــالــحـــه ⠀

سلام. نماز و روزه‌هاتون قبول حق ان شاءالله.

 

نمیگید بعدش چی شد؟ چرا هم قصه ممد دیوانه رو نصفه نوشتید هم یک قصه دیگه... قصه محمد که بهمن پارسال در موردش نوشتید.

ادامه‌اش چی شد؟

پاسخ:
سلام
نماز و روزه هاتون قبول
زیارتتون هم قبول باشه
داستان شهید تورانی رو که زبانم قفله...
شده پاشنه ی آشیلم... بذارید در موردشون سکوت کنم فعلا...
ازش انتظار دارم...

در مورد ممد دیوانه هم که نوشتم... فقط خواستم یه توجهی بدم به مرعوب نشدن...
هدف ممد دیوانه نبود
اتفاقا مطلب شما رو که خوندم به ذهنم رسید اینو بنویسم...
ولی این یه مقدمه بود...
هدفم از مرعوب نشدن، اصلا در مقابل دشمن و این حرفها نیست...
مرعوب نشدن در مورد گره ها منظورمه...
منتها فعلا یه مقدمه ای نوشتم، تا بعدها دوباره حرفش زده بشه...

یه سریال کره ای داشتم تماشا می کردم که درباره جنگ ملت کره و چین در زمان های قدیم بود. تو اون سریال یه سردار نترسی بود که همیشه «رویارویی با دشمن» رو پیشنهاد می داد و پافشاری می کرد، حتی وقتی عده ی دشمن بیشتر بود و یا همه از «تسلیم شدن» دم می زدند. نترس بودن اون سردار و تدبیرها و حیله هایی که به کار برد، آخرش به ثمر نشست و دشمنو برای همیشه بیرون راندند. بله، مرعوب نشدن کارسازه، به شرطی که با تدبیر همراه بشه.

پاسخ:
کاملا باهات موافقم
و حتی میخوام بگم مرعوب نشدن خیلی به تدبیر درست تر داشتن کمک میکنه
به نظرم ثابت شده در روانشناسی هم هست

ارتباط مرعوب نشدن با عاشقی چیه؟

پاسخ:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل...
کجا دانند حال ما سبک باران ساحل ها...

.
.
.
صبا گو آن امیر کاروان را
مراعاتی کند این ناتوان را
ره دور است و تاریک است و باریک
به دوشم میکشم بار گران را...

.
.
.
مسیر، پر هست از گره ها...
کی قراره بازش کنه؟!!

الوالعزم...
الوالعزم چه کسانی هستن؟
کسانی که اگر مثل حضرت نوح فقط 900 سال پیغمبری کردن و اون همه شنیده نشدن و لبیک نگرفتن...
بازم کوتاه نیومدن...
مرعوب جمود عوام الناس نشدن...
ما هم همینیم...
فکر میکنید همین جامعه ی اسلامیو  حکمرانی اسلامی که ازش حرف میزنیم  موضوع ساده ای هست؟
124 هزار پیغمبر نتونستن...
بعد من و شما قراره باور داشته باشیم که میتونیم...
حق نمیدید به اون عده که در مورد من و شما فکر کنن که خل شدیم؟!!

مرعوب جمود عوام الناس میشید؟!!
مرعوب بعضی از اخلاقای ناخوب همسر میشید که فکر میکنید تغییر پیدا نمیکنه؟
شما بدرد عاشقی نمیخورید...

من فکر میکنم، آدم محافظه کار، یه ترسی همیشه داره، که شاید بوی عشق رو استشمام کنه، شاید مست بشه از تصورش، اما هیچوقت بهش نمی‌رسه ، تا وقتی ترسهاش رو کنار نذاره، نمیتونه شیرینی عشق رو بچشه. 

لا یستوی القاعدون و المجاهدون 

پاسخ:
دقیقا
بوی عشق رو استشمام میکنه...
اما دل و جرات پا گذاشتن در اون وادی جلالی رو نداره...
چون اونجا جوری تکونش میدن که گل و لای ته نشین شده در ظرف آبش هم میاد بالا...
و آبش گل آلود میشه...
آب گل آلود رو دوست نداره..

چرا دوست نداری؟!!
اون لای و لجن ها کجا قراره پاک بشه؟
کجا بهتر از این دنیا؟
اون دنیا که پیر آدم در میاد تا ذره ای از اون گل و لای رو بخوان ازمون پاک کنن...

میگه میترسم...
خدا هم دوست نداره بنده اش بترسه...

ما سبک باران ها، بازم ارتباطش رو نفهمیدیم!

 

از قضا به نظرم مرعوب بعضی اخلاقیات بد همسر، بشیم و او را بپذیریم و با همین خلق بدش ، دوستش بداریم چه عشقی از این بالاتر؟؟؟!! 

 

خودمان بسیار عیب و ایراد داریم ... 

 

اگر انسان کامل بود که زندگی با او بهشت رفتن، نداره!

 

 

بله! مرعوب جمود عوام الناس شدیم که جرات تذکر ساده ی لسانی به حضرات بی حجاب را نداریم! 

 

 

خوش به حال شما که از سلیطه بازی جمعی از زنان بی حجاب کشورم، مرعوب نمی شوید و عاشقانه به آنها تذکر می‌دهید....

 

 

ینی ما واقعا الان تو جامعه اسلامی داریم زندگی میکنیم؟ حاشا و کلا!!!

 

کدوم اسلامی؟ صدای شکم گرسنه اطفال غزه رو می شنوید؟ اگر ناله جانکاه زنان غزه رو شنیدیم و سکوت کردیم و هیچ کمکی نکردیم پس دم از جامعه اسلامی هم نزنیم که اگر زدیم این اسلام به درد نمی‌خورد...

 

بلکه اسلام مردم غزه به درد بخور است که مرعوب جمود مردم عرب و عجم مسلمان نشدن و با عشق دارن زندگی میکنن ...فکر می‌کنم ربط اش رو درنهایت فهمیدم!!!

پاسخ:
با انسان کامل زندگی کردن سخت تره تا با یه انسان معمولی ایراد دار بخوایم زندگی کنیم
برای همین اگر با انسان کامل زندگی کنید و لذت ببرید خیلی بیشتر لایق بهشت هستین...
بعدش هم خدا بهشت رو بابت مقدار سختی ای که کشیدیم به ما نمیده...
بلکه به خاطر مقدار لذتی که از نعمت هاش بردیم بهمون بهشت رو میدن...

شما اگر برید خروار خروار سختی بکشید به خاطر خدا و رنجش بیش از لذتش باشه... احتمالا خدا نمیذاره کارتون به اون دنیا بکشه تا بفهمید چه اشتباهی کردین...
توی همین دنیا خودتون میفهمید که نباید برای خدا اینقدر رنج بدون لذت میبردید و از اون خدا روی گردان میشید...

خدا بهشت رو بابت لذتی که بردید میدن... نه رنجی که کشیدید...

مرعوب شدن از زنهای بی حجاب موضوع نیست...
زنهای بی حجاب نتیجه ی خواب غفلت مومنینی هستن که توقع داشتن دولتی صالح بیاد و تمام اموراتشون رو به نحو احسن انجام بده...
زهی خیال باطل...

خیر جامعه ی ما تا اسلامی شدن فاصله داره...
و این فاصله برداشته نمیشه مگر با همت و صبر و امیدواری و بصیرت خودِ ما


سبک بارها😑

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی