در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

جمعه, ۲۸ تیر ۱۴۰۴، ۰۷:۳۳ ق.ظ

الزام روحیه تشکیلاتی

خیلی دلم میخواست در ادامه ی مطلب قبلی اون بحث حجیت نداشتن الهامات شخصی رو باز کنم چون دقیقا رشد شخصی و اجتماعی در حجیت شرعی نداشتن الهامات هست ولو الهامات درستی باشن... یعنی کلا دین دوست ندارم شما یک انسان متصل به غیب داشته باشید که اون دائم با خبرهای غیبیش شما رو مطلع کنه و شما زندگیتون رو مدیریت کنید...



و اما موضوع جدیدم:

من یکی از چالش هام اینه که زیادی مرد هستم و خدا برای تعادلم، همسری رو به من هدیه دادن که زیادی زن هستن...

زیادی مرد بودن یعنی چی؟!!

مثلا من اصلا قدرت اینکه همزمان به چند چیز توجه کنم رو ندارم... مثلا دارم متنی رو در محل کار میخونم... همکارم میاد موضوعی رو میگه انگار داره با دیوار صحبت می‌کنه... اصلا نمی شنوم... طوری که معروف شدم... 

خونه هم همینطوره... یه بچه میاد چیزی میگه، همزمان یه بچه دیگه میاد میخواد حرف بزنه، همزمان همسرم موردی رو بهم یاد آوری می‌کنه که مثلاً وقتش رسیده و حواسم باشه...

فقط یکی رو می‌شنوم... قشنگ همه باید برای کاری که با من دارن تو صف بایستند...

خیلی مرد بودن منظورم این ویژگی های تنظیم کارخونه ی جنس مرد هست

والا مرد تکامل یافته طبق آیات قرآن باید جامع اضداد بشه... که برای من حالا حالا ها راه در پیش هست...

شما فکر کنید یک مرد فیزیولوژیکی بخواد کار تشکیلاتی بکنه...

یا یک زن فیزیولوژیکی بخواد کار تشکیلاتی بکنه... اگر مراقبت نکنه آسیب می‌زند...

و مقصر هم هست...

مثلا جایی صف درست شده... اگر بخواد اقتضا جمع رو ببینه و صغیر و کبیر نکنه، این یک رفتار مردانه فیزیولوژیکی هست... اشکالی هم ندارد... آدمها که از اول عارف بار نمیان... اینجا ها باید رشد کنند...

اما باید ببینه کجا یه پیرمرد مثلاً از کار افتاده ای رو با جوان سرحال در یک کفه ترازو گذاشته، بعدا بره پیش پیرمرد بگه: حاجی منو حلال کن...

 

تمام کار تشکیلاتی به این ایجاد ارتباط هست

نه به اجرای قانون...

ارتباط تو هست که قانون رو به دل افراد نفوذ میده...

 

موافقین ۳ مخالفین ۲ ۰۴/۰۴/۲۸
ن. .ا

نظرات  (۳)

جسارتاً بعنوان یکی از مخاطبین شما چند تا نکته می خوام عرض کنم:

 

یک:

در مورد پست قبلی تون مایل بودم مطالبی عرض کنم که بنا به دلایلی ترجیح دادم ورود نکنم و چشمپوشی کردم.


یه انتقاد دارم به شما؛ انتقادی که یه زمانی خود شما به بنده داشتید و اون مطرح کردن مباحث مثلاً عرفانی هست.

میگم مثلاً عرفانی، چون این عرفان مصطلح که بین عوام افتاده و لوث شده، یه عرفان جعلی هست و حقیقت عرفان نیست.

 

دو:

طرح برخی مباحث که نیاز به زمینه های علمی و معرفتی داره؛ اونم در فضایی مثل بیان، و بخصوص در بین مخاطبینی که فاقد آگاهی نسبت به این مباحث هستند یا از کمترین آگاهی برخوردارند، نه تنها مفید نیست بلکه باعث میشه افراد جاهل و نا آگاه ، بر اساس ذهنیتهای متوهمانه خودشون، موضع گیری های انکاری بگیرند.

 

سه:

شما حتماً به این قاعده باور و یقین دارید که: عرفان، قرآن، برهان از هم جدایی ندارند.

و طرح هرکدوم از این مباحث، یعنی عرفانی، قرآنی و برهانی بدون همدیگه، اصلاً مفید نیست و می بایست پرهیز بشه.

 

چهار:

داشتن انسان متصل به غیب؟

که دائم با خبرهای غیبی اش شما رو مطلع کنه و شما زندگیتون رو مدیریت کنید؟؟؟!!!

 

اینها چی هست که در این فضا مطرح می کنید و بسطش می دید؟

و آیا اصلا همچین چیزی، به این نحو مطروحه، موضوعیت داره که بیانش می کنید و بال و پر می دید؟

 

پنج:

یکی از نقاط ضعف آقایون، عدم تفکیک موضوعات مختلف هست. مباحث و موضوعات رو خلط می کنند؛ عدم تفکیک موضوعات مباحث مختلف بویژه مباحث مثلاً عرفانی.

 

شش:

اینکه گفتید مرد تکامل یافته طبق آیات قرآن باید جامع اضداد باشه رو میشه آیه مربوطه اش رو بیارید؟

 

هفت:

اینجا گفتید: آدمها که از اول عارف بار نمیان، اینجاها باید رشد کنند.

 

یعنی واقعاً تعریف شما آقایون، ذهنیت شما، ببخشید انگاشته های شما، از عرفان و عارف در همین حد هست؟؟؟

 

هشت:

خیلی بهتر از اینها می تونستید از این وجهه خودتون در فضای بیان، و از قدرت اثرگذار بودنتون در فضای بیان استفاده کنید و به نحو بهتری لزوم ایجاد ارتباط در کار تشکیلاتی و اجرایی رو بیان کنید.

لطفاً از عرفان و یا مباحث معرفتی مایه نگذارید و هزینه نکنید.

نه اینجا جایگاه مناسبی است نه ظرفیت لازم فراهم هست.

پاسخ:
سلام
ممنون بابت ورودتون
یک:
این مطلب هیچ بحث عرفانی رو مطرح نکرده
دو:
مطبی که نیاز به شناخت تخصصی در مورد عرفان نظری داشته باشه، مطرح نشد
سه:
باز هم متوجه نمیشم بابت کدوم محتوا اینو نوشتید
چهار: دسترسی داشتن به انسان متصل به غیب، مثل آیت الله بهجت،
حرفی هم که زدم پیچیده نیست
گفتم بنای دین این نیست که ما مثلا به یکی مثل آیت الله بهجت دسترسی داشته باشیم و هر وقت گیر کردیم ایشون بگن اینکار رو بکن اون کار رو نکن...
این نه حرف سنگین عرفانی هست، نه موجب کج فهمی و انحراف میشه...

پنج:
با شما موافق نیستم و این به خاطر تجربه شخصی شما از آقایونه و نمیشه تعمیم داد... شاید آقایونی که شما دیدید قدرت تفکیک نداشتن...
شش:
آنی جاعل فی الارض خلیفه
هفت:
نه در همین حد نیست، داریم گفتگوی محاوره ای میکنیم، قرار نیست اصطلاحات ملاصدرا و ابن عربی رو استفاده کنم.
شما اینجا در زمین ذهنیت عمومی قرار دارید... باید به این ادبیات احترام گذاشت
هشت:
کاش نظر منم در مورد تاثیر گذار بودنم، با شما یکی بود ولی...
بازم عرض میکنم، از عرفان حرفی زده نشده مگر اینکه لفظ عرفان در ادبیات محاوره رو هم تحریم کنیم...
که اونم میشه خودکشی از ترس مرگ

باسلام و احترام

به عنوان مقدمه عرض کنم اگرجایی حس میکنین خیلی تو فضای بیان شما چالش میکنم و دیگه دارم زیاده حرف میزنم بگید تا کوتاه کنم و ازین بابت پیشاپیش معذرت میخوام 

 

و اما بعد

در مورد تعریفتون از زیادی مرد بودن ترجیح میدم سکوت کنم، ولیکن اگر فقط ذهنیتتون از زیادی مرد بود یعنی عدم انجام چند کاره میتونم شما رو زیادی مرد طبق نظر خودتون بدونم وگرنه خیلی باهاتون بحث دارم سر این ادعا

 

یاد یه خاطره ای از خواستگاری هام افتادم که از باب شوخی هم شده بد نباشه بگم، یه روزی برادر یکی ازین دخترخانم ها گفت میخوام من باهات قبلش صحبت کنم، منم همیشه برای پدر دحتر و برادرش احترام و جایگاه قائل بودم و استقبال کردم، وسط صحبتهامون برادر اون دختر خانم گفتن من خانمم اگه یهو وسط کارم زنگ‌بزنه بهم بگه دلم برات تنگ شده هر کاری باشه ول میکنم و میرم خونه تا به احساساتش جواب بدم، میدونین وقتی ازم پرسید شما چطوری هستین، بهش چی گفتم

گفتم ببخشید من اخلاقم مردونه است، یه مرد که کار و وظیفه کاریش رو مسخره ی بازی های زنانه نمیکنه که!

:))



* درمورد الهمها فجورها هم میخواستم تو مطلب قبلی عرض کنم ولی حالا بمونه برای بعد، فقط جالبه این مطلب شما غیر از زیادی مرد بودن موید عرض بنده بودا، حرف به قول شما تند و محافظه کارانه منو خیلی روان بیان گردین و الا مطلب و منظور همون بود، هر چند من تاکیدم روی عدم اشاعه و بیان این موارده به صورت عامه برای از بین رفتن مفاسدش چون کلی مدعی متوهم کذاب پشت ش هست

پاسخ:
سلام و ادب
راستش من توی بحث های طرح شده توسط شما سعی ام بر اینه جوابی بدم که دو نفر دیگه هم اگر خواندن بدرد بخوره
خیلی امیدی ندارم شما نظرم رو بپذیرید یا تغییر رویه بدید طبق نظر من...
ولی بلاخره وقتی بحثی مطرح میشه باید پاسخ داد، شاید از بحث برای افرادی، منفعتی بیرون بیاد...
در این بحث منظور ویژگی های شخصیتی و جبلی و مزاجی جنس مرد، منظورم هست...
خب لازم نیست من چیزی بگم، منابع زیاده در این مورد
در مورد خاطره هم قبلاً گفته بودید...
این مدل جواب شما در حد شوخی قابل بررسی هست
والا ربطی به مرد یا زن بود نداره..
بیشتر باید روی ادبیات پاسخ تون و مدل شخصیتی پشت اون ادبیات باید صحبت کرد
ربطی به جنسیت نداره به نظرم

در مورد پاراگراف آخر:
من اینو می‌دونم که متناقض حرف نمی‌زنم
اگر فکر میکنید یه جا با شما مخالفت کردم و جای دیگه همون حرف شما رو گفتم پس منظور به درستی منتقل نشد

یک:

در پست قبلی، بیشتر، توی کامنتهای دوستانتون رفتید به سمت مباحث مثلا عرفانی.

بحث الهام و شهود

بحث حجیت یا عدم حجیت الهامات یا شهودات فردی و شخصی

بحث طرق ادراکی

حجیت خواب

 

اینها مباحث مثلا عرفانی نیست پس چی هست؟

 

دو:

من الآن که مجددا برگشتم و کامنتهای پست قبلی شما رو مرور کردم؛

در پاسخ به فرد ناشناس، گویا مجددا مطالبی اضافه یا قید کردید که همونجا کمی از مفهوم کلی و اصلی پست تون روشن شد.

 

سه:

وقتی من و شما مطلب یا پستی می نویسیم و کامنتها به سمت دیگه ای کشیده میشن، نشون میده که یا مطلب به درستی بیان نشده یا مورد سوء برداشت واقع شده که مورد دوم بیشتر محتمل هست.

 

در هر حال عذر من رو بپذیرید از اینکه جسارت به انتقاد کردم.

پاسخ:
یک:
مطلب من کلا یه خاطر بود و آخرش هم نوشتم دوست ندارم وقتی دل شوره میگیرم تعادلم بهم بخوره و وصلش کردم به ارتباط ضعیفم با خدا...
هیچ چیز عرفانی نداشت...
ولی خب توی نظرات اشکال وارد شد
باید جواب داده میشد
منم از خواب استفاده کردم که کافر و مومن تجربه اش رو دارن...
به نظرم ملموس تر از این نمیشد بحث رو پیش برد...

دو:
نظر ناشناس خیلی متاثرم کرد
چون مدلی که توصیف کردن خیلی برام تلخ بود...
رفتار پدرشون خوب نبود
خواستم سر فرصت جواب بدم، برای همین دیر شد
ولی مطلبم همونی بود که همون روز نوشتم
چیزی کم و زیاد نکردم

سه:
طبیعیه
مهم اینه که حرف زده بشه و پاسخ داده بشه
بلاخره انواع مخاطبان هستن...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی