در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

دوشنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ۰۸:۰۸ ق.ظ

مرد 4

استقلال و استحکام شخصیتی یک انسان رو که ازش بگیری یا مجال بروز و ظهور به استقلال و استحکام شخصیتیش ندی تبعاتی داره که یکی از اون تبعات، ضعیف شدن اون شخص هست...

 

خدا مردها رو جوری خلق کرده که موجب "بروز" استقلال و استحکام زن باشن..

و هر انسانی نیاز داره اعلام کنه من مستقل و مستحکم هستم...

مثل هر کشوری که باید بابت مرزهاش اعلام رسمی و جهانی داشته باشه...



و بدترین بلایی که میتونه سر بشریت بیاد اینه که فکر میکنه میتونه با قانون و منشور های جامعه ی مدنی برای زن "بروز" استقلال و استحکام" درست کنه...

این اشتباه بشر نیست... این بدبختی بشر امروزه...

این فقر عقلانیت بشر امروزه... اگر چنین تفکری داره...

 

یکی از کارکردهای مرد برای زن در اجتماع: "بروز" استقلال و استحکام زن هست...

و زن و دختر های با بصیرت و عاقل قطعا از منافع خودشون (امکان بروز استقلال و استحکام) باید دفاع و حراست کنن...

مثلا یکی از اون مسائلی که موجب میشه استقلال و استحکام زن بهم بخوره، تضعیف جایگاه ولایت و اقتدار مرد در خانواده هست...

 

موافقین ۵ مخالفین ۲ ۰۳/۰۸/۲۱
ن. .ا

نظرات  (۱۲)

خودِ استقلال و استحکام شخصیتی داشتن، یک امر درونی هست که هر انسانی چه مرد و چه زن، بر اساس عوامل متعددی میتونه بدست بیاره که الان موضوع بحث ما نیست...

مثلا استقلال و استحکام شخصیتی به عواملی مثل ژنتیک، محیط تربیتی، پدر و مادر، مدرسه، فرهنگ محله و منطقه و.... بستگی داره...

 

اما بروز این استقلال و استحکام هست که اون زن رو وارد یک حصنی میکنه، این بروز جز با مرد، برای یک خانم محقق نمیشه...

 

حتی اگر اون زن، انسان با عظمتی مثل حضرت زهرا سلام الله باشه

پاسخ:
اینکه میگم خدا مرد رو از اون جهت که با یک زنی به کمال میرسه و زن رو از اون جهت که با یک مردی به کمال میرسه خلق کرده، به خاطر همین مسائل هست...
از همین زاویه هم میشه مطالبی با عنوان "زن 1" و "زن2" و3 و 4 و... نوشت

اما به نظرم اومد نوشتن مطالبی با محوریت مرد، در حال حاضر اهمیت بیشتری داره...

حفظ اقتدار مرد یه موضوع دوطرفه است. در درجهٔ اول خود آقا باید رفتارهایی داشته باشه که خودبه‌خود اقتدار و صلابت مردانه داشته باشه و در درجهٔ بعدی خانم هم باید حواسش به این موضوع باشه. قرار گرفتن در اون جایگاه برای مرد زحمت و تلاش نیاز داره. منتها در زمانهٔ ما خیلی از مردهای مذهبی خیال می‌کنن صرف مرد بودن احترام مضاعف داره. حالا به فرض هم خانم‌هایی پیدا بشن که بتونن مدتی این روند رو ادامه بدن، اما برای جامعه قابل‌تجویز نیست و در درازمدت برای فرد هم کافی و قابل‌اجرا نیست.

به عبارتی برای این که دیپلماسی پیش بره باید میدانی وجود داشته باشه. یا برای چاپ پول باید ثروت واقعی‌ای وجود داشته باشه که معادلش پول چاپ بشه.

پاسخ:
من حرف شما رو قبول دارم
یه جورایی این گفتمان برای ما درون گفتمانی هست و هم مبحث من برای شما روشنه و هم فرمایش شما واضح هست

اما من یک حرفی دارم که دوست دارم بهش فکر کنید و جوابی بدید به من
اولش باید بگم که من یک بحث مبنایی رو مطرح کردم و شما رفتید سراغ روشش تحققش...
یعنی من مبنا گفتم و شما از روش حرف زدید...

حالا حرف من اینه:
این مبنا چقدر اهمیت داره؟!!
اگر تحقق پیدا نکنه تبعاتش چیه؟!!
(خواهشی که دارم فراتر از موضوع مرد و زن به حرفم دقت کنید... چون اگر یکی از ویژگی های مبنایی زن رو هم میگفتم و کسی بحث روش رو در رسیدن به اون ویژگی زن مطرح میکرد من همین حرفی که الان به شما میگم رو به اون شخص هم میگفتم)

مثال میزنم:
یک جامعه مثل جامعه ی ما داره به سمت بحران جمعیت میره...
علت هایی هم داره...
و احتمالا خیلی از علت هاش هم منطقی باشه...
مثلا در عصر ما مسئله زنان شاغل قابل مقایسه با 20 یا 30 سال پیش نیست...
مثلا در عصر ما تحولات فرهنگی ای اتفاق افتاده که تاثیر گذاشته روی تقلیل نسل...
مشکلات معیشتی یا بهتره بگم سطح توقع مردم از رفاه تغییر کرده...
و خیلی از عواملی در کار هستن که یک زن میتونه بگه تا اینها تامین نشه یا تا این مشکل حل نشه من نمی تونم فرزند بیارم...

من فرض رو بر این میذارم که دلایلشون هم درست باشه...
اما حل این مسائل بعضی ها نیاز به زمان داره، بعضی ها به خاطر مدیریت ضعیف ممکنه کلا در زمان مقتضی برطرف نشه...
و در مسیر حل مشکل چه بسا مشکلات جدیدی هم اضافه بشه که از قبل پیش بینی نشده بود...

حرفم اینه حتی اگر هم دلایل منطقی قابل حل در زمانی مشخص نباشه، باز هم مسئله جمعیت و تقلیل نسل آسیب هاش رو میزنه و همه قربانی تبعاتش خواهند شد...
یک نگاه اینه:
خب همه با هم تاوانش رو پس میدیم... و تا ریشه ای حل نشد ما هم اقدامی نمیکنیم...
یک نگاه هم اینه:
ما بابت حل موانع فرزند آوری منتظر دیگران نمی مونیم... اقدام میکنیم و همزمان بابت رفع موانعش هم تلاش و برنامه ریزی میکنیم...

میخوام بگم حتی اگر مردی، خودش ملازمات اقتدارش رو فراهم نمیکنه، بازم نمیشه نسبت به این موضوع بی تفاوت بود...
چرا؟!!
چون آسیب هاش برای خانواده، آسیب های سختی هستن...


شاید بگید من اشتباه میکنم اما خودِ من یکی از ملاکهای انتخاب همسر برای من این بود:
دختری که پدرش در خانواده یک شخصیت ضعیف داره و حرفش فصل الخطاب نیست رو به عنوان همسر انتخاب نمیکنم
چرا؟!!
چون احتمال اینکه از این دختر خیری به نفع زندگی مشترکمون صادر بشه ضعیفه...
مطلق نیست ها...
ولی یکی از تبعاتش هست به نظرم...

عرض کردم. در مقیاس فردی و در کوتاه یا میان‌مدت ممکنه عملی باشه ولی برای بلندمدت یا جامعه قابل‌تجویز و ممکن نیست. ممکن هم باشه، پایدار نیست.

پاسخ:
اساسا هیچ ظلمی پایدار نیست
بحثی روی این نیست
هدف از این مطب طرح یه موضوع بنیادین هست
ببینید برای ساکنین اسرائیل معنای وطن تعریف جدی ای نداره، لذا وقتی اندکی فشار ببینن در جنگ عطایش را به لقایش میبخشن...
اما وطن و عزت و شرف برای غزه معنایی بنیادین هست...
پاش میمونن تا حق خودشون رو بگیرن...

یا مثال دیکه اش خانواده هست
خانواده برای خیلی از ایرانیا یه مفهوم بنیادی هست...
پدر و مادر براتون جایگاه تعریف شده و بنیادی دارن...
حالا شما وقتی با والدین به چالش بخورید جوری تعامل دارید و اونی که تا کوچکترین چالش با پدرش پیدا کرده و بر اساس قانون مملکتش میتونسته از پدرش شکایت کنه و بندازدش زندان، جور دیگه ای تعامل میکنه...( خانواده ای کرد رفته بودن هلند، بچه شون اونجا متولد میشه، دختر بزرگ میشه، دوست پسرش رو میاره خونه و میرن تو اتاقش... پدر چون هنوز این فرهنگ رو نپذیرفته، اون پسر رو از خونه میندازه بیرون، دختر از پدر شکایت میکنه و پدر محکوم به مدت زمانی حبس میشه)

حالا فرض کنید روش ها که شما میگید به احسن وجه اجرا بشه
اما زن یا مرد در این مبانی توش ان قلت داشته باشه...
اونوقت معنای این زندگی میشه این:
شر نرسون تا شر نرسونم

دیگه واقعا بحث داره لغو می‌شه. منظور من مشخصه.

پاسخ:
:(

با احترام

اولا گزاره اینکه مرد برای بروز استحکام و استقلال زن خلق شده، گزاره درستی نیست.

 

اینکه بگیم زن استقلال و استحکام نداره و می‌بایست برای پابرجا بودن به مرد تکیه کنه اون حرف درستی باید باشه نه اینکه مرد باید برای استحکام و استقلال به زن آفریده شده باشه، چرا قصه رو از زمین به آسمون خوندین!!

 

در مورد حفظ اقتدار مرد هم، خیلی روشنه، ستون و قاعده چیزی که محتاج و نیازمند تکیه کن نیست، اونی که تکیه میکنه محتاج ستونه، حالا یه ناقص غیر مستحکمی دنبال سست کردن ستون و استحکامات زندگیشه  طبعا و تبعا خودش ضرر خواهد کرد و الا از ستون بودن ستون که چیزی کم نمیشه

 

 مساله اینجاست که اون ستون برای داشتن خانواده نیازمند تکیه کننده آیه که به ابن حداقل فهم برسه که تضعیف ستون و بی توجهی به ستون خانواده بیشترین ضرر رو به خودش وارد میکنه، حالا اگر اون تکیه کننده نفهمید، یا نخواست بفهمه که محتاج حفظ و تحکیم ستون هست خب دیگه کاریش نمیشه کرد، خواه در کوتاه مدت بخواد این نفهمی ظهور و بروز کنه خواه در بلند مدت، مساله اصلی اینه که اونی که نمیفهمه جایگاهش کجاست باعث ضرر و زیان مضاعف هم به خودشه هم به نهادی که با اون درست شده یعنی خانواده .

پاسخ:
سلام
شما جمله ای که قرمز شده رو دوباره بخونید
من وقتی میخونمش اینطور برداشت نمیکنم که هدف از خلقت مرد استقلال و استحکام زن باشه...
اما چیزی که شما برداشت کردید به نظرم اینه که خلقت مرد یه هدف داشته و اونم استحکام زنه...
منظورم من این بود: یکی از کارکرد های مرد برای زن اینه..‌.
و خب وقتی هم زن خلق میشه به بروز استقلال نیاز داره، خدا این نیاز رو کجا جواب داده؟
به نظرم منظورم مشخصه...
موافقم با اینکه اگر مرد از اقتدارش کاسته بشه ( علتش ممکنه خودش باشه، ممکنه زن یا فرزندان باشن... و حتی ممکنه رسانه باشه) آسیب اصلیش اول به خانواده، بعد به زن و در نهایت به خود مرد میرسه...
آسیبش برای مرد چیه؟!
اون پتانسیل بالقوه نشده... بروز پیدا نکرد...
مثل این میمونه سیاستمدار تربیت کنید بعد به جای اینکه بره در کرسی سیاست بشینه، بگید برو گیم بازی کن...
خب هدر رفته دیگه... اینم آسیبه
۲۴ آبان ۰۳ ، ۱۴:۲۳ ن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌

چه کار کنیم که مرد موجب بروز استقلال و استحکام‌مون بشه؟

 

۰۳ آذر ۰۳ ، ۱۰:۱۰ بی‌نام/ قابل انتقال به غیر

سلام رفیق،

 

اومدم بهت یه سری بزنم و یه احوالی بپرسم.

وبلاگ جدید مبارک باشه. البته اگه دیر نرسیده باشم و تا الان این یکی هم منحل نشده و نرفتی سراغ وبلاگ بعدی :))))))

یه نگاهی انداختم به مطالب، خصوصا این سری چارگانه مردها. ممنون بابت مطالب نابی که مینویسی. ممنون بابت وقتی که صرف این کار میکنی.

بعضی از مطالب یه نمکی دارن که باطن آدما رو اظهار میکنه. حالا یا برای خودشون، یا در معرض دیگران...

به جز مطالب، ممنون بابت سعه صدر و تواضعی که در برابر مخاطبت داری.

بخوام مثال بزنم، توی عالم مهندسی، مثلا ما داریم سر کلاس معادله مرتبه شونزده یه مسئله بسیار پیچیده رو حل میکنیم که یه نفر از راه میرسه و میپرسه دو دو تا؟

اونجا آدمی که خودشو ساخته باشه مثل علامه طباطبایی میشینه کنار طرف و میگه احتمالا به فلان دلیل بشه چارتا.

اونی هم که مثل بنده خودشو نساخته باشه، از کوره درمیره که آخه اسکول! اینجا جای این سوال یا نظره؟ :))))))

 

خلاصه هزارماشالا بهت. حیف شما که اینجایی، تو فضایی که بنده با این درک ناقصم هم اندازه و هم قواره شما تلقی میشم.

شاید همیشه تو همه این سالها بخوام سوالی از شما بکنم، همینه که آیا بیان این مطالب، بین نامحرم هایی مثل بنده (نامحرم منظور کسیه که به بلوغ کافی در نور عقل نرسیده و حساب و کتاب ریاضی رو با عقلانیت و تدبیر اشتباه میگیره) کار درستیه یا نه. احساس میکنم نامحرم، از روی جهل یا غرض یا به طور کلی اون بخش ظلمانی و کم نور خودش نسبت به یک مسئله بنیادین بی ادبی میکنه. و این بی ادبی در عالم مؤثر خواهد بود. هم برای خودش، هم برای شما، هم دیگران.

خاطرم هست که بلایی سر یکی از شیعیان نزدیک حضرت امیر (ع) اومده بود. حضرت بهش فرمودن چون چیزی از ما رو جایی گفتی که نباید...

نمی دونم حرفم بجاست یا نه، اما سوال همیشگیم از شما بود. نااهل و نامحرم ندیدی نسبت به مطالبی که مینویسی؟

 

ارادت قلبیه و قبلیه و ماقبلیه :))))

پاسخ:
سلام پسر خوش زبان اصفهانی
این یکی رو دیر نرسیدی... قول میدم این اخرین وبلاگم باشه...

امیر سجاد تا حالا خودت دقت کردی که چقدر خوش زبانی و خوب حرف میزنی؟
هم خوش زبانی و هم حسن ظن خوبی داری... 
از خوش زبانی ات لذت بردم و از حسن ظن ات هم خجالت کشیدم....

آدم اینطور خوش زبان شاید حدود 20 سال پیش دیدم که یکی از دوستان برادرم بود... خیلی خوب و گرم و مودب حرف میزد...
البته به وقتش هم خیلی شیطون بود ولی زبان خیلی خاصی داشت...

تو هم خیلی خوش زبانی... آفرین... خدا برات حفظش کنه و احسنش کنه...


اول اینکه واقعا من حرف عمیقی نمیزنم... فقط حدود 15 سال هست که پدیده ها و حرفها (مخصوصا حرفهای صاحبان عصمت یا شاگردان واقعی شون رو) رو جدی میگیرم و روشون فکر میکنم...
اما اصل حرفت درسته...
سکوت به وقت نداشتن موجب میشه تاوان پس بدی...
برای من هم کم پیش نیومده حرفهایی رو زدم که بعد فهمیدم نباید میگفتم...
نظر خودم اینه که الان خیلی بهتر شدم...
اما خب ببین برادر دو تا موضوع هست:
1_ شما میتونی بین دقت و وسواس یه چهار چوب نظری ای بذاری که هر کی اون چارچوب رو بخونه بتونه از وسواس خارج بشه و وارد اهل دقت بشه؟
غالبا این وادی وادی نظر و نظریه نیست...
در زندگی عملی باید تغییراتی داد تا به مرور یه چیزایی در وجود شخص تغییر کنه تا بتونه اهل دقت بشه...

منم دیفالت ذهن و قلبم اینطوری هست... برای اینکه از حالت طبیعی خودم خارج نشم و رفتارم مصنوعی نشه و در رفتار و ابرازاتم دچار وسواس نشم باید کمی به خودم اعتماد کنم...
اونجایی که ذهن و قلبم همسو هستن که اینطوری بگو... میگم... ولو اینکه بعدا بفهمم نباید میگفتم...
و اونجایی که از درون ترمز دارم... مطرح نمیکنم...

و به نظرم الان در مقایسه با قبل بهتر شدم

2_ چیزهایی که نباید مطرح بشه، اسرار هست...
تا کی؟!!!
تا همیشه... حتی در زمان ظهور هم خود امام بنای اظهار اسرار رو ندارن...
در زمان ظهور آن چیزی که به تمامه اظهار خواهد شد، "دین" هست... نه اسرار...
"... لیظهره علی دین کله..."

جدای از اسرار که هرگز نباید اعلام عمومی بشه که خب البته این تذکر دادن هم نداره چون امثال من  نه اهل اسرار هستیم و نه ادعاش رو داریم...
که حالا بخواد به این مرحله برسه که تذکر بدیم اسرار باید همیشه در موطن سر بمونن و...



غیر از اسرار، باز هم برخی حقایق هست که باید در گفتنش احتیاط کرد... این بخشش موضوع بحث ماست...
و خیلی مهمه...
این احتیاط به چی برمیگرده؟
نسبت به چی باید احتیاط کرد؟
شما به عدم کمال عقل در افراد و جهل افراد اشاره کردید...
این درسته... اما یک عامل بنیادی تری وجود داره که اگر اون عامل رو لحاظ کنیم ممکنه یه جاهایی با وجود جهل افراد، ما باید مطرح کنیم ولو موجب طرد ما بشه...
اون عامل: روح زمانه هست...
قبول دارم که خیلی تفسیر و تاویل بردار میشه... و ممکنه تشخیص های خطا پیش بیاد...
ولی خب  تشییع همیشه همین بوده... توی امور خیلی بنیادی و مهمش، واگذار کردن به تشخیص فردی...

مثلا حجت بودن افراد بعد از نواب اربعه واگذار شده به یک سری ویژگی های کلی که امام فرمودن...
بعد یه عده اون ویژگی ها رو در سید صادق شیرازی تشخیص میدن...
یه عده در فلان آیت الله و ...
بیا پیدا کن پرتقال فروش را...

دین حقیقی همیشه همین بوده...
در همیشه ی تاریخ، برای رشد اجتماعی افراد، نیاز به بت شکنی هست...
بت شکنی همون حرفهای مگویی هست که شما باید بگید... ولو طرد بشید...
این به تشخیص هست... اگر من خودم رو بد ساخته باشم، دائم تشخیص اشتباه میدم... و در نهایت میشه سرنوشت عمروعاصی که امیرالمومنین رو خیلی بهتر از بسیاری از یارانش میشناخت...
اونقدر شناختش بالا بوده که در جنگ صفین وقتی امیرالمومنین به سمتش حمله ور شد تا به درک واصلش کنه چقدر سریع فهمید راه زنده ماندن چیه... و چه کاری انجام بده امیذالمومنین از کشتنش صرف نظر میکنه...
این رو کم نگیرید...
لذا آدمایی مثل ما ترسناک تر از آدم های بی ادعا و معمولی هستیم...
درست و غلط رو خوب تشخیص میده، اما چه چیزی موجب میشه که در بزنگاهها در جبهه هایی باشه که اون جبهه ها حق نیستن...

این وادی هم خیلی با شکوه هست هم خیلی ترسناکه...
شما نفر اول بعد از امام معصوم هم که باشید، یه جاهایی باید خودتون تشخیص بدید و عمل کنید... یه شعیعه ی معمولی هم باشید که دوست داره در مسیر ولایت قدم برداره، اگر 10 تا استاد عالی هم داشته باشید بازم باید در بزنگاهها خودتون تشخیص بدی و تصمیم بگیرید...
لذا مبراء از خطا و گناه نیستیم...
اما مسیر رشدمون هم از همین گذرگاه عبور میکنه...

اینجاست که وقتی ابن عربی میگه: به جان خودم سوگند اگر کسی در روی زمین گناه نمیکرد، خدا این قوم را برمیداشت و قومی می آورد که گناه کنند..
این مجوز گناه کردن نیست... این مسیر رشد امثال منه...
و این حدیث رو حدود15 سال پیش توی تذکرة الالیای عطار خودنم و خیلی دوست داشتم:
آن معصیتی که اولش ترس باشد و آخرش عذر در نزد خدا محبوبتر از طاعتی هست که اولش امن باشد و آخرش عجب...


این مسیر رو باید رفت امیر سجاد عزیز...
فرمایش شما درسته...
اگر جایی چیزی رو بگیم که نباید بگیم تاوان پس میدیم...
ولی اگر از ترس پس دادن تاوان راکد هم بشیم دیگه از اهلیت می افتیم... اما با تاوان پس دادن از اهلیت نمی افتیم...

خدایی داریم که یبدل السیئات بالحسات هست...
و همون خدا جابر عظم کسیر هست...
خطاهای ما استخوان های ما رو میشکنه...

اما خدا چه وقت با اسم جابرش یا با اسم یبدل السیئات بالحسناتش بر ما تجلی میکنه؟
به این فکر کنیم...

۰۴ آذر ۰۳ ، ۱۷:۰۹ بی‌نام/ قابل انتقال به غیر

عزیز دلم رضاجانم سلام داداش جان،

همه حرف هایی که زدی رو قبول دارم.

ولی هنوز سؤالم پابرجاست. ظن این دارم که همه ما به طیب ولادت و حب ولایت، اسراری از اهلبیت به تعلیم خودشون در دل داریم که در حال کشف و شهودش به فضل خودشون هستیم. و باک دارم از اینکه سری که بر رضای عزیز کشف شده، بر کسی که از جنس رضا نیست کشف بشه.

شاید مراد از رفیق طریق همین باشه که رضاجان ما از سنخ خودش آدمی پیدا کنه و کشف الاسرار رو برای اون کفو خودش داشته باشه. ایضا از اون هم سنخ دریافت هایی داشته باشه.

مابقی ناس هم محبوب رضای ما هستن هستن به طریق ولایت و هم طریقن با رضاجان ما.

شاهدم اینه که نوشته هات برای همچون بنده ی لاکردار ناجنس بدجنسی، اسباب تکذیب و ظلمت بیشتر بشه؛ همونطور که در نظراتم طی سال ها میتونی این گسترش ظلمت نسبت به نوشته هات رو ببینی. که البته اگر رسالت شما بر اینه که زمینه ضلالت و هدایت رو توأمان ایجاد کنی، مطلقا کار غلطی نیست. به شاهد اینکه خود قرآن و لایزید الظالمین الا خسارا ست.

 

یاد مرحوم حاج آقای پهلوانی افتادم. بنده ی خدا، پیرمرد نورانی ای بودن. خدا بر درجاتشون اضافه کنه. سه تا جلسه داشتن. یکی عمومی بود. یکی خواص بودن که راحت حرفاشون رو میپذیرفتن و لبخند میزدن. و یکی هم داخل منزلشون خاص الخواص می رفتن...

 

به منی که با خودم میگم تا خونه ویلایی ندارم، نباید بچه دار بشم، چی میخوای بگی مؤمن خدا؟ منو توی جلسات عمومیت اگه راه بدی از سرم زیاده:)))

پارسال مدتی ساکن یکی از لوکس ترین شهر جهان بودم. جزء قوانینشون بود که اگر دو بچه غیرهمجنس بزرگتر از 6 سال دارین، باید منزلتون سه خواب باشه تا ثبت آدرس انجام بشه (از زمان ورود به اون کشور شما اگر در دو هفته ثبت آدرس نمیکردی، دیپورت میشدی).

همون کشور، براش مهم نبود که دو مؤنث یا دو مذکر تشکیل یک لجنی بدن که اسمش بشه خانواده. بهشون بچه میداد.

به همسرم گفتم تهِ مسیری که میگه اگر اتاق خواب مجزا برای بچه ها نداشتی، نباید بچه دار بشی اینه که برای رابطه ی غیرشرعی کثافت هم حرمتی قائل نشه.

اینا رو کجا باید گفت؟

برای منی که ذهنم حساب و کتاب زده ست؟ برای منی که یؤمنون بالغیب نیستم؟

یاالله رضاجان... اینا منو توی حسابهای غیرمؤمنانه ی خودم جری تر میکنه. من رو به جای عقلانیت، هوش زده میکنه! هوش... هوش ظلمانی. تدبیر طبیعت گرا.

جانم به مولامون حضرت اباعبدالله (ع) که در دعای عرفه فرمودن:

اللهم اغننی بتدبیرک عن تدبیری، و باختیارک عن اختیاری.

نه که من تدبیر نداشته باشما... تدبیر من بشه همون تدبیر شما، گویی که من هرگز تدبیری نداشته ام. رضا من بشه رضا شما، گویی که من رضایی نداشته ام... دست من بشه دست شما، گویی که من دستی نداشته ام... خون من بشه خون شما، گویی که من هرگز خونی نداشته ام...

هو یدالله! هو ثارالله! هو اسم الله...

بر جمال و جلالشون صلوات.

پاسخ:
امیر سجادم
اول بگم که این گفتگو رو یک گفتگوی مباجثه ی طلبگی فرض میکنم... که وقتی شما در کرسی سخن میری باید راحت صغری و کبری خودت رو بگی... و وقتی من هم به کرسی میرم همینطور...
میخوام بگم این یک گفتگوی برابر هست برای گشایش بین خودمون...

من یه دوستی دارم توی این شهری که از کنار 80 درصد کوچه هاش که رد میشی بزرگترین تابلویی که میبینی تابلوی هیئت هست
این دوست هیئتی من، به تشخیص ناقص من، دچار یک زاویه ی جدی هست با نظام و انقلاب و...
از طرفی محبوب ترین کشوری که در قلبش جا داره امریکاست...

هیئتی!!!
اگر هر سال کربلا نره دیوانه میشه...
باید عیدالزهرا رو پرشکوه برگزار کنه!!!
از اول محرم تا 9 ربیع کلا اصلاح صورت نمیکنه و مشکی از تن خارج نمیکنه...

اما...
روزگار جوری رقم زد که ما یک دوستی ای با هم داشته باشیم... 
شرایط همکاری و مدیر بودن من و زیردست بودن ایشون و گاهی هم در باب برخی مسائل شخصی قدمی زدیم و کافه و رستورانی رفتیم و ...

من حدود 7 الی 8 سال سعی کردم تحریکش نکنم...
سعی کردم اون روی سگش رو بالا نیارم...
سعی کردم خیلی قطره چکانی گه گاهی یه چیزایی رو بگم و اکثر اوقات هم تقیه کردم و تاییدش کردم...

بعد از این چند سال الان در حدود یک ساله که به اهل ولایت میگه ایدئولوژیست (معنایی که خودش ازش داره یعنی ذهن زده)
به غربی ها میگه رئالیست و واقع گرا...

و تفکرش هر روز حجتیه ای تر میشه...

بر اساس همون تشخیص ناقص من، ایشون هیچ وقت اونجوری که باید با ولایت نخواهد شد... و خدای ناکرده چه بسا هم پیمان اهالی باطل هم بشه بر علیه حق...
بعد از 8 سال مدارا و با منطق خودش باهاش روبرو شدن، میبینم که ایشون همون مسیری رو رفت که اگر من تقیه رو کنار میذاشتم و بیشتر خودم رو ابراز میکردم، باز هم همون مسیر رو میرفت...

اما
اما
اون سر ولایتی که میگی، شاید اسمش همون "تشخص" باشه...
و در تشخص غوغاست...
تشخص انسانها اسم اعظم اونهاست...
با این اسم اعظم میشه کن فیکون کرد...

اون که میگی زمینه ی ضلالت و هدایت، خواه یا ناخواه یکی از عوامل مهم در این مسیر، همین تشخص افراد هست...
من شاید به مدت یک سال بود که خیلی مسئله ی "تجلی ایمان" در اصلاحات اجتماعی ذهنم رو درگیر کرده بود...

اون چیزی که قلوب پاک رو به سمت حق حرکت میده و قلوب نامحرم رو به سمت باطل جری تر میکنه، تجلی ایمان هست...
لذا ایمان انسانها تا ظهور و بروز نداشته باشه در جامعه اون بازی حقیقی شکل نمیگیره...

توی همین تفکرات بودم که در یک جلسه ای خوردم به حدیثی از صاحب عصمت با این مضمون: خداوند وقتی نعمتی به بنده اش عطا میکنه، "دوست دارد" آن نعمت را در او ببیند...

"دوست دارد" در او ببیند (یعنی اون نعمت رو تجلی بده)
تجلی به میل خود شخص یا به میل حق سر جای خودش محفوظ... موضوع خیلی مهمی هست....
اما این تجلی چکار میکنه؟
دوست و دشمن درست میکنه...
اینجا صحنه حقیقی میشه برای بندگی...
اینجا عرصه های واقعی برای امتحان شکل میگیره...

حالا اگر من به میل شخصی خودم فارغ از رضایت حق این نعمت رو تجلی بدم بحث کفران نعمت پیش میاد که همون فرمایش شماست...
اگر تجلیی من بر اساس رضایت خدا باشه، هم بحث هدایت ضلالت پیش میاد که بازم فرمایش شماست...

اینکه کدوم داره اتفاق می افته، جزو محل های اضطرار منه...
چون تشخص منه...
چیزی نیست که من خیلی بتونم از فیلتر عقل محاسبگر بگذرونمش و نتیجه هم بگیرم...
این هر لحظه، داره تجلی میکنه و زلال بودن یا تیره بودن من بیشترین تاثیر رو توش داره...

برام دعا کن که به مسیر خودخواهی نرم و اگر رفتم زود متنبه بشم

دوست هم راز هم رزق سماوی هست... برای رزق سماوی هم به قول اون بزرگوار باید "اکل من فوق" داشت نه "اکل من تحت ارجلهم"
تمام مصائب همین جاست که این سر به سمت آسمان برنمیگرده...

یا حق
۰۹ آذر ۰۳ ، ۲۰:۰۴ بی‌نام/ قابل انتقال به غیر

سلام علی اخی الخوشتیپ :)))

ان شاالله چهارشنبه گذر خودت و خانواده به قم نمی افته که یه شام پر از قوت عراقی میزبانتون باشیم؟

شب شهادت حضرت زهرا (س)ست. قم محله حضرت زهرا (س)ست. شام هم شام روضه ست.

تشریف میارید؟

پاسخ:
سلام پسر فرنگ رفته ی ما
خوبی؟
راستش همین دو سه ساعت پیش رسیدم ساری
اومدم تا شب شهادت رو توی هیئت خودمون و پیش بروبچ باشیم...
من حرفی ندارم بیام روی ماهت رو ببینم اما خانمم بنده خدا بعد چند ماه اومده هم تو هیئت خودمون باشه و هم دوست و رفیقاش رو ببینه...

یه فرصت دیگه، ببینیم همدیگه رو
۰۹ آذر ۰۳ ، ۲۱:۲۱ بی‌نام/ قابل انتقال به غیر

خدا طول عمر بده به ما که محضرمون درک بشه توسط شما :))))

یقینا کله خیر.

چشم براه دیدارت میمونم داداش جان.

پاسخ:
یقینا کله خیر
۰۲ دی ۰۳ ، ۲۲:۳۶ بی‌نام/ قابل انتقال به غیر

زنده‌م هنوز الحمدلله به کوری چشم همه‌ی رفقا :)))))

پاشو دو رکعت نماز شکر به جماعت بجا بیار بابت نعمت وجودم =)))

پاسخ:
سلام خوشتیپ
مگه قرار بود زنده نباشی؟
تا جایی که من میدونم اینایی که قرار نسل شیعه رو تکثیر کنن خدا هفت تا جون بهشون میده...
ولی خب تو بیان پیدات نبود... معلوم نیست کجا داشتی آتیش به پا میکردی
خودت بیا اعتراف کن
۰۳ دی ۰۳ ، ۱۹:۵۵ بی‌نام/ قابل انتقال به غیر

آتیشو که نمرود و فرعون به پا کردن

انشالا ولیّ خدا آتیش رو مثل جدشون حضرت ابراهیم تبدیل به گلستان می‌کنن و مثل حضرت موسی از نار، نور می‌سازن...

پاسخ:
ان شا الله
 ولی خب فکر نکن متوجه نشدم، پیچوندی و جواب ندادی
:))) 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی