در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

پنجشنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۳، ۰۷:۲۸ ق.ظ

روایت تدریج_3

من چندین بار مطلب تدریج 3 رو پیش نویس کردم اما هر بار به نظرم درهای جدیدتری برام باز شد که می بایست از اون زاویه ی جدیدتر می نوشتم...

پس ان شا الله این مطلب به انتشار برسه:

 

تدریج ابزار قدرتمند خداست برای قیام دادن نفوس انسانها در عالم طبیعت و دنیا...

تدریج و اتفاقاتی که در بستر اون زمان مدرج می افته...

خود ما هم که بخوایم توی آشپزی چیزی درست کنیم دقیقا از این دو فاکتور استفاده میکنیم (زمان و اتفاق)

مثلا برای درست کردن ترشی کلم از زمان و سرکه (اتفاق) استفاده میکنیم تا اون کلم خام تبدیل به ترشی بشه...

یا برای درست کردن عدسی از زمان _ و آب و حرارت (اتفاق) استفاده میکنیم...

 

حالا انسان که در بستر اتفاقات و گذر زمان قرار میگیره، باید مراقبت کنه...

چون انسان مثل شیر میمونه... شیر خوردنی منظورمه...

شیر وقتی در حال جوشیدن هست، اگر بهش سرکه اضافه کنی، میشه پنیر...

و اگر بهش پودر کاکائو اضافه کنی میشه شیرکاکائو...

 

این سرکه و پودر کاکائو، همون استفاده از ظرف ملامین یا ظرف آرکوپال هست...

تا اینجا مثال بود...

اما بذارید حالا کمی به لحاظ علمی بازش کنم...



تدریج و اتفاقاتی که در اون می افته قرار هست ظرفیت های درون هر انسانی رو آزاد کنه... همون کاری که ظهور قراره رقم بزنه...

و انسان چیزی نیست جز جهان بینی و رفتار و اعمال و تلاش هاش...

یعنی اون نگاه و اعمالش داره هر دم اون رو میسازه...

ولی اکثر آدمها حواسشون به این نگاه (نیات) و اعمالشون نیست...

آدمها خیلی درگیر تمایلاتشون هستن... و تمایلاتشون خیلی در نگاه و اعمالشون موقره...

و اینکه قرآن می فرمایند هر کسی بر اساس شاکله اش رفتار میکنه... شاکله محصول نگاه، تمایلات و اعمال انسانهاست...

لذا کل علم روانشانسی بررسی اش روی تمایلات انسانهاست...

در بین تمایلات انسانها مهمترین موضوعی که انسانها روش با احدی شوخی ندارن و خیلی براشون مهمه، مقوله ی رنج و لذت هست...

 

رنج و لذت...

یه سوال:

اگر به ماها بگن که رنج و لذت در رشد ماها خیلی موثره...

و بگن در سیر رشد هم باید منتظر رنج باشی و هم به سوی لذت ها بری...

اما اختیاری هم بدن و بگن که میتونی رنج هات رو تغییر بدی...

و میتونی لذت هات رو هم انتخاب کنی...

چه جوری انتخاب میکنی؟

کدوم رنج رو حذف یا جابجا میکنی و کدوم لذت رو انتخاب میکنی؟

این اختیار میدونید چیه؟

مثل اینه که به شیر در حال جوشیدن اختیار بدن که میتونی سرکه رو به خودت اضافه کنی... یا میتونی کاکائو رو به خودت اضافه کنی...

حالا توی مثال شیر، چه سرکه اضافه بشه و چه کاکائو، هر دو تا خوبه...

اما در مورد انتخاب انسانها برای رنج و لذت هاشون الزاما هر دو طرف انتخاب خوب نیست...



یه مثال ملموس بزنم:

پنجاه سال پیش هم وقتی دختر و پسر با هم ازدواج میکردن، شاهد اختلافاتی بودن که توی زندگی زناشوئی براشون پیش می اومده...

این اختلافات موجب رنج اونها میشد... اما غالبا انتخابشون مدیریت رنج و ادامه دادن زندگی بود...

 

در زمانه ما هم مثل همون 50 سال پیش، وقتی دختر و پسر به هم میرسن شاهد تفاوتها و اختلافاتی هستن... تازه در زمانه ما، مدتها قبل از عقد، با هم آشنا میشن... و سعی میکنن ریسک انتخابشون رو هم بیارن پائین... در هر حال وقتی میرن زیر سقف... متوجه میشن اختلافاتشون موجب رنج هایی هست براشون...

چکار میکنن؟

غالبا مدیریت رنج رو انتخاب نمیکنن... حذف رنج رو انتخاب میکنن...

از هم 5 ازدواج، 2 تاش به طلاق میکشه...

بالای چهل درصد...

در حالی که خدا میفرمایند: طلاق در نزد من منفوره...

این یعنی چی؟

یعنی خدا میدونن در ایجاد وفق بین زن و شوهر رنج وجود داره... اما میگن این رنج رو انتخاب کن...

45 درصد جامعه انتخابش نمیکنن...

چی میشه؟!!

الان اصلا کاری با بعد اجتماعیش ندارم... بعد اجتماعیش که مثل روضه ی باز میمونه... تحمل ندارم بگم...

دارم در مورد بعد فردی حرف میزنم...

افرادی که طلاق رو انتخاب میکنن، در حدود بالای 95 درصدشون به شدت آدمای ضعیفی هستن...

آدم ضعیف، آسیب میزنه...

آدم ضعیف ، دشمن خدا میشه...

باید به خودش بیاد و ضعفش رو برطرف کنه... والا دشمن خدا میشه...

در زمانه ی ما وقتی درصد طلاق رفته بالا، یک انسان هوشمند میفهمه عصر ما داره به سمت چه  روان شناسی اجتماعی ای حرکت میکنه...

من دوست ندارم در موردش حرف بزنم...



تک تک انتخابامون داره به شیر در حال جوشیدن وجودمون افزودنی اضافه میکنه...

خانمت یا شوهرت فلان اخلاق رو داره... دوست نداری...

در مواجهه با این رنج چکار میکنی؟!!

انتخاب تو داره تو رو میسازه...

همسایه وبلاگیت، در تعامل با تو فلان رفتار رو کرد... رفتار خوب یا بدش داره تو رو میسازه... چطور با اون رفتارش و با درون خودت در قبال اون رفتار تعامل میکنی؟...

اون به مرور داره از تو چیزی میسازه...

آروم آروم...

 

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۳/۰۵/۰۴
ن. .ا

نظرات  (۵)

سلام علیکم 

 

علم روانشناسی تعریفش رو از رفتار درمانی میاره ، روانشناسی علم مطالعه رفتار انسانه نه علم مطالعه ی تمایلاتش ها ...‌

 

شاکله از مباحث علم النفسه... علم النفس متفاوته با روانشناسی،  هم از جهت بیس ایدئولوژی و هم از نظر روش و هم از نظر غایت 

 

روانشناسی روشش تجربیه،  هدفش شناخت روان ( ذهن کارآمد )

اما علم النفس روشش عقلیه،  هدفش شناخت نفس ( انسان به طور کلی )

پاسخ:
از روی رفتار...
رفتار انسانها بر اساس آگاهی هست یا تمایلات؟

روی بحث شاکله هم بررسی کنید، شاید داریم یه حرف میزنیم

ناشناس نظر نذارید لطفا

رفتار انسان بر اساس آگاهی می تونه باشه ، غرایض می تونه باشه ، خودشکوفایی می تونه باشه ، تمایلات و نیاز ها می تونه باشه ...

 

اما اصلش رفتاره 

این چیزی که گفتید می ره تو مایه های روانکاوی و این ها ....

روانکاوی به تمایلات می پردازه 

اما روانکاوی بخش زیادیش شبه علمه 

علم چیزیه که قابل اندازه گیری و مشاهده باشه 

که بازم میشه رفتار ....

 

 

+تدریج ابزار قدرتمند خداست برای قیام دادن نفوس انسانها در عالم طبیعت و دنیا...

این خیلی حق بود . پسندیدم . ایول ..‌

 

++ چرا ناشناس نظر نذارم ؟ می تونم با ایمیل وارد شم و یه اسم به قول رضا امیرخانی قرم قات بذارم که فکر نکنید ناشناسم :) چه فرقی داره خب ... چرا مردم رو اذیت می کنید :) بذارید ناشناس بمونن -_- :)

پاسخ:
خب رفیق غرایض و خودشکوفایی و نیازها، همه میتونه زیر مجموعه تمایلات انسان باشه...

و تا تمایلی نباشه رفتاری سر نمیزنه...
مثلا آگاهی میگه سیگار ضرر داره... نکش...
تمایل میگه لذت داره بکش...

میکشه...

اگر تمایلات بگه شان تو بالاست و شان سیگار نکشیدن رو دوست داشته باشه، 
نمیکشه...

بازم چون تمایلات گفته رفتار کرده...
نه چون آگاهی گفته...

شما یه رفتار رو بگو که صرفا بر اساس آگاهی انجام میشه...
رفتاری نیست مگر به علت یک تمایلی در درون انسان

ناشناس که باشی تشخص نداری...
مشکلم همینه
با آدم بدون تشخص مشکل دارم...

فقط میتونم بگم حق

پاسخ:
ولی به نظرم حق مطلب ادا نشد

(وقتی ن. .ا وسواسی میشود)
۰۴ مرداد ۰۳ ، ۱۵:۴۶ ن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌

 

گاهی پیش خودم میگم من قبل ازدواج به فکر همه عالم بودم میخواستم دنیا رو تغییر بدم تمام فکر و ذهنم پیش این بود که مجاهدای عالم توی چه حالی ان زخارف دنیا پیش چشمم بی‌ارزش بود توی ازدواج هم دنبال این بودم که با یکی ازدواج کنم که اهل جهاد در راه خدا باشه برای همین خیلی ها رو رد کردم چون فکر میکردم عافیت‌طلبن 

دبیرستانی بودم با بچه هامون حرف میزدم و بحث میکردم که آتلیه و فلان وسایل توی جهیزیه تشریفاته کار ما توی این عالم چیز دیگه ست تازه کنکور داده بودم یه بچه ۱۸ ساله بودم می‌رفتم مسجدها برای خانم‌های حداقل ۲۰-۳۰ سال بزرگتر صحبت میکردم دغدغه ولی‌فقیه چیه چشم و همچشمی نکنید کالای ایرانی بخرید ووو

بعد همین من، حالا که ازدواج کرده به پست‌ترین دغدغه‌ها افتاده...دقیقا همون دغدغه‌هایی که فکر میکردم محاله یکی مثل من اصلا براش پیش بیاد...ولی اومده، خیلی بد هم اومده، دغدغه ولی‌فقیه توی برنامه‌ریزی‌هام نه که نباشه ولی یه چیزی هست تو مایه‌های شعار سال که بالای برگه می‌نویسن و پایینش...

ازدواج من رو عرفی کرده، من دیگه اهل مجاهدت نیستم

زیاد هم ربطی به طرف مقابلم نداره...ازدواج من رو هم زده اون چیزایی که توی وجودم ته‌نشین بوده و توی ظاهر مشخص نبوده رو آورده رو

ممنونم ازدواج! ممنون که نذاشتی اون آدم آرمانی تو ذهن خودم بمونم. ممنون که بهم نشون دادی اصلا اونی که فکر میکردم نیستم.

ولی تمام مشکل من اینه که اصلا بلد نیستم با این مسائل رو به رو بشم. من خودم رو برای رنج‌های مقدس‌تری آماده کرده بودم. این رنج‌ها خیلی پیش‌پاافتاده‌تر از چیزی هستن که براش برنامه ریخته بودم

حالا دو تا رنج دارم

هم رنجی که خود این دغدغه‌ها به آدم تحمیل میکنن

هم رنج اینکه چنین چیزهایی دغدغه‌ام شدن و نمیتونم از فکرشون بیرون بیام و بهشون اهمیت ندم

 

 

پاسخ:
شاید باید به کارهای خوبِ کوچیک رضایت بدیم...
استمرار بدیم...

تا کارهای خوب بزرگتر هم رزقمون بشه...
هم تفکر که دنیا رو تغییر بدم نشان از این هست که درگیر ذهنتون بودید...

شاید اتفاق الان از شما انسان کارآمدتری ساخته باشه...
۰۴ مرداد ۰۳ ، ۱۷:۱۷ ن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌

 

خودم که معتقدم حتما باید اینجا قرار می‌گرفتم تا رشد کنم

طبق نظریات آقای پناهیان

که خدا دست می‌ذاره روی نقطه ضعفت و اونقدر به اونجا ضربه میزنه تا قوی بشی

فقط میترسم قوی نشم چون هنوز نمی‌دونم در مقابل این رنج‌ها باید چه کنم

 

ببخشید اگه کامنت من زیاد به پستتون مربوط نبود

چون انگار از بحث تدریج رفتید به سمت بحث رنج و انتخابی بودنش و اینها و از قضا درباره رنج‌های ازدواج حرف زدید که موضوع مورد علاقه من هست:)

فکر کنم اون نخ تسبیح بحث تدریج گم شد 

 

پاسخ:
نه گم نمیشه...
بحث ازدواج یه مثال بود که بگم چون رنج و لذت برای آدما مهمه، گاهی رنجی رو حذف میکنن که نمیدونن حذف اون رنج در گذر زمان و به تدریج چه تغییرات عجیبی در اونها میده...
و من در مورد این تغییرات عجیب کلمه ای بهتر از «عقیم شدن روح» پیدا نکردم...
رنج های سازنده رو حذف میکنن و دچار رنج های کاهنده میشن...
علاوه بر کاهنده بودنشون، روحشون عقیم میشه...
و ما نمیدونیم عقیم شدن و زایا نبودن روح چه عذاب علیمی هست....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی