در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

جمعه, ۱ تیر ۱۴۰۳، ۰۹:۴۹ ق.ظ

حساسیت مشترک همسرانمون

ساعت ۸ شب توی سالن تولید کارش تموم شد، اومد دفترم...

گفت: مهندس کارا انجام شد، ولی ببین من تا هشت شب بمون نبودمااا، تو این بلا رو سرم آوردی، فلانی شاهده، زنم زنگ زد غرغر میکرد...

لبخند زدم... گفتم به خانمت بگو زنگ به خانمم بزنه با هم درددل کنن:))

گفت: مهندس خانم تو هم به خواهرت حساسه؟

گفتم: آره

گفت: چکار میکنی؟!!

گفتم: میسازم :)))

گفت: تا کی؟ من دارم خسته میشم دیگه... خواهرم خیلی دوستم داره، خواهرزاده ام هم خیلی منو دوست داره... و خانمم با این موضوع مشکل داره!!!( خانمش یه آدم غیر مذهبی هست)

گفتم: یه روز خواهرم با من تماس گرفت گفت پسرم اومد پیشم و گفت مامان من الگوی زندگیم رو پیدا کردم، دائی ن. .ا الگوی منه :)))

خواهرم میگفت: حواست به رفتارات باشه پسرم تو رو به عنوان الگوش انتخاب کرده

خانمم منم این علاقه خواهرم و خواهرزاده ام به منو دوست نداره...

گفت: خب چکار باید کرد؟

گفتم: ممکنه تا آخر عمرشون هم این حساسیت باشه... یعنی نباید با حساسیتشون مقابله کنی... بعضی از اختلافات زن و شوهر تا آخر عمرشون باقی میمونه... خب بمونه... از دنیا چه انتظاری داری؟!!!

گفت: آخه میخوایم زندگی کنیم... 

گفتم: مگه حساسیت فصلی نداری؟ مگه دکتر بهت نگفت علاج نداره و همیشه باید داروهاش رو مصرف کنی؟... باهاش میسازی دیگه...

منتها توی رابطه زن و شوهری باید درکت هم رشد کنه... ساختن خالی، طلاق عاطفی ایجاد میکنه... بعد دیگه از زندگی لذت نمیبری... باید هم بسازی هم دوستش داشته باشی...

گفت: تو اذیت نمیشی از حساسیت خانمت؟ بعد چطور میتونی هم از دستش اذیت بشی هم دوستش داشته باشی...

گفتم خیلی ساده هست...

یه لحظه تصور کن خانمت براش مهم نبود که غیر از خودش دیگه چه زنی دوستت داره... مثلا میگفت اگر لازم دونستی ازدواج مجدد هم بکن... زنهای محارم هم هر کدومشون با هر کیفیتی دوستت دارن برام اهمیتی نداره...

تصور کردی؟

گفت: اینطوری خوب نیست؟!! خوبه که...

گفتم: عقل خودت هم کمه خدا شاهده...

وقتی زنی این موضع رو داشته باشه دو حالت داره... یا واقعا عارفه... که من توی زنهای عارف هم بعید میدونم این بی تفاوتی باشه... یا کلا براش مهم نیستی...

دوستت نداره... تو قلبش نیستی... جداست ازت...

میفهمی؟!!!

این یعنی زندگی صد برابر بی کیفیت تر... و نسل بی کیفیت ترتر...

جهنمه همچین خونه ای!!!

خوب دوستت داره... نمیتونه تعادلش رو حفظ کنه...

گفت تا کی ممکنه نتونه تعادلش رو حفظ کنه...

گفتم تا آخر عمرش... زمان کوتاهیه... اگر کوتاهی زمانش رو هم درک نمیکنی باید بگم بازم عقلت کمه...

گفت: نگو تو فقط میشینی تحمل میکنی که باورم نمیشه...

گفتم: فقط تحمل نمیکنم... گاهی که خانمم مجبورم میکنه در موردش حرف بزنم ، براس وقت میذارم و حرف میزنم

گاهی هم به خواهرم میگم مراعات کنه خانمم رو، و رفتارای هیجانی خودش رو مدیریت کنه

گفت: واقعا به خواهرت گفتی!!!!؟

گفتم: آره... مثلا اوایل ازدواجمون دوستان مشترکمون ما رو با خواهرم دعوت میکردن خونه شون... خانمم دوست نداشت... گفت چرا اینحوری دعوتمون میکنن؟!! من دوست دارم خودمون بریم خونه شون...

من به خواهرم گفتم وقتی با هم دعوتمون میکنن، تو بهانه بیار و نیا... به صلاح نیست... و حل شد

مثلا خواهرم از دیدن من و بچه هام خیلی خوشحال میشه و مخصوصا خیییلی قربون صدقه بچه هام میره... و خانمم دوست نداره... به خواهرم یه بار تلفنی گفتم هیجاناتت رو کنترل کن... 

و البته خیلی با رعایت ادب و احترام و زبان خوش...

پذیرفت...

اما یک سری چیزا هم سهم مبارزه با نفس خانمم هست... اونها رو با خواهرم صحبتی نکردم... به خانمم هم صراحتا گفتم فلان موضوع رو خودت حلش کن... 

و ممکنه هیچ وقت هم حل نشه...

خب نشه... 

زندگی دنیا همینه رفیق...

گفت: دهنت سرویس (ادبیات مردونه و البته کارگری هم که باشه بهتر از این نیست... تازه من با کلی فیلتر کردن نوشتم) من اصلا نمیتونم به خواهرم بگم تو رفتارت رو تغییر بده...

گفتم چون برای خودت زیادی بزرگ کردی مسئله ات رو... همین خواهرت هم ممکنه بین رابطه شوهرش و خواهرش همچین گیرهایی رو بده... چیزی که عقل حکم میکنه رو باید اجرا کرد، تعارف فقط زندگی خودت رو بی کیفیت میکنه...

موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۳/۰۴/۰۱
ن. .ا

نظرات  (۱)

میشه زحمت بکشید و نوشته آخرم رو بخونید؟

 

یه سؤال حیاتی پرسیدم که فکر کنم بتونید با تجربه‌هاتون جواب بدین.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی