در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

شنبه, ۳۰ تیر ۱۴۰۳، ۰۹:۱۳ ق.ظ

روایت تدریج_2

چهار تا بچه داره و هر چهار بچه ازدواج کردن... اولیش حدود 12 سال پیش و آخریش هم بیش از سه ساله...

فوق العاده ثروتمندن... بچه ها هر کدوم حداقل یه ماشین در حد مازراتی دارن... و یه خونه بالای تهران...

بچه هاش هم واقعا و انصافا بچه های اهلی هستن... مودب... با فرهنگ... مدیر... با وجدان...

 

کمتر پیش میاد یه ثروتمند اینطوری تمام بچه هاش هنجارمند و اهل خانواده و با وجدان بشن... حتی اهل خمس... کمکهای میلیاردی به کمیته امداد...

اما این آقا توی یه موضوع هر از گاهی منو به تمسخر میگیره... و کاملا حس میکنم تمسخرش از روی حسادتش هست و برای اینکه منم حسادتش رو بیشتر تحریک نکنم گاهی منم به شوخی میگیرم و گاهی زود بحث رو عوض میمیکنم و فرار میکنم...

 

عجیبه که من توی اکثر چیزهایی که برای اینها مهمه هیچ برتری ای نسبت به بچه هاش ندارم... بلکه حتی قابل مقایسه هم نیستم... مثلا تیبا 2 سال 95 من قابل مقایسه هست با مازراتی؟

یا خونه ی اجاره ای تو کوچه بن بست و باریک من قابل مقایسه هست با پنت هاوس تو کامرانیه؟

حتی نوع ارتباط برقرار کردن اونها هم کلی آداب داره... ولی من بیشتر به پائین شهری ها میخورم...

اما به وضوح اون حسادت رو حس میکنم... چرا؟!!



میدونید بابت چی منو به تمسخر میگیره و تمسخرش هم از روی حسادتش هست؟

من سه تا بچه دارم و این آقا هیچ نوه ای ندارن... با وجود اینکه 4 تا بچه هاش سالهاست ازدواج کردن...

چی شده که این بچه های به هنجار و مودب و عاقل و مدیر و با وجدان، بچه نمیارن؟

به مرور این اتفاق افتاد...

یواش یواش...

مطمئن باشید اگر به دنیا بیارن اونقدر خدمتکار دارن که دیگه هیچ زحمتی بابت بچه نکشن و فقط وقتایی که بچه آرومه باهاش بازی کنن و لذتش رو ببرن... نه شیردهی با خودشونه نه تر و خشک کردن و نه غذا دادن و نه هیچ چیز دیگه...

 

مشکل همون نه ماه هست...

اون سخته... و اساسا چرا باید این سختی رو تحمل کنن؟...

مطمئن باشید اگر اینجا هم با خودشون کنار بیان که با رحم اجاره ای فرزند دار بشن اونا هم صاحب نوه میشن... اما خب اصالتشون اجازه ی همچین کاری رو نمیده...

 

دوستان خودشون هم فکر نمیکردن یه روز اینجوری کیش و مات بشن...

نمی تونن...

دلشون میخواد اما نمیتونن...

لذا مثل منی مورد حسد واقع میشم...

منِ مستاجرِ تیبا سوارِ برند نپوشِ وسطِ کارگرا...

 

چون دلشون میخواد اما نمی تونن...

کی باهاشون این کار رو کرد؟!!

تدریج...

تدریج این بلا رو سر بچه ها و این خانواده آورد...

خدمتکار داشتن مگه اشکال داره؟

ولله نه...

اما پیوست تدریج داره...

برند پوشیدن مگه اشکال داره؟

اگر از مال حلال باشه ولله نه...

اما پیوست تدریجش رو ببینید...

سفرهای لاکچری به ایتالیا و اسپانیا رفتن مگه اشکال داره

اگر با مال حلال باشه ولله نه...

اما پیوست تدریجش رو هم ببینید...



تدریج با انسان چکار میکنه؟

آیا اینها نباید از ثروتشون استفاده میکردن؟

اونم ثروت حلال...

اونم آدمایی که انصافا کمک هم میکردن به دیگران...

حتی اهل خمس و زکات هم هستن...

 

این رفاه به تدریج باهاشون چکار کرد که امروز به مثل منی حسادت میکنن؟

به سوالات این مطلب فکر کنید...

من فعلا تدریج در عرصه ی زندگی شخصی رو مطرح کردم... در عرصه ی اجتماعی که خیلی مهلک تر هست و مثال هم خواهم زد...

در عرصه زندگی شخصی اینها رو داره میبره به سمت انقراض نسل....

و با همه ی دارائی شون و تمام خوبی هاشون، رذیله ی بدی که بدترین رذائل هست رو انداخته به جانشون (حسادت)

به سولات این مطلب فکر کنید



این پست به زودی رمز دار میشه... همون رمز قبلی

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۳/۰۴/۳۰
ن. .ا

نظرات  (۸)

۳۰ تیر ۰۳ ، ۱۰:۴۷ صـــالــحـــه ⠀

چقدر زیبا نوشتید. چقدر حق!

 

همسرم مریض شده. دیشب نوشابه انرژی‌زا خرید و خورد و بعدش هم اسفند دود کرد. گفتم: به به! بگیر چشم نخوری ان شاءالله.

میگه من واسه چی چشم بخورم، تو و بچه‌ها چشم می‌خورید.

من مخالفت کردم به همین دلیلی که شما نوشتید در این مطلب نوشتید... میگم طرف فوق دکترا داره، چهل سالش هست؛ هنوز بچه نداره. 

به شوخی میگه فوووقش دکترا داره!!! آره؟ :)))

حالا این بندگان خدا هم فووقش یه زندگی لوکس دارند. فوقش دنیاشون آباد هست :) 

 

چند وقت پیش تو یه گروه زنانه، بحث از جاروبرقی رباتی شد.

یه نفر نوشت خوش به حال پولدارها که راحت می‌خرند از اینا.

نوشتم: خوش به حال ما که شیعه‌ایم

حالا پولدار هم میشیم :)

 

چون معلوم نیست در اون جور زندگی‌ها قراره دچار چی بشیم. این مثالی که شما زدید مشخص هست که نمونه است... خیلی چیزهای دیگه هم هست.

پاسخ:
منم مثل آقا مصطفی از دیروز سرما خوردم و امروزم تشدید شده...
دیگه مغزم کشش نداره...
باید برم داروهام رو بخورم و بخوابم...

چقدر باید کار کرد مگه...


خیلی میخواستم توضیحاتی پای این نظر بدم...
اما ناتوانم الان...


۳۰ تیر ۰۳ ، ۱۴:۱۸ اقای ‌ میم

من ربط این که بچه دار نشدند به تدریج رو نفهمیدم

پاسخ:
به تدریج به یک سبک زندگی ای عادت کردن که بچه توی اون سبک نمیگنجه...
تعادل اون زندگی با اون فرهنگ رو بهم میزنه...
لذا بعد از گذر ۲۰ الی ۳۰ سال داشتن رفاه، الان یا نمیخوان بچه دار بشن یا اون بچه اولی که ۱۲ ساله ازدواج کرده، میخواد حالا...
ولی هر چقدر دوا و دکتر میکنن نمیشه...
الا حدود دوساله، نتیجه نگرفتن
۳۰ تیر ۰۳ ، ۱۵:۱۱ اقای ‌ میم

تدریج تو مسیر مثبت هم جواب میده

قبول داری؟

۳۱ تیر ۰۳ ، ۰۴:۴۳ پلڪــــ شیشـہ اے

چه جالب بود. 

 

 

 

 

ببخشید رمز مطالبی که برای بنده فرستادید، صحیح نبود. 

۳۱ تیر ۰۳ ، ۰۸:۲۳ صـــالــحـــه ⠀

ان شاءالله خداوند سلامتی و عافیت عطا کنند. آقا مصطفی از اول تیر، جمعه‌ها هم یه بند کار می‌کرد. یه جمعه که خونه بود و خواستیم بریم حرم زیارت، اینطوری شد :) واقعا چقدر باید کار کرد؟ من میگم نوشابه‌انرژی‌زا نخور! میگه من دومین بارم هست دارم می‌خورم، خبر نداری بعضی‌ها هر روز می‌خورن.

رئیس آقامصطفی هایپ رو می‌ریزه توی اسپرسو (گلاب به روتون...) و بولدوزری کار می‌کنه. بعد از دو هفته، چند روز مریض میشه و دوباره و دوباره  این چرخه معیوب رو تکرار می‌کنه. خدا عقل بده :) خب قشنگ استراحت کنید دیگه، کسی دنبال‌تون نکرده که :))

 

حالا این کامنت رو جواب ندید؛ بعد از بهبودی ان شاءالله در جوابم همون‌هایی رو بنویسید که در کامنت قبل می‌خواستید بنویسید. ممنون.

پاسخ:
خانم صالحه!
روضه باز نمیشه خوند...
اما بخدا این به لحاظ روان شناسی اجتماع قابل تحلیل و اثباته...
جامعه دچار تدریج بشه در گزینش های باطل...

میشه مصداق این جمله:
قلوبهم معک، سیوفهم علیک

دوست داره حق رو اما به حق اعتماد نمیکنه...
دوست داره حق رو اما حالش رو نداره
دوست داره حق رو اما سر میبره حق رو
دوست داره حق رو اما خون به دل حق میکنه
و بازم دوست داره حق رو اما به حق اعتماد نمیکنه

هععععی
ولش کنید...
توی یه مطلب اثر اجتماعی تدریج رو مینویسم و تمام...
مگه حرف زدن چه دردی رو دوا میکنه؟
حرف زدن از یه حدی بیشتر، اسمش حرافی هست...

چرا حرافی کنیم؟!!
۳۱ تیر ۰۳ ، ۰۹:۳۷ شنگول العلما

سلام و درود بر شما

تدریج واقعا هست. اهسته اهسته انجام می شود. خطوات یعنی گام به گام.

هر چیزی اندازه نیاز باشه خوبه. یکی نیازش ماشین معمولیه یکی نیازش ماشین خوب هست به خاطر سفرهای بین شهری.

بیش از نیاز باشه ولو از مال حلال حساب داره، حساب سخت.

آنچه که مرفه تمرین نمی کنند تمرین صبر هست. در حالی که توصیه شده همواره تمرین صبر کنیم:یَـٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلصَّـٰبِرِینَ
 اى کسانى که ایمان آورده اید! از صبر و نماز [در همۀ امور زندگى] یارى جویید؛ زیرا خدا با صابران است.۱۵۳ بقره

اون هایی که صبر ملکشون میشه معیت خاصه صابرین رو دارن. 

 

پاسخ:
سلام و ارادت
جدای از حساب داشتن، جامعه دچار بیماری های بدی خواهد شد...
یکی در مورد صهیونیست ها میگفت: نفرین حضرت موسی پشت اینهاست که هیچ وقت حس امنیت و اسکان ندارن...
هی درنده خویی میکنن که بابت سرزمین به آرامش برسن، اما نمیرسن...

من میگم فقط اثر نفرین نیست، این آوارگی، نتیجه ی تدریج هست در نافرمانی هاشون...

شاید به خاطر اینکه زن هاشون با بارداری متحمل یه رنج یک طرفه می شن و این باعث میشه با این رنج احساس حقارت کنن نه سربلندی .....

 

تو خانواده های معمولی و رو به کم وقتی خانم رنج بارداری رو تحمل می کنه (که ناگذیره) آقا هم بدو بدو و زحمت ها و چند شیفت کار کردنش بیشتر میشه .....

 

اما اونجا فقط خانم رنج می بره 

همین :)

 

 

و البته شاید دلیل بچه دار نشدنشون این نباشه 

از کجا می دونید ؟

پاسخ:
سلام
بیان جای خوبی هست...
از دستش ندید
۰۲ مرداد ۰۳ ، ۱۹:۰۰ اقای ‌ میم

آدم ها به تدریج خوب یا بد می‌شوند و همین باعث میشه که روند بد شدن خودشون رو متوجه نشن و روند خوب شدنشون رو نتونن تحمل کنند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی