سه نکته...
وقتی میبینم چطور وجود یک مرد در خانه، موجب امنیت خاطر اهل خونه هست، و چقدر حس قدرت میده به همسر و بچه ها...
و وقتی خودم در ۳۴ سالگی بعد از از دست دادن پدر، فهمیدم چه چیزی از وجودم کنده شده...
به یاد خانواده ی شهدا می افتم و دینی که به همسر و فرزندان اون شهید داریم...
و حقی که اون شهید به گردن ما داره...
قابل احصا نیست...
به بندگی و عبودیت بدون اضطرار فکر کردید تا حالا؟!!
خیلی ذهنم گشت تا یک کلمه پیدا کنم برای وصفش...
در بین کلمات فقط «عقیم» رو پسندیدم...
راستی اگر انسان مضطر خدا نباشه معناش چیه؟!!
همه ما اضطرارهایی در زندگی مون پیش میاد... اونقدر عبث میدونیمش که به هر دری میزنیم که از اون شرایط بیرون بیایم...
نمیگم توی شرایط اضطرار بمونیم...
اما خدا چه لطفی کرده به انسان اگر بهش بچشونه:
دنیا، وجب به وجبش میدان مین هست و تو در این میدان مین، منو داری...
دیشب همسرم از من شاکی بود و گله کرد که چرا چند ساله بهت میگم زودتر بیا خونه،
هی میگی درستش میکنم، فلانی رو آوردم، فلان کارم رو تقسیم کردم... اما هیچ وقت خروجی اش نمیشه سر وقت اومدن تو به خونه...
بعد گفت: تو رو خدا فقط حرفهای تکراری قبل رو تحویلم نده... خسته شدم بس که میگی درست میشه و ...
گفتم: اگر جواب واقعی بدم، اگر علاج واقعی رو بگم قول میدی بهم نگی دارم آسمون ریسمون به هم میبافم؟
عاقل اندر سفیه نگاهم کرد و گفت بعد از پنج شش سال جواب واقعی رو بگو ببینم راهکار متفاوتت چیه؟ و منتظر موند جواب بدم...
گفتم: من حواسم نبود که باید با خدا به زندگیم نظم بدم...
تا اینجا هم برکاتی که تو زندگیم بود، به خاطر وجود شماها و «دعای استاد۰۰۰ میدونم در هر توجه و نمازی برای من طلب خیر میکنن و من فقط بابت همین یک نعمت تا ابد سجده شکر بجا بیارم هیچه...» و دعای مادرم بوده...
من مدتیه واقعا خودم رو وسط میدان مین دنیا میبینم... وجب به وجب مین گذاری هست...
و من اگر تخصص خنثی کردن مین و تجربه ی بالا در این کار هم داشته باشم... برای طی کردن یک مسافت ۵ متری، نیاز به دو ساعت زمان دارم...
در حالی که من نیاز دارم یه بسم الله الرحمن الرحیم بگم و فقط ۲۰ سانتی متر از سطح زمین بیام بالاتر و راحت راه برم...
با خدا این موضوع به همین سادگی قابل حله و من پنج شش ساله دارم تمرکزم رو روی این میذارم که تخصصم رو در خنثی کردن مین ها افزایش بدم...
و مثلا بجای طی کردن ۵ متر در دو ساعت، برسونم به ۶ متر در دو ساعت...
از وقتی هم سعی کردم با خدا بیشتر ارتباط بگیرم حتی سعی کردم در نوشتن مطالبم هم خودم تلاشی در جلب توجه شما نکنم...
مثلا سعی کردم حواسم حتی به عنوان مطالبم هم باشه...
بعضی عناوین مطالب خیلی جذابه، اما خود مطلب، خبری توش نیست...
شما اسمش رو بذارید تکنیک رسانه ای
من اسمش رو میذارم لوند گری رسانه ای...
دوستان، میدونم که ممکنه بخوابد از روی دلسوزی بهم تذکر وسواسی نشدن بدید... ممنونتون... اونقدر به خودم اعتماد ندارم که بگم نترس، وسواسی نمیشم... اتفاقا شیطان همین خودباوری کاذب رو از من میخواد... اما مراقبت از وسواس رو به خودم بسپرید، محتوای مطلبم چیزی دیگه هست...
یا علی
- ۰۴/۰۶/۲۶
یه کلیپ دیدم خیلی روایتش روزم رو ساخت، گفتم به اشتراک بذارم:
ان لو یفتح عمل الشیطان
همانا کاش ( ای کاش داشتن) باب و مفتاح و ورودی شیطان است...
واقعا دوست دارم سجده شکر بذارم به درگاه خدا...
چون هیچ وقت مصداق اون روایت نبودم...