در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...

در آستانه ی چهل سالگی

با من بیا... من به سوی کسی میروم که قدرت و زیبایی از او معنا گرفته است...



خیال خام پلنگ من
به سوی ماه جهیدن بود

و ماه را زبلندایش
به روی خاک کشیدن بودن

پلنگ من، دل مغرورم
پرید و پنجه به خالی زد

که عشق ماه بلند من
ورای دست رسیدن بود


چه سرنوشت غم انگیزی
که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می بافت
اما به فکر پریدن بود

۱۲ مطلب در آذر ۱۴۰۲ ثبت شده است

جمعه, ۳ آذر ۱۴۰۲، ۰۱:۲۷ ق.ظ

قصه ی کرم و عقاب

 

 

اولین تلاش های پسر هشت ساله ام برای داستان نویسی...

بدون اینکه ما ازش بخوایم تا حالا این چهارمی یا پنجمین داستانیه که نوشته...

فرستادم برای معلمش تا تشویقش کنه، تا منم یه راهی براش پیدا کنم که حرفه ای تر این کار رو دنبال کنه...

 

بهم گفته داستان بعدیش رو‌میخواد در مورد اسرائیل و فلسطین بنویسه...

راهی که باباش نرفته، شاید این بتونه بره

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۰۲ ، ۰۱:۲۷
ن. .ا
چهارشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۲، ۰۴:۴۴ ب.ظ

کمک به غزه

داستان چی بود که امیرالمومنین به کمیل فرمودن شما هر کاری که خواستی انجام بدی اول با من هماهنگ کن؟:

ظاهرا یه لشگر از معاویه رسیده بود به نزدیک شهری که کمیل والی اون شهر بود... سیستم امنیتی جناب کمیل هم فهمیده بودن و تصمیم گرفتن با اون لشگر نظامی در همون بیرون از شهر درگیر بشن و شرشون رو دفع کنن...

لشگرش رو حرکت داد به سمت قرارگاه اونها... اونها هم متوجه شدن و از مسیر دیگری به سمت شهر رفتن و شهر بدون سرباز و والی رو غارت کردن و رفتن...

خبر به امیرالمومنین رسید...

ناراحت شدن و به کمیل گفتن دیگه بدون هماهنگی من تصمیمی نگیر...

گذشت...

چند وقت بعد معاویه دوباره یه گروه نظامی فرستاد به شهری در همسایگی کمیل... والی اون شهر از کمیل کمک خواست و کمیل براش کمک نظامی فرستاد و نظامیان معاویه رو دفع کردن و قضیه حل شد...

 

کمیل خبرش رو به امیرالمومنین دادن...

امیرالمومنین فرمودن: بهت گفته بودم بدون هماهنگی من کاری انجام نده...



امروز وقتی میینیم غزه تحت ظلم و فشار مضاعف هست خیلی ها حمله میکنن به حکومت جمهوری اسلامی...

چرا؟

میگن چرا ایران کاری نمیکنه در تقابل با اسرائیل...

غالبا این تقاضا از سمت یه سری مذهبی ها مطرح میشه...

 

من یک نظامی نیستم اما راهبرد انقلاب اسلامی ایران رو می شناسم و مدافعش هستم... حتما صلاح بر همینه 

اما واقعیت اینه که جلوی چشم همه ی دنیا داره جنایاتی رخ میده که هیچ انسان سلیم النفسی نمی تونه ببینه و شب خواب راحت داشته باشه... 

واقعیت اینه که تحمل دیدن این همه جنایت و کاری نکردن سخته...

واقعیت اینه که هیچ مرد و زنی نمی تونن وحشت کودکان و زنان بی پناه رو ببینن و فرو نریزن...

واقعیت اینه که...

 

اما بذارید من جور دیگه ای مطلب بنویسم...

بذارید من از رنج های بزرگتری بگم که غالبا هیچ وقت درکش نکردیم...

بذارید من از فرو ریختن هایی حرف بزنم که وقتی از بلندای افق خودشون آوار می شدن هیچ کس نمی توانست ذره ای از غم هاشون رو درک کنه...

 

بذارید حالا که در آستانه اش هستیم از دهها رو اشک و ناله ی مادر و همسری بگم که اهالی اون منطقه به شوهر این خانم گله میکردن که به فاطمه بگو یا صبح گریه کنه یا شب...

 

راستی اون گریه ها برای چی بود؟!!

غمی که امروز شما با دیدن این کودکان فلسطینی روی دلتون سنگینی میکنه، اون بانو با غصب شدن حق امیرالمومنین در کل تاریخ مشاهده میکرد...

میدیدن که چه مظلوم ها تحت یوغ و ستم مستکبران، کشته میشن...

غم امروز شما رو وقتی مقام معظم رهبری شعار سال رو تبیین میکنن دارن...

غم امروز شما را اولیای خدا وقتی از کوچه خیابون های ما عبور می کنن دارن...

 

کودک فلسطینی بی پناه هست؟!!!

آیا قبول میکنید وقتی مثلا برای افزایش مشارکت مردم در اموررات شهری و روستایی قدمی برنمیداریم در واقع مثل این میمونه که به اون اپراتور اسرائیلی در چکاندن شاسی اون موشک کمک دادیم؟

 

آیا قبول میکنید وقتی بابت مسائل اقتصادی میتونیم تیم و گروه های خانوادگی و محله ای راه بندازیم و کلی مشکل از اطرافیانمون حل کنیم اما بنا به دلایل واقعا نفسانی به سمتش نمی ریم در واقعا داریم زمینه سازی میکنیم تا کودکان و زنان فلسطینی کشتار بیشتری بدن؟!!

 

اگر ندونم جامعه اسلامی نیاز به چه سبک زندگی ای داره و بی تفاوت فقط مسیر خودمون رو بریم... مهم نیست کجا خدمت میکنیم، واقعیت اینه که ما داریم در عمل در زمین اسرائیل بازی میکنیم...

 

 

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۰۲ ، ۱۶:۴۴
ن. .ا