در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

جمعه, ۲۹ تیر ۱۴۰۳، ۰۳:۴۲ ب.ظ

روایت تدریج_1

از یکی از نظامیان شنیده بودم که وقتی خانوادگی رفته بودن منزل حاج قاسم، موقع غذا دیدن که ظروفی که حاج قاسم آوردن سر سفره ملامین هست...

اون نظامی میگفت: به خانمم میگفتم ما به کمتر از آرکوپال رضایت نمیدیم... اما حاج قاسم هنوز توی ظروف ملامین غذا میخورن...



کسی دلیل این سخت گیری رو میدونه؟

توی زمانه ما توجیه داره؟

میتونیم این نسخه رو به جوان خودمون هم بدیم؟

اگر نه، پس به جوان خودمون بگیم حاج قاسم و همسرشون به چه دلیلی این کار رو میکردن؟

آیا جوان ما نخواهد پرسید که آیا حاج قاسم و همسرشون اینقدر ضعیف النفس هستن که اگر به جای ملامین، توی ظروف آرکوپال غذا بخورن دنیا زده میشن؟

اگر پرسید چه جوابی میدید؟



شنیدید حضرت زهرا سلام الله علیه بعد از واقعه رحلت پیامبر و غصب حکومت هر روز و شب گریه میکردن...

واقعا علت این گریه ی شبانه روزی چی بود؟

خب خانم جان، خلایق هر چه لایق... اولی رو انتخاب کردن... لیاقت آقای شما رو نداشتن... افسارشون رو بندازید پشت خودشون...

هر جا دوست دارن برن...

البته شما مثل من بی خیال نیستین... سعادت اینها رو دوست دارید... برای همین به زحمت افتادید... رفتید در خانه ها...

خب جواب ندادن... به زور که نمیشه مردم رو وارد بهشت کرد...

رها کنید...

چرا شب و روز گریه؟!!!

چرا اینقدر گل درشت و توی چشم اهالی مدینه؟!!!

چرا اینقدر مستمر؟!!!

اینقدر تلخ؟!!!

اینقدر اصرار؟!!!

اینقدر طولانی؟!!!



ببینید ما در سنت الهی حاکم بر سرنوشت بشر موضوعی داریم که هم به صورت فردی باهاش درگیر میشیم و هم به صورت اجتماعی...

و این سنت در تمام طول تاریخ هوشمندان و دلسوزان جامعه بشری رو به شدت درگیر خودش میکرده...

امیدوارم خدا کمکم کنه تا بتونم در این مورد کمی بنویسم...

این سنت، سنت تدریج هست...

و یکی از ترسناکترین سنت های الهی همین سنت تدریج هست...

و تلخی این سنت اینجاست که چون در آینده اثراتش بروز میکنه، غالبا در زمانی که باید بر علیه اش اقدام بشه درک نمیشه...

این سنت رو هر انسانی هم در عرصه زندگی شخصیش درگیرش هست و هم در عرصه زندگی اجتماعی...

ان شا الله اگر توفیقی حاصل بشه خواهم نوشت...

قصه های جذابی بین زندگی خود ماها وجود داره که برای همه ما قطعا خیلی تکان دهنده هست و متوجه اهمیت تدریج خواهیم شد...

 

 

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۳/۰۴/۲۹
ن. .ا

نظرات  (۱)

۲۹ تیر ۰۳ ، ۱۵:۵۳ هیپنو تیک

مشتاقیم ادامه ی این ماجرا رو بشنویم . . . 

پاسخ:
پس کمکم کنید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی