در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۷:۰۴ ب.ظ

تو تنها نیستی

توی این دنیا یه عواملی هست که عامل ارتباط انسانها با همه...

مثل تجربه های مشترک انسانها از درد و لذت...

مثل امیدشون به درک شدن توسط انسانها...

مثل رسالت اجتماعی که یک انسان برای خودش قائل میشه...

مثل نیازهای مشترک انسانها...

اینها و عواملی دیگه عامل ارتباط یک انسان با انسانهای محیط خودشه...

 

اما...

عواملی هم هستن که عامل انزوای انسانها میشن

که قهرا برای هر انسانی در مقاطع زندگیش پدید میاد...

و عامل اصلی انزوا چیزی نیست جز ناامید شدن انسان از درک شدن...

نمیخوام بگم بیاییم انسانها رو درک کنیم تا دچار انزوا نشن...

میخوام بگم ای انسان تو هرگز از انزوا گریزی نداری چون قطعا برای تو تجربه ها و دردها و لذتهایی هست که فقط و فقط سهم تو هستن... و هیچ کس دیگه ای این رو تجربه نکرده...

چون من و تو هر کدوممون یک انسان خاص و منحصر به فرد هستیم...

قطعا در مقاطعی دچار انزوا میشیم...

فقط یک چیزی رو در زمان انزوا فراموش نکن:

تو تنها نیستی...

نه تنها ، تنها نیستی، بلکه تنها راه درک عمیق این موضوع که تنها نیستی، اینه که در مقاطعی از زندگیت دچار این انزوا بشی... پس نترس...

اگر به این نتیجه رسیدی تنها هستی، حتما  دچار یاس و خطورات شیطان خواهی شد...

سعی میکنم با انزوای این روزهام، ارتباط برقرار کنم...

 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۳/۰۲/۱۵
ن. .ا