شب الله اکبر
امشب شب الله اکبر هست
توی محله ای که مستاجر هستم کسی الله اکبر نمیگه
سال قبل تنهایی الله اکبر گفتم
اما امسال با ماشین توی کوچه های محله دور میزنیم و الله اکبر میگیم با پسرم
الانم تو کوچه ایم منتظریم ساعت ۹ بشه
امشب شب الله اکبر هست
توی محله ای که مستاجر هستم کسی الله اکبر نمیگه
سال قبل تنهایی الله اکبر گفتم
اما امسال با ماشین توی کوچه های محله دور میزنیم و الله اکبر میگیم با پسرم
الانم تو کوچه ایم منتظریم ساعت ۹ بشه
اگر به من بگن زیباترین قاب عکس سال 1401 رو نشون بده بی تردید این قاب رو نشون میدم:
حتی پسرم دو شب پیش با دیدن این تصاویر در تلوزیون به من میگه :
بابا من فکر میکنم آقا مهربون، بابای منم هست...
در آغوشش میگیرم و میگم: چقدر جالب... منم مثل تو فکر میکنم... منم فکر میکنم آقا مهربون بابای منم هست...
چقدر این عشق ورزی ها و این جذب دلها به سمت این ولی خدا باشکوهه...
اما...
اما من در یک شهر نسبتا مذهبی و هیئتی زندگی میکنم...
از آزار دهنده ترین چیزهایی که در بین خیلی از این مذهبی های هیئتی میبینم تردیدشون و گاهی حتی تنفرشون نسبت به این حکیم فرزانه و این ولی خدا و نایب امام زمان و این اوتاد مشهور امام زمان در عصر خودمون هست...
یکی از این مذهبی های هیئتی که همیشه شدت هیجانی بودنش نسبت به هر چیزی آزارم میداد رو چند سالی با زبان نرم و دوستانه مدارا کردم...
دوست شدم... با وجود اینکه دو دوره به حسن روحانی رای داده بود باز هم گفتم تحت تاثیر جوهای رسانه قرار گرفته... و اواخر دوره روحانی ارادتی به رهبری هم پیدا کرد...
و حتی چند بار گفت: من رهبری رو خیلی دوست دارم و قبولش دارم... اما وااااقعا بعد از رهبری جایگزینی مثل ایشون نداریم... چه باید کرد؟!!!
انتخابات 1400 تحت تاثیر من به رئیسی رای داد... و من بعد از انتخاب رئیسی با خودم گفتم این دوست هیئتی ما به مرور دوباره برمیگرده سر خونه اولش...
و دیروز وقتی دوباره دیدم داره نسبت به رهبری شبهه افکنی میکنه و حتی حرف از این میزنه که رهبری مناسب جایگاه رهبری نبود و...
فهمیدم حدسم درست بود...
به قول یکی از دوستان کسی که با تف به جایی بندش کردی نباید انتظار داشته باشی خیلی ماندگار باشه در اون جایگاه...
و من در این شهر زیاد میبینم از این دست مذهبی ها و هیئتی ها...
و تعارف رو باهاش کنار گذاشتم و گفتم : رفیق تو فقط یه آدم مذهبی هستی... و به درد سیاست و حکومت و حاکمیت و تمدن نمیخوری...
برو به فکر نون و آبت باش...
زمانی که خدا حضرت آدم رو خلق کرد فرشته ها گفتن ما خودمون تسبیح و تقدیست میکنیم... چرا کسی رو میاری که در زمین خونریزی میکنه....
و به تعبیر من، خدا در جواب فرمودن من مقدس نمی خوام... من آدم میخوام...
اینا خیلی که اوج بگیرن، همون مقدس ها میشن... اما هیچ وقت آدم نمیشن...
و البته امروز هم دوستی هیئتی رو دیدم که واقعا انسان دلگرم میشه به وجود این آدمها...
همسرم میگفت:
خواهرهام گاهی وقتها به من میگم سه تا بچه آوردی... دیگه نیار... سخته بزرگ کردنشون و...
دفعات قبل که این حرفهای خواهرهاش رو میگفت: جواب من این بود:
حتی اگر واقعا قصد نداری مجدد بچه بیاری هرگز حرف خواهرهات رو تایید نکنی هااا
مثلا بگو من شرایط جسمی ام جوری شده که دکترم منعم کرد... اما بچه آوردن واجبه... اگر میتونستم باز هم می آوردم...
دیشب که حرف خواهرهاش رو گفت دیگه نتونستم حرف قلبم رو با فیلتر های خوش رنگ و لعاب بهش بگم و گفتم:
خدا میدونه فقط دوست دارم یه بار جلوی من این حرفها رو بهت بگن... میدونی چجوری جواب میدم؟
جوری تلخ و زننده جواب میدم که تا مدتی با ما قطع ارتباط کنن... بعدش هم که دوباره ارتباط شکل گرفت میفهمن مسجد جای بعضی از کارها نیست و حساب کار میاد دستشون و دیگه حرف گنده تر از دهنشون نمیزنن...
با تعجب نگاهم کرد و گفت: واقعا انتظار داری اینجوری جواب بدم؟!! اونها خیلی ناراحت میشن اگر اینطوری بگم...
گفتم : اتفاقا میخوام ناراحت بشن... میخوام دردشون بیاد!!
میدونی توی 10 بیست سال آینده چی به سر شیعه میاد؟
چه به سر این کشور به لحاظ جمعیتی میاد؟
بعد از اون طرف میدونی همین حرفهای دورهمی که نا امیدانه و منفعلانه و معتراضانه در مورد فرزند آوری میزنن چقدر زیاد شده تو اجتماع؟!!! و چه جو غالبی درست میکنه؟!! همه زنها و دخترها که استقلال فکری ندارن... همرنگ جو غالب میشن... و مقصرش کیه؟!! همین ها که دورهمی همین حرفهای انسان های ضعیف و پیزوری رو تکرار میکنن تا تسکینی بشه برای دل خودشون... اینها در روز قیامت بابت همین حرفهای دورهمی بازخواست میشن...
تو هم میخوای همرنگ اینها باشی؟!!
بله که فرزند آوری در عصر ما سختی داره... خیلی هم از دهه 50 و 60 سخت تره...
چرا نمیزنی توی دهنشون؟!! چرا برجکشون رو نمیاری پائین؟!!
این حرفها دقیقا مثل این میمونه که توی جمعی نشسته باشی و اون جمع فقط فحش و ناسزا به رهبری بدن... به چه علت؟
به خاطر وضعیت بد اقتصادی... به خاطر مافیای قدرت... به خاطر وضعیت بد حجاب و...
توی اون جمع میشینی و تایید میکنی؟!!
مزاجت رو بهم نمیزنه حرفهاشون؟!!!
تایید میکنه حرفهام رو...
اما من همچنان از خواهر های همسرم خشم دارم و به وقتش برجکشون رو میارم پائین...
درک متقابل مقوله ی عجیبی هست
کسی واقعا بخواد بهش ملتزم بشه حال و روز عجیبی پیدا میکنه... و غالبا اکثر مومنین توفیق درک متقابل کامل رو پیدا نمیکنن... غیر مومنین که کلا هیچی...
درک متقابل اونجوری که حقش هست، فقط اولیای الهی از پسش برمیان...
در تعامل با یک شخص، وقتی هدف شنیدن طرف مقابل باشه، گام اول و مهم درک طرف مقابل هست... و اگر علاوه بر شنیدن طرف مقابل بنا باشه گفتگو هم برقرار بشه، اون درک طرف مقابل باید در رفتار ما هم نمود پیدا کنه...
یعنی طرف مقابل باید ببینه که درک شده...
در این صورت میتونید بخشی یا تمام قلبش رو هم بیارید پای گفتگو...
چقدر اهل درک متقابل هستیم؟!!
یکی از جایگاههایی که خدا درک مقابل رو به سعه وجودی شخص هبه میکنه، جایگاه ولایت هست...
یه نگاه به رابطه والدین با فرزندان بندازید...
دو فرزند کاملا متفاوت... اما والدین سعی میکنن هر دو فرزند رو درک کنن و بشنون...
اگر مرد در خانواده جایگاه ولایت داره... باید روی درک جنس زن کار کنه و حساس باشه...
ولایت در مسائل اجتماعی هم همینه... جوری که خیلی اوقات زیر مجموعه های ولایت در مقابل ولی خدا دچار ترک ادب میشن...
مثلا احتمال داره نظرشون رو به ولایت تحمیل کنن...
در باب مسائل اجتماعی ولایت مجالی دیگه میطله تا مفصل تر صحبت کنیم...
اما جدای از مسئله ولایت... چقدر اهل درک کردن طرف مقابلمون هستیم؟!
اگر نباشیم ولایت مداران خوبی هم نمیشیم...
از ما گفتن...
خدایا
چقدر این بحث تاریخی که استاد شروع کردن حرف داره...
دوست دارم گاهی ، بعضی از بخش های جلسات رو اینجا بنویسم...
چقدر خوب از مباحث فلسفی و عرفانی به نهج رسیدیم و از نهج به تاریخ...
چقدر استاد دغدغه مند بودن بابت بابی که در آموزش پرورش باز شده...
کاش ما هم بتونیم مفید باشیم