از اثرات برای خدا بودن
یکی از تفاوت های من و همسرم اینه که من کلا آدم سهل گیری هستم و همسرم سخت گیرن...
همسرم حتی نسبت به خودشون هم سخت گیر هستن... و من هیچ وقت سعی نکردم به ایشون بگم مثل من باش... و خودم هم هیچ وقت نخواستم مثل ایشون باشم... گاهی که بحثش بین ما پیش میاد، میگم سهل گیری من باید با شرعیات و تکوینیات متر بشه که از اون حد خارج نشم... سخت گیری تو هم باید با شرعیات و تکوینیات متر بشه تا از اون خارج نشی... برای هر دو تای ما هم شیطان میتونه نقشه بکشه... منو در افراط در سهل گیری... همسرم رو در افراط در سخت گیری...
برای مثال ما بچه هامون رو از طفولیت پیش یه فوق تخصص اطفال میبردیم و دیدیم دست این آقای دکتر ، نسخه ی این آقای دکتر، در مقایسه با بقیه، بهتر جواب میده... گاهی که مجبور میشیم ببریم دکتر، میریم پیش ایشون...
این آقا دکتر دیگه تو این سالها هم شغل منو میشناسه هم رفیق شدیم... و وقتی من میرم داخل یه مقداری بحث سیاسی مون هم بالا میگیره چون اختلاف نظر داریم... اما من چون میدونم بیرون منتظر هستن و کودک بیمار منتظره، غالبا کوتاه میام که زودتر بریم بیرون تا دکتر به بیمارهای بعدی برسه...
یه وقتهایی توی شرایطی گیر میکردیم... همسرم باید بچه رو میبرد پیش دکتر، همسر از من میپرسید من ببرم؟!! ( یعنی فکر میکرد من یا اجازه نمیدم یا خیلی اذیت میشم که بخوام اجازه بدم)
من با طیب خاطر بدون هیچ درگیری میگفتم ببر...
همسرم به کرات در شرایط اجبار دیده که من راحت رضایت میدم ایشون در مواجهه با یک آقا، وارد عرصه بشه
در حالی که اگر من بخوام برم پیش خانم دکتری... همسرم حتی اگر مجبور بشه رضایت بده، بعدش خیلی خودش رو اذیت میکنه...
این رو مثال زدم که به اینجا برسم:
پسرم ده سالشه، با پسر نه ساله ی صاحب خونه رفیق هستن...
گاهی توی خونه هم رفت و آمد میکنن...
یکی دو باری که توی خونه بودم، به پسرم گفتم هر وقت پسر صاحب خونه خواست بیاد، بهش بگو صبر کنه، نزدیک درب نشه ، به مامان اطلاع بده، تا پوشش درستی داشته باشه، بعد بیاد داخل خونه... پسرم هم گوش داده و عمل کرده...
همسرم از من پرسید مگه پوشش من بده؟!
بهش میگفتم فلان موضوع در پوشش رو به نظرم بیشتر دقت کن
مثلا چون مو رنگ شده، روسری رو کاملتر ببند
اینم بگم همسر من چون پسر تو خونه داریم و پسر بزرگم هم دیگه داره مردی میشه، کلا از دو سه سال پیش به این طرف، همیشه حواسش بوده که در پوشش توی خونه اش هم حدودی رو رعایت کنه...
حالا نمیتونم باز کنم... آقا هم میخونه اینجا رو، امیدوارم اشارات کلی کافی باشه...
خب برای پسر نه ساله ی همسایه توقع ندارم چادر سر کنه... اما میدیدن من روی حدود حساسم... بابت جزئیاتی، تذکر میدم... و خدا میدونه حس واقعی و جدی خودم همین بود... جوری که یه بار پسرم با عجله در هال رو باز کرد که فقط خودش بیاد تو تا چیزی برداره بره تو حیاط، خیلی جدی دعواش کردم که وقتی در رو باز میکنی حواست هست مامانت کجا نشسته و از توی حیاط دید داره یا نه و ...
همسرم علتش رو ازم پرسید، گفتم درسته به سن تکلیف نرسیده، اما توی حافظه شون میمونه... پس رعایت کن...
شاید خیلی جاها همسر من شک کنه که اصلا آیا برای شوهر من حدود محرم و نامحرم مهم هست؟!!!
به چه علت؟!!
به علت همین تفاوت صرفا مزاجی... من سهل گیر و ایشون سخت گیر...
اگر همون مزاج سهل گیر رو با خدا تطبیق بدم ، اونقدر خدا برای همسرم شواهد میاره که این شوهر سهل گیر تو در چارچوب قوانین من سهل گیره که دل همسر سخت گیر منو آروم میکنه...
من معجزات دیدم در این موارد که جرات نمیکنم بگم...
فقط میدونم اگر ما برای خدا باشیم، دست خدا خیلی بازه...
خیلی زیاد...
- ۰۴/۰۶/۱۱
من و همسرم هم همینطوریم.
شوهرم با این سیستمش، وسواس پاکی نجاست من رو حل کرد :))